شماره ۵۵۰ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۷ ارديبهشت
صفحه را ببند
جهانگردان جوانمردی‌ها را در ایران چگونه روایت می‌کنند
دست‌گیری از بینوایان و سربازان مجروح

|  پیمان سمندری  |  پژوهشگر تاریخ و ایران‌شناسی|

وجود نهاد یا گروه و افرادی که با نیت بشردوستانه و خیرخواهی در مواقع اضطرار و سختی به‌ویژه در زمان جنگ یا بروز بلا‌های طبیعی و بیماری‌ها، به‌گونه داوطلب و با اهداف کمک‌رسانی و کاستن از رنج‌های انسانی و حفظ بهداشت عمومی فعالیت کنند، در جریان تاریخ اجتماعی ایران سابقه‌ای دراز دارد. سفرنامه‌ها که بیشتر تصویرگر جلوه‌هایی فراوان از شیوه زندگی اجتماعی مردمان این دیار بوده‌اند، ماجراهایی جالب دراین‌باره روایت کرده‌اند. دن گارسیا دسیلوا فیگویروا سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول در سفرنامه‌اش به نمونه چنین اقدام‌هایی اشاره می‌کند: «در میان گفت‌وگویی که بین حضار به عمل می‌آمد، یکی از حاضران که گویا قاضی شهر بود به سفیر گفت: بی‌شک از این‌که بین مستقبلین هیچ زنی را مشاهده نکرده‌اید در شگفت هستید اما علت این امر تقدس فوق‌العاده مردم این شهر است که زنان هیچ‌گاه خود را به اجنبی و به‌خصوص فرنگیان نشان نمی‌دهند و چون سفیر علت این تقدس فوق‌العاده را پرسید، وي جواب داد که در این شهر بقعه‌اي بسیار مشهور هست که به یادبود بانویی پرهیزگار و ارجمند بنا گردیده است و این بانو که نامش لیلا و نوه دختري محمد(ص) است، پس از شهادت برادرانش حسین و حسن(ع) ... معصومانه از بغداد گریخته و بدین شهر آمده است و تذکر داد که بانوي موصوف پس از ورود به قم کاروان‌سرایی مجلل و مریض‌خانه‌اي بزرگ براي اسکان و مداواي غربا و بیماران بنا کرد و پس از گذرانی بسیار دشوار، زندگی را بدرود گفت ...».
بنی‌آدم در فترت یک‌پیکری!
شاید بتوان گفت وظایف سازمان‌هایی امروزی چون هلال‌احمر و بهزیستی در ایران، در وجود نهاد وقف یا آیین‌هایی همچون نذر براساس تأکید اسلام از دیرباز تشخص یافته بود. همچنین برخی از مسافران ایران همانند فرد ریچاردز انگلیسی در سفرنامه‌هایشان به وجود موسسات خیریه فراوان و فعال که در شهرهای اصفهان و جلفا در دوره صفویان وجود داشت، اشاره می‌کنند ولی در سده‌های اخیر به دلیل تحولاتی که روی داد، توجه به ارزش نفوس انسانی و یاری‌گری هم‌نوعان تا اندازه زیادی به زوال گرایید و آنچه در سفرنامه‌ها یافت می‌شود هم با اتکای به همین دگرگونی و ضعف است که تصویر چندان خوشایندی را نمی‌نماید یا دست‌کم ایشان از آنچه دیده‌اند، آنچه مطلوب طبع‌شان بوده، ارایه کرده‌اند. «فقط تعداد اندکی طبیب خاص نظام وجود دارد که به آنها «حکیم فوج» می‌گویند. قسمتی از آنها به صورت دایم و قسمتی دیگر به‌طور موقت و آن هم براي دوره یک مأموریت معین در اختیار فوج گذارده می‌شوند. معمولا براي طول دوره مأموریت یک طبیب همراه قشون می‌کنند، چه، دولت فقط به حال سربازان قادر به جنگیدن علاقه‌مند است و آن را که زخمی و مجروح است به حال خود وامی‌گذارد و چنین سربازي بی‌کمک و یاور در صحنه نبرد باقی می‌ماند و در اینجاست که طرف پیروز سر از تنش جدا می‌کند ... و از این همچنین نتیجه می‌گیرم که تمام مجروحان بدون استثنا در صحنه جنگ از بین می‌روند. در عمل نیز به ندرت بیش از نیمی از نیرویی که به جنگ رفته بازمی‌گردد؛ بقیه اگر هم کشته یا مجروح نشده باشند، در اثر ناراحتی و محرومیت‌ها، از گرسنگی و بیماري می‌میرند و بیش از همه در اثر ابتلاي به تب و لرز و اسهال جان می‌سپارند». چنین تصویری که یاکوب ادوارد پولاک، از طبیبان ویژه ناصرالدین‌شاه، در سفرنامه خود با نام «ایران و ایرانیان» ترسیم می‌کند، اگرچه تلخ و آزارنده است و بی‌گمان خالی از اغراق هم نیست، ولی دور از واقعیت نمی‌نماید. در چنین شرایط است که ایجاد تشکیلاتی با ماموریت‌های ویژه در مواقع جنگ و بحران‌های دیگر معنا می‌یابد.
