نرگس جودکی | «درزهای لباس را با دقت و تمیز بدوزید، اما خیلی محکم ندوزید، بگذارید اگر در اثر تکان خوردن شدید قرار است چیزی شکافته شود درز لباس باشد، لباسی که از درز بشکافد، بعد از هر میهمانی قابل دوختن است، اما اگر تاروپود پارچه شکافته شود، لباس برای همیشه غیرقابل استفاده خواهد بود.»
این پند و اندرز را نوشتهاند زیر خاطرهای از کسی که این نصیحت را 40سال پیش کنار بساط خیاطی مادر خوانده. در این کاغذی که در ورودی کارگاه خیاطی چسباندهاند، تأکید شده عرف و قانون هم برای جامعه چیزی شبیه لباس است. «چنان سخت و محکم نگیرید که هر تکان سادهای اصل تاروپود را بر باد بدهد.»
دخترها دور میز برش مشغول الگوبریدن هستند.170 دختر نوجوان از بیرجند و روستاهای دور و نزدیک در هنرستان انقلاب درس میخوانند. قرار است آنها بعد از فارغالتحصیلی حرفهای آموخته باشند تا از کمک دیگران بینیاز شوند. نازیلا احسانی، مدیر هنرستان میگوید: سال گذشته بعضی از دانشآموزان به خاطر نداشتن 250هزارتومان هزینه سالانه خوابگاه قید درس و حرفه و فن را میزنند و خانهنشین میشوند. مدیر مدرسه برای اینکه جلوی این اتفاق را بگیرد، این 250هزارتومان را قسطبندی میکند، گاهی هم خیران یا همکاران مدرسه هزینه را پرداخت میکنند. احسانی میگوید چه کنند خانوادهها، همه کشاورزند و امسال سال یازدهم خشکسالی است.
خشکسالی و بیآبی نخستین چیزی است که از زبان مردم خراسانجنوبی شنیده میشود. بعد از آن فقر است که از نشانههای خشکسالی است. چندین سال است شهرها و روستاهای استان تشنهتر شدهاند.
احسانی میگوید: «کشاورزی کاری فصلی است و مردم آنقدر درآمدی از آن ندارند. وضع درآمد دامداران هم امسال خوب نبوده.» احسانی میگوید: از رنگ و روی بچههای مدرسه دریافته که مردم در روستاها فقیرتر شدهاند. «امسال بچهها فقیرتر بودند. هفته پیش برای خوشامد به خوابگاه رفتم. به جز فقر مالی و غذایی و رنگ زرد فقر فرهنگی هم بسیار بود. من هرسال این افت را احساس میکنم. الان دارم دنبال ریشه و دلیل آن میگردم. من به مسأله فرهنگی خیلی حساسم، همیشه گفتهام به بچهها که من نمیخواهم نمره 20 بگیرید، خروجی مدرسه باید یک انسان فرهیخته باشد تا یک مهندس کاردان. الان تفاوتهایی را در برخی دانشآموزان ورودی میبینم.»
تحصیلات والدین دانشآموزان مدرسه همواره در بالاترین سطح پنجم ابتدایی بوده است. 95 دانشآموز مدرسه خوابگاهی هستند. بعضی بچهها از روستاهای دوردست میآیند. دورترینشان میریک است که 128کلیومتر با بیرجند فاصله دارد. دانشآموزان صبح شنبه به هنرستان میرسند و عصر چهارشنبه به خانه برمیگردند. این رفتوآمد برایشان 8 تا 10هزارتومان هزینه دارد که برخی توانش را ندارند.
احسانی میگوید: از سال گذشته سه نفر از بچهها ترک تحصیل کردهاند. دلیل یکیشان وابستگی شدید به خانواده بود. با مادربزرگش زندگی میکرد.
