[ لیلامهداد] «ملیحه نظیریسارخانلو، اهل اردبیل، متولد سال 1358.» در کودکی وقتی تنها 2سال داشت دچار معلولیت شد. او میگوید: «نمیدانم واکسنی که آن دوران برای فلج اطفال تزریق کردم، تاریخ مصرف گذشته بود یا چه مشکلی داشت که باعث فلج شدن عضلات کمر و هر دو پایم شد.» زندگی خیلی به کام ملیحه نظیری نچرخیده اما او هیچگاه ناامید نشده و همیشه بهدنبال راهی بوده که زندگیاش را بهتر کند. او بعد از اتمام تحصیلاتش در مقطع کارشناسی ارشد، مدتها دنبال کار بوده اما همه درها به رویش بسته میشود تا اینکه تصمیم میگیرد، کار خودش را داشته باشد. نظیری عنوان میکند: «بافتنی را از تلویزیون یاد گرفته بودم با همین هنر شروع کردم به درآمدزایی.» در همین مسیر، او تعدادی زن را که تقریبا همدردش بودند، را با خود همراه کرد تا آنها هم از هنر دستشان درآمدزایی کنند. نظیری بیان میکند: «من نقاشی هم میکشم از همان دوران پیشدانشگاهی. چند نمایشگاه هم برگزار کردهام.»
معلم کلاس اولم، فرشته نجاتم شد
ملیحه نظیری در یک خانواده پرجمعیت متولد شده است. او میگوید:«من فرزند ششم خانوادهام. دوران کودکیام در یکی از روستاهای نمین گذشت تا اینکه سال 1364 خانوادهام مهاجرت کردند به شهر اردبیل. از آن زمان تاکنون در این شهر زندگی میکنم.» نظیری بهخاطر معلولیت دوسالی از تحصیل باز ماند تا بالاخره توانست پشت نیمکت مدرسه بنشیند. «خواهر کوچکترم متولد سال 1359 است. یادم میآید او برای کلاس اول ثبتنام کرده بود. هر بار که مدرسه میرفت یا مشق مینوشت، گریه میکردم. برایم سوال بود که چرا نمیتوانم مدرسه بروم. آنقدر بیتابی کردم تا بالاخره مادرم گفت سال آینده تو را هم مدرسه ثبتنام میکنم.» در سالهایی که وقت مدرسه رفتن نظیری بود شاید دیدگاه به زندگی فرد دارای معلولیت به شکل و شمایل امروزی نبود. این کارآفرین اظهار میکند:«تصور خانواده و اطرافیانم این بود که تحصیل به درد یک فرد دارای معلولیت نمیخورد. هرچند بالاخره دل مادرم به رحم آمد و تصمیم گرفت من را در مدرسه ثبتنام کند.»
سال نو تحصیلی از راه رسید و مادر، ملیحه را در مدرسه ثبتنام کرد. او میگوید:«مدیر مدرسه سخت مخالف رفتنم به مدرسه بود. باور مدیر مدرسه این بود که من باید در مدرسه استثنایی درس بخوانم. او میگفت، این دانشآموز را ببرید مدرسه استثنایی، او در مدرسه عادی نمیتواند درس بخواند. مدیر تاکید داشت چون من نمیتوانم به تنهایی از سرویس بهداشتی استفاده کنم برای همین باید در مدرسه استثنایی درس بخوانم.» یکماه از سال تحصیلی گذشته بود که مدیر مدرسه مانع ورود نظیری به مدرسه شد. او بیان میکند: «معلم کلاس اولم «سیمین آرش» بود. او فرشته نجاتم شد.» معلم که شوق دانشآموزش برای درس خواندن را دیده بود، قبول کرد خودش او را به سرویس بهداشتی ببرد. این کارآفرین بیان میکند: «اول مادرم و بعد معلمم فرشتههایی بودند که باعث شدند من درس بخوانم.» وقتی نظیری در مدرسه ثبتنام شد یکی از اقوام قبول کرد ویلچری برای او بفرستد تا بتواند راحتتر تردد کند. او عنوان میکند: «یک ماه طول کشید تا ویلچر به دستم برسد. تمام این مدت مادرم کولم میکرد، میبرد مدرسه و دوباره من را برمیگرداند خانه.» وقتی ویلچر به دست نظیری رسید مسئولیت رفتوآمدش به مدرسه به عهده خواهر بزرگترش شد. «تمام روزهای هفته خواهرم من را میبرد مدرسه و برمیگرداند.»
از ابتدای آبان تا بعد از تعطیلات نوروز مدرسه نمیرفتم
اصرارهای مدیر مدرسه برای ممانعت از حضور ملیحه نظیری در مدرسه بالاخره باعث شد او در مدرسه استثنایی تست بدهد. اومیگوید: «مدرسه استثنایی برای کودکان ناشنوا، نابینا و اختلالات ذهنی بود. همان اول از من تست هوش گرفتند. مدیر مدرسه در نامهای نوشت این دانشآموز ضریبهوشی بالاتری از بچههای