ایجاد درمانگاه و دادن داروي رایگان از سوی میسیونرهای مذهبی
از منظری می‌توان یکی از علت‌های پیدایش نهادهای خیریه با اهداف آموزشی و پزشکی در ایران و بسیاری از ممالک دیگر را در فعالیت میسیونرهای مذهبی که با هدف اصلی خود، گسترش تفکر مسیحی، به سرزمین‌های دیگر پای می‌نهادند، جست‌وجو کرد. این کار، گسترش فضا و امکانات در جامعه میزبان را برای پذیرش تسلط غربی در سده‌های گذشته و دوران استعمار جدید مهیا می‌کرد. در سفرنامه آبراهام ویلیامز جکسون با عنوان «ایران در گذشته و حال» که در دوره مظفرالدین‌شاه نگاشته شده، بارها به فعالیت میسیونرهای آمریکایی و انگلیسی اشاره رفته است «[در ارومیه] آمریکا و فرانسه و انگلستان و روسیه همه داراي هیأت‌هاي مذهبی هستند و آلمان‌ها و سوئدی‌ها در روستاهاي واقع در جلگه ارومیه کارهایی انجام داده‌اند. آمریکاییان پیش از دیگران قدم به آن سامان نهاده‌اند و در 51 -1250 (1835 ه.ق) به موجب دستور هیأت‌مدیره آمریکایی هیأت‌هاي مبلغین واقع در کشورهاي بیگانه به این کار مبادرت ورزیده‌اند. هفتاد ‌سال است که اعضاي هیأت آمریکایی از روي شوق و اخلاص به تعلیم و تبلیغ و دستگیري از بینوایان و پرستاري بیماران پرداخته‌اند، زیرا ایجاد درمانگاه و دادن داروي رایگان یکی از رشته‌هاي مهم فعالیت هیأت است».
آمریکایی‌ها حتی در تهران پایتخت هم در تبلیغ امور مذهبی و انجام فعالیت‌های عام‌المنفعه پیشگام بودند «به مسافت کوتاهی از میدان مشق، زمین‌ها و ساختمان‌هاي میسیون «پرسبیتري» آمریکایی قرار دارد که داراي 10 یا 12 نفر عضو است و به کارهاي تبلیغی، پزشکی، و آموزشی می‌پردازند».