فائزه یکی از دانشآموزان مدرسه لباس محلی پوشیده و چای تعارف میکند. فائزه میگوید: هنرستان انقلاب از مدارس خوب شهر است و امکانات خوبی هم برای دانشآموزانش دارد. یکی از همکلاسیها حرف فائزه را ناتمام میگذارد. «اما کلاسها خیلی گرم میشه. فقط یک کولر توی سالن داریم. کلاسها کولر نداره.» فائزه چشم میگرداند دور حیاط که تازه آب و جارو شده. «آره، مدرسه تکتم رو اگر برید ببینید خیلی کوچیکه و خیلی محروم. هیچی نداره.»
مدرسه تکتم حوالی منطقه «کارگران» است که حاشیهنشین هم هست. مثل منطقه دهلکوه که بچهها همه با هم وقتی از کمبودهایش میگویند، سر تکان میدهند به نشانه تأسف.
دختران عشایری، بازمانده از تحصیل
مشکلات بر سر ادامه تحصیل دانشآموزان در خراسانجنوبی کم نیست اما عباس لامعی، مدیرکل آموزشوپرورش خراسانجنوبی میگوید: با طرح پایلوتی که سال گذشته در استان اجرا شد، بسیاری از دانشآموزان مقطع ابتدایی به مدرسه برگشتند. در این طرح برای نخستینبار مسئولان مدرسه به غیبت دانشآموزان توجه کردند و از حصار مدرسه بیرون آمدند و حال و روز بچهها را جویا شدند.
لامعی میگوید: «درطرح کشوری کودکان بازمانده 6 تا 12سال میدانی وارد عمل شدیم و به درخانهها رفتیم، حتی در نوار مرزی و خانوادهها را توجیه کردیم. در خراسانجنوبی 2600نفر را شناسایی کردیم که بیشتر ساکن نهبندان، درنیان، سربیشه و زیرکوه بودند. آنها را برگرداندیم سرکلاس. جامعه یاوری هم ما را حمایت کردند تا جایی که 200 کودک مشکوکالتابعین هم شناسایی شد، آنها را هم آوردیم. هر دانشآموزی برای ثبتنام باید شماره ملی داشته باشد، آنها نداشتند اما شورای تأمین مجوز داد که آن 200نفر بیایند سرکلاس.»
لامعی میگوید: در این جستوجوها به دانشآموز دچار بیماری صعبالعلاج هم برخوردند که درخانه مانده بود. «برایش معلم فرستادیم به خانه که او را درس بدهد. نمیتوانم مطلق بگویم اما ادعا میکنیم کودک بازمانده از تحصیل 6 تا 12سال نداریم، اما یک افت داریم آن هم در دانشآموزان دختر عشایر. ما در کل استان 12هزار دانشآموز عشایری داریم که تا پایه ششم میآیند اما در مرحله آمدن به راهنمایی افت قابل توجهی داریم که به دلایل مختف فرهنگی و ازدواج زودرس است. ما تلاش داریم خوابگاه برایشان
فراهم کنیم.»
«اما دانشآموزانی هستند که هزینه 250هزارتومانی خوابگاه را ندارند و به این ترتیب از تحصیل بازمیمانند. این موارد را میپذیرید؟»
لامعی به این سوال پاسخ میدهد: «درست است که خیلی از خانوادهها توان پرداخت 250هزارتومان را ندارند، اما گرفتن این مبلغ اجباری نیست، اما در استانی که قهر طبیعت است و خشکسالی سعی میکنیم هیچ دانشآموزی به خاطر اینکه این پول را نمیدهد، از مدرسه نماند. اگر مراجعه کنند، حل میکنیم. با همه این کمبودها من منکر این نیستم که پول نمیگیریم، اما مردم در این استان حساسند به سرنوشت تحصیلی فرزندانشان.»
