شماره ۳۲۵۴ | ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ دي
صفحه را ببند
خاطرات الرجال

ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور می‌کنیم.
دوره اطلاعاتی در انگلستان(4)
پس از پایان دروس شفاهی، مدت ٤٨ ساعت در حوالی بندر پلیموت (جنوب انگلستان که مرکز اصلی نیروی دریایی است) آموزش عملی دیدم. از بندر من را به محلی بردند و قرار شد از نقطه معینی با اعلام راننده اطراف خود را نگاه نکنم. منظور این بود که محل آموزش را نشناسم. مانند یک سربازخانه بود. محوطه وسیعی بود که در سه طرف آن ساختمان دو طبقه قرار داشت. یک ضلع فاقد ساختمان بود و در جلوی آن فضای بسیار وسیعی برای برخی عملیات واقع بود. بر این پایگاه انضباط شدیدی حکمفرما بود. فردی من را به اتاق خواب راهنمایی کرد و گفت: «بدون اجازه حق خروج از اتاق را ندارید و هر کاری داشتید زنگ بزنید!» با محاسبه تقریبی، تعداد اتاق‌ها حدود 300 بود که احتمالاً حدود 200 نفر مانند من و شاید افرادی از نوع دیگر در آن جا بودند، ولی هیچ صدایی در ساختمان و محوطه شنیده نمی‌شد و فقط هرازگاهی صدای انفجار شدید می‌آمد. دو روز تمام در این اتاق بودم و فقط موقع اجرای برنامه، که همیشه به طور منفرد و با استاد مربوطه انجام می‌شد به محوطه و یا اتاق دیگر راهنمایی می‌شدم. یک آموزش عملی راجع به انواع تخریب‌ها، آتش‌زا یا انفجاری، دیدم. مانند پرتاب با وسایل مختلف (نارنجک‌اندازهای آتش‌زا و انفجاری) که در محوطه وسیع و دارای سنگرهای عمیق صورت گرفت. سپس انفجار روی موتورهای بزرگ فولادی انجام شد. موتورهای بلااستفاده زیادی وجود داشت که پس از انفجار دیگر به درد نمی‌خورد. این درس عملی در دو جلسه و هر جلسه حدود دو ساعت به طول انجامید. یک جلسه نیز با فرد دیگری آموزش دیدم که او فقط انواع سلاح‌های دوربین‌دار بسیار دقیق را نشان می‌داد. آن‌ها را باز می‌کرد و خصوصیات هر یک را می‌گفت و سپس توضیح می‌داد: «این سلاح را به دست یک تیرانداز ماهر که در اینجا تعلیم می‌بیند می‌دهیم، فردی که سرویس باید از او استفاده کند را در اینجا آموزش می‌دهیم، سپس هرگاه تصمیم به ترور شخصیتی گرفته شود، او هر قدر هم محافظ داشته باشد در امان نیست!» مربی فوق فرد ساده‌ای بود، ولی فوق‌العاده بر حرفه خود تسلط داشت. علاوه بر این، آموزشی نیز در زمینه بیسیم‌های مخفی دیدم، که نحوه جاسازی و اختفا و چگونگی استفاده را عملاً فرا گرفتم. یک بار نیز من را با 4 مرد دارای ماسک و لباس لاستیکی با قایق موتوری به دریا بردند. آن‌ها نزدیک یک کشتی زیر آب رفتند و در عمق زیاد به یک کشتی جسم آهن‌ربایی وصل کردند و پس از مراجعت توضیحاتی درباره نحوه تخریب کشتی دادند. آموزش عملی خاتمه یافت و با وجودی که ارتباط مستقیمی با کار «دفتر ویژه اطلاعات» نداشت، بسیار جالب و آموزنده بود.


تعداد بازدید :  37