همانگونه که مشاهده می‌شود، این ماموریت‌های خدمات‌رسانی آموزشی و پزشکی از اغراض سیاسی و مذهبی خالی نبود. بنیان‌گذاران نهاد صلیب‌سرخ از همین‌رو بود که به دلیل آثار نامطلوب این روش یاری‌رسانی کوشیدند در اعلامیه خود، این ساختار را از چنین وابستگی‌هایی دور نشان دهند. جکسون، نویسنده سفرنامه «ایران در گذشته و حال» شوق خود را برای آشنایی با شیوه رفتار میسیون‌های مذهبی انگلیسی هم پنهان نمی‌کند «این پسرعموهاي انگلیسی مرا با مهربانی تمام پذیرفتند و دیري نگذشت که با هم دوستانی یک‌دل شدیم. فرصتی بود تا من از تبلیغات دینی و نیز خدمات بشردوستانه آنان، خاصه در زمینه پزشکی و جراحی اطلاعاتی کسب کنم. بیماران، گاه از چند صد کیلومتري، براي درمان و شفا به نزد آنها می‌شتافتند و متاسفانه بعضی از این بیماران به‌عنوان مجازات مثله شده بودند و از این بابت در رنج بودند». بسیاری از سفرنامه‌نویسان اما تأکید دارند که مردم ایران چندان با روی خوش به استقبال خارجی‌ها نمی‌رفتند و به روش‌های آنان وقعی نمی‌نهادند و با تردید به ایشان می‌نگریستند؛ هرچند بیشترشان چنین نگرشی را از جهل و خرافه‌گرایی ناشی می‌دانند اما باز هم پذیرفتن این سخن بر ما حجت نیست. ویبرت بلوشر آلمانی که در میانه نبرد اول بین‌الملل به ماموریت در ایران گمارده شد، می‌نویسد: «در کرمانشاه زیر نظر طبیب سفارت که از آلمان آمده بود بیمارستانی تأسیس شد که نظام‌السلطنه آن را رسما افتتاح کرد. شایسته است این روایت را در کنار نوشته‌های فرِد ریچاردز که در زمان شاه عباس یکم از انگلستان به ایران رسیده بود، مطالعه کرد:  «باید به خاطر داشت ایران کشوري است که در آن پزشک در شهرهایی پیدا می‌شود که صدها کیلومتر صحاري متروك بین آنها فاصله است».

چه کار پسندیده‌ای برتر از قنات!
بی‌گمان یاری‌رسانی و امدادگری در سوانح و فاجعه‌ها در سطح گسترده به خدمات در عرصه نظامی منحصر نمی‌شود. موارد دیگری نیز از کارهای انسان‌دوستانه گاه در سفرنامه‌ها مورد توجه قرار گرفته‌اند. لیدی شل همسر وزیر مختار انگلستان در اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه در خاطرات خود به یکی از این نمونه‌ها اشاره می‌کند که در ارتباط با یکی از بزرگترین ابتکارات در تاریخ ایران است «به علت آب و هوای خشک ایران، در این مملکت هیچ چیز پسندیده‌تر از جاری نمودن آب به سوی شهرهایی که مردمانش در تابستان کم‌آبی می‌کشند نیست و احداث قنات نیز به منزله تذکره عبور مسلمانان متدین به بهشت قلمداد می‌شود».
آمبولانس‌های زنده!
در پایان، خواندن این ماجرا نیز از کتاب خاطرات لیدی شل از لطف خالی نیست:  «در ایران از یک نوع الاغ(قاطر) برای مصارف قشونی استفاده می‌شود که بسیار آرام و صبور است و به همین مناسبت اغلب دلسوزی ما را نسبت به خود برانگیخته. این حیوان با وجود جثه کوچکش، بنیه قوی و قدرت خستگی‌ناپذیری دارد و به‌طوری که شنیده‌ام هر یک از افواج آذربایجان چندین صد رأس از این‌گونه الاغ‌ها در اختیار دارند که از آنها برای حمل توشه قشون استفاده می‌کنند و البته گاهی سواری سربازان را هم تأمین می‌کنند... بعضی از آنها به‌قدری وضع اسفناکی داشتند که مجبور بودند علاوه بر بار معمولی، چندین تفنگ و گاهی یک نفر سرباز را که به زور بر پشت حیوان سوار شده بود راه ببرند. ... این حیوانات که واقعا مظهر صبر و حوصله هستند، گاهی اوقات نقش آمبولانس را هم بازی می‌کنند و سربازان مریض را بر پشت خود می‌برند ...».


تعداد بازدید :  565