بیکاری و هجرت
راههای قدیم بنادر جنوب از بیرجند میگذشت. مسافران بندر و زاهدان و کرمان و یزد و شمال خراسان در این شهر اطراق میکردند و این رفتوآمدها رونقی به شهر میداد، اما خشکسالی به مرور رونق اقتصادی گذشته را کمرنگ کرد و آهنگ مهاجرت شنیده شد. روستاییان به کنارههای شهر پناه آوردند و شهریها راه استانهای دیگر درپیش گرفتند. در سالهاي 1355 تا 1364، بیش از 204 روستاي این شهرستان خالی از سکنه شد و بیش از 1000 خانوار ساکن در این روستاها به شهر بیرجند هجوم آوردند. از سایر شهرها و روستاهاي مختلف. زابل، زاهدان، نهبندان، فردوس، قاین و...
شهر بر شیب دامن کوه های شکراب و باقران نشسته. بر بستري ناهموار. تپه ماهورهاي بافت قدیم و شمال شهر و دو مسیل شمالی (کبوترخان) و مرکزي (پل غبا) شهر را به تکه شمالی، میانی و جنوبی تقسیم میکند.
کوي کارگران دربخش شمالی است. با کوچه و خیابانهای پرشیب. کال کبوترخان و گورستان بهشت متقین با کوره آهکپزي و کارگاههاي سفالپزي مأمن مهاجران تهیدست شدند.
60سال پیش کوي کارگران محدودهای وسیع و غیرمسکونی بود. گروههاي دورهگرد و غربتها آنجا چادر میزدند اما کمکم سرپناههای موقتی ساختند و ماندگار شدند. مهاجران افغانستانی هم آمدند. محله متحول شد.
در 1335، فقط 5/4درصد جمعیت شهر مهاجران بودند که در 1345 به حدود 16درصد رسید. این شرایط در سالهای بعدي شدت و دامنه گستردهای پیدا کرد؛ به طوري که طی سالهاي 1365-1355 نزدیک به 13هزار نفر مهاجر وارد شهر بیرجند شدند که بیش از 68درصد از آنها را مهاجران افغانستانی تشکیل میدادند (مرکز آمار).
رستم صابریفر، استاد دانشگاه در سال 89 مطالعهای موردی در منطقه کارگران انجام داد که نشان میدهد «58درصد ساکنان در همین شهر به دنیا آمده و صرفا والدین آنها مهاجر بودهاند. در میان مهاجران 96 درصد محل اقامت قبلی خود را یکی از روستاهاي شهرستان اعلام و بقیه از سایر استانها یا شهرها به این محدوده مهاجرت کردهاند، البته گروهی از این افراد ازجمله مهاجران خارجی به حساب میآیند که هویت واقعی خود را پنهان میکنند. درباره علت مهاجرت نیز قریب به 80درصد افراد دلیل آن را یافتن شغل و شغل بهتر مطرح کردهاند. این نسبت براي تحصیل و رفاه بیشتر، به ترتیب 14 و 3درصد بوده است.»
بر اساس این پژوهش بیش از 80درصد افراد باسواد بودهاند. این نسبت براي مهاجران حدود 78 و سایرین 82درصد عنوان شده، اما بررسی سالهاي تحصیل در مدارس یا نهضت سوادآموزي نشان میدهد که حدود 44درصد آنها کمتر از 5سال در این مراکز حضور داشتهاند و صرفا 17درصد از کل باسوادان بیش از 10سال و بیشتر تحصیل کردهاند. بررسی پارامترهاي مرکزي در اینباره نشان میدهد که میانه سالهاي تحصیل 7، میانگین 5 /7 و نما 5سال بوده است.
فاطمه از اهالی سابق کارگران بعد از چندسال توانست خانهای 50 متری در منطقه دهلکوه بگیرد، منطقهای مهاجرنشین که اغلب ساکنانش روستاییان مهاجر هستند.
