علی بیگدلی استاد دانشگاه
هر انسان در طول زندگیاش، همواره آرزوهایی دارد اما مهمترین آرزوی مشترک بین همه ما انسانها، رسیدن به خوشبختی واقعی است. این موضوع امری عمومی قلمداد میشود و تمام انسانها در این سعی هستند که به این موضوع دست پیدا کنند. همواره آدمیان بر این تلاش بودهاند که تمام نیرو و ابزار خود را معطوف کنند تا به آن خوشبختی نسبی از دیدگاه خود دست یابند. همیشه تمام دانشمندان و افراد بزرگ یک جامعه در این صدد بودهاند که این امر را به ظهور برسانند. افلاطون یکی از آنها بوده است. کسیکه برای خوشبختی مردم گامهای بسیار زیادی برداشته است. افلاطون جملهای بسیار زیبا دارد و چنین بیان کرده است که «سعادت زمانی به انسانها میرسد که انسان دچار التهابات و دلواپسیهای زندگی نباشد».
در قرن 20 هم ژان پل سارتر همین اظهارنظر را در قالب دیگری بیان کرد. سارتر کتابی دارد با نام «دلواپسی» که قرن بیستم را توأم با دلواپسی ارزیابی کرده و گفته است «در این قرن دلواپسیهای موجود در افراد تشدید میشود». سارتر در نظر دارد که این نگرانیها به خانمهای خانهدار نیز انتقال پیدا میکند، حتی آنها که مسئولیتهای اجتماعی را بر گردن ندارند. موضوع جالب این است که سارتر میگوید؛ «دلیل این دلواپسی را کسی نمیداند تا آن را برطرف کند بلکه این بهعنوان یک بیماری مزمن تمام جوامع بشری را در برگرفته است». شاید این موضوع به دلیل فزونطلبیهایی است که انسان دارد. دلیل دیگر ابزارهایی است که امروز در زندگی افراد بیشتر شده است. یکی از دلایلی که امروز انسانهای قرن 21 با آن درگیر شدهاند، پرحجم شدن ابزارهای زندگی است. برای مثال ما 50سال پیش بسیاری از این ابزاری که امروز هست را نداشتهایم اما امروز این ابزارها چند برابر شده است و روی زندگی افراد، فشار زیادی وارد میکند زیرا افراد برای فراهم کردن زندگی مدرن یا زندگی که امروز با آن سرو کار داریم، مجبور هستند که چند شیفت کار کنند تا به خواستههایی که دنیای مدرن برایشان به وجود آورده است، دست پیدا کنند و زمانیکه این اقلام فراهم شود ناخودآگاه، شما را دچار دلواپسی و ناراحتی میکند. به این نوع زندگی میگویند «زندگی وامی»؛ برای مثال زمانی که وارد آمریکا میشوید تمام اقلام موردنیاز زندگی را در اختیار شما قرار میدهند اما شما را دچار بدهکاری و قرض میکنند و شما باید کل ماه را بدوید و به سختی کار کنید تا وامهایتان را بپردازید! پس این نمونه کامل یک زندگی مدرن است که همراه با دلواپسی و ناراحتی است. تمام این موضوعات حاکی از این است که انسان ایدهآل، خودش زندگیای را که همراه با آرامش و خوشبختی است، از دست دهد و به این دلواپسی برسد. آرزو و ایدهآل من این موضوع است که افراد راه درست زندگی را بیاموزند. همه انسانها در هر مکانیکه باشند قطعا ایدهآلشان رسیدن به زندگی سعادتمند است و به همین دلیل، چگونه به سعادت رسیدن در صدر منشور حقوقبشر و سازمانملل متحد آمده است. در این میان دولتها وظیفه خطیری دارند تا آرامش و سعادت نسبی را برای مردمانشان به ارمغان بیاورند اما هر روز که میگذرد انسانهای عصر ما از سعادت و خوشبختی دور میشوند زیرا اکنون آدمیان همواره دنبال حرص و ولع خود هستند.
ما کار نمیکنیم برای زندگی کردن بلکه زندگی میکنیم برای کار کردن! این شیوه زندگی، دور شدن کامل از یک زندگی درست است. بنابراین دیدهایم که بارها زمانیکه به خیابانها میرویم، کمتر یک چهره بشاش را نظاره میکنیم. زمانی که افراد اغلب درگیر مرحلهگذار باشند ناخودآگاه، دچار فقدان بهره از یک زندگی مطلوب میشوند. خیلی جالب است چندی پیش آماری از ثبتاحوال ابراز شد که بیان میکرد تعداد طلاقها روز به روز افزایش چشمگیر دارد که این موج طلاق، به زوجهای 50 و 60 ساله نیز رسیده است. باعث تاسف فراوان است که همین موضوعات، فراهمکننده دوری بیشتر افراد از خوشبختی است که قصد رسیدن به آن را دارند. یکی از موضوعاتی را که به شخصه دوست دارم در سطح جامعه اتفاق بیفتد این است که امیدوارم رفتارهای ناصواب و بسیار بد که امروزه به وفور شاهد آن هستیم، کمتر و کمرنگتر شود. همه این رفتارها موجب از بین بردن سعادت و خوشبختی جامعه است. ایدهآل من اکنون این موضوع است که جامعه ما هرچه سریعتر به سمت جامعهای با اخلاق حرکت کند. باید متذکر شد متولی اخلاق در جامعه، هم مردم هستند و هم دولت! اما اگر زمانیکه بخواهیم یکی از این دو را انتخاب کنیم، قطعا با دولت مواجه خواهیم شد. دولت باید جلوی رانتخواریها و دزدیهای کلان را (مانند 3هزارمیلیارد تومان) که در اثر دیوانسالاری ما، رخ میدهد، بگیرد. زیرا دزدی اینگونهای برای برخی مانند سرگرمی شده است. جامعه ما درحال گذار است و در این میان دو قشر سنتی و مدرن هستند که جامعه را به دو طرف میبرند. یکی مقاومتی میکند جامعه را درجا نگه دارد و بر این عقیده است سنت را حفظ کند و دیگری هم کسانی هستند که اعتقاد دارند جامعه باید به سمت مدرن شدن حرکت کنند. اما هرچه میگذرد تقابل این دو اندیشه با یکدیگر بیشتر میشود و هرچه این برخورد بیشتر باشد جامعه نیز دچار تلاطم است و به راحتی دچار فساد میشود.