همسر فاطمه که نقاش ساختمان است از چهارسال پیش بهدلیل بیماری چشمی خانهنشین شد. بیماری مرد خانه، رمق خانواده را گرفت. هر ماه باید به بیمارستانهای تهران و زاهدان بیایند. هزینه داروها برایشان سنگین است. پولی که کمیته امداد میدهد، کفاف هیچ بخشی از هزینههای زندگی با دو کودک 12 و 5 ساله و یک شوهر مریض را نمیدهد. همین شد که فاطمه خانه را در دهلکوه اجاره داد و در شهر خانهای گرفت. پرستار کودک شد و فرزندش را در مدرسه باقرالعلوم ثبتنام کرد. همه این جابهجایی برای به دست آوردن ماهیانه 250هزار تومان حقوق پرستاری است. به اینجا که میرسد صدای زن 40ساله در گلو گره میخورد.
فرحناز کیوانی، نماینده خیریه آبشار عاطفهها میگوید که مشکل اصلی ما بیآبی است. در 8سال خشکسالی مهاجرت از روستاها زیاد شده است. در شهر بیرجند هم که آب هست، کیفیتش خوب نیست. مردم بیشتر از دستگاه تصفیه استفاده میکنند.
در برخی روستاها فقط از چشمه و قنات استفاده میکنند و با سطل آب میآورند. خیلی از بیرجندیها به دلیل خشکسالی ساکن تهران و مشهد شدهاند. در خبرها هم بود که 500 روستا با تانکر آبرسانی میشود و 1700 روستا خالی از سکنه شده است. خیرین اگر بتوانند در زمینه آبرسانی هم کمک کنند خدمت بزرگی به مردم است.»
کیوانی بهدلیل مسئولیتش در خیریه به محلههای حاشیه شهر مثل دهلکوه و کارگران سرکشی کرده است. «در حاشیه شهر مسکن مهر ساختند، اما با وضع نامناسب. 90درصد مهرجویانی که ما از خانههایشان بازدید میکنیم، تحت حمایت کمیته امداد هستند. بعضیها در خانههایشان فرش و گلیم هم ندارند و روی زمین خالی میخوابند. یارانهشان هم برای وام مسکن مهر کم میشود. حقوق کمیته امداد را باید صرف زندگی کنند که کفاف نمیدهد. ما برای خیلیها کارگاه توانمندسازی به راه انداختیم، اما برای فروش محصولاتشان با مشکل روبهرو میشویم، چون باید در شهرهای دیگر بفروشیم که هزینه دارد. در بیرجند هم بازاری برایشان نیست چون مردم خریدشان را در مشهد یا شهرهای دیگر انجام میدهند. به این ترتیب ما برمیگردیم سر جای اول.»
خیریه در فصل مدرسه 400 دانشآموز را تحت حمایت داشته اما باز هم دانشآموزان نیازمندی در این شهر و استان به کمک احتیاج دارند. «ما برای یک زوج فرش، گاز و سرویس چینی فراهم کردیم و آنها با همین وسایل زندگی را شروع کردند. ما دانشآموزی داشتیم که با حمایت خیرین در دانشگاه درس خواند و حالا به عنوان یک مهندس تمامعیار مشغول به کار است. کودکان بسیار مستعد هستند، اگر حمایت شوند.»
به گفته کیوانی، در روستاهای دور و مرزی مواردی از مرگ مادر و نوزاد رخ داده است. «سهسال پیش مادری دچار خونریزی شد، اما تا به شهر برسد جان داد. تازه در جایی مثل خوسف، بیمارستان هست اما پزشک متخصص نیست. یکی از مشکلات دیگر ما در این استان جادههاست که یک باند است و تصادف زیاد اتفاق میافتد.»
مشکل دیگر اعتیاد است و 468 کیلومتر مرز با افغانستان. «برخی از زنان که همسرانشان به خاطر اعتیاد و قاچاق در زندان هستند مسئولیت خانواده را به عهده دارند و با مشکلات بسیاری روبهرو هستند.»
مداد جادو
خیرین و انجمنهای بسیاری در استان خراسان جنوبی دست بالا زدهاند. در مهرماه امسال «جامعه یاوری» پویش مردمی مداد جادو را به راه انداخت. افراد بسیاری مشارکت کردند و کولهپشتیها و لوازمالتحریر روانه استان شد.
در ساختمان مجمع خیرین استان پیراهنهای راهراه پسرانه و مانتوهای آبی و صورتی را روی هم چیدهاند. آنچه در این پروژه تازه است، تلاش برای توانمند شدن بچهها در مدارس و هنرستانهای فنی و حرفهای است.
1005 لباس دخترانه و 2400 لباس پسرانه، اینها تولید دانشآموزان است که خیرین سفارش دادهاند و حالا بین دانشآموزان استان توزیع میشود. بچهها به چشم میبینند که آنچه تولید شده قابل استفاده است.
از کارگاه درودگری دانشآموزان استثنایی صدای کشیدن اره میآید. مسئول کارگاه میگوید اینکه بچههای این کارگاه بعد از آشنایی با کار و آموختن حرفه سفارش کار میگیرند در باورشان به استقلالشان موثر است. محمدی، مسئول آموزش و پرورش استثنایی هم از میز، نیمکت و کتابخانه تولید این کارگاه استفاده میکند.
رشتههای نقاشی ساختمان و مشبک هم دارند. انتخاب رشته براساس توانایی جسمی دانشآموزان است. «هدف این است که باید وارد بازار کار شوند و در جامعه رها نشوند. اگر یک تعاونی به ثبت برسد خیلی کمک بزرگی
خواهد بود.»
محمدی دانشآموزی را سراغ دارد که اینجا حرفه آموخته و حالا در شهر کارگاهی دارد و بازارش گرم است.
خیرین قول دادهاند به دانشآموزانی که رتبه خوبی در کنکور بیاورند کامپیوتر هدیه دهند. یکی از معلمان هنرستان دخترانه به مسئول خیریه میگوید: «دانشآموزی داریم که رتبه 4 کنکور را در استان به دست آورده اما به خاطر هزینه 300 هزار تومانی خوابگاه برای هر ترم مادرش اجازه نداد درس بخواند.»
چهکند را ببینید
در مدرسه پسرانه مقدم بچهها به صف ایستادهاند و با شعارهایی که معاون مدرسه دیکته میکند از خیرین تشکر میکنند.
پیراهنهای تولیدی دانشآموزان هنرستان را بینشان تقسیم میکنند. از زیر در آهنی بزرگ کفشهای کوچک دانشآموزان شیفت بعدازظهر پیداست که سرک میکشند تا از درز در ببینند در شیفت دیگر مدرسه چه خبر بوده است.
تعدادی از مادران خبر شدهاند که خیرین به این مدرسه آمدهاند. همه پشت در به انتطارند. یکی از مادرها جلو میآید: «من مادر دو دانشجوی بیکارم. مشکل مالی دارم. دولت میگوید بودجه نیست، خوب خیرها کمک کنند. اینجا خیلی مشکل دارد. یک نگاهی به دفتر این مغازهدارها بیندازید، ببینید درد همساده را همساده خبر دارد. از همینها بپرسید. من زیر پوشش کمیته امداد هستم. یک عصا میخواستم ندادند. به روستاهای محروم کمک کنید.»
دستهایش پوست انداخته و زخمی است. «دستهایم را ببینید. ویزیت دکتر 20، 30هزار تومان است. مشکلات چهکند را هم ببینید.»
کیوانی میگوید: «ریشه بسیاری از آسیبها در فقر است. خانوادههای سالمند هم از گروههای ویژه نیازمند کمک هستند. با اینکه هنوز فرهنگ احترام به بزرگتر در استان ما هست، اما در بازدیدها متوجه شدیم که سالمندهایی هستند که وضع بدی دارند و تنها زندگی میکنند، کسانی که برای گرفتن غذا هم نمیتوانند بیایند و باید به آنها سر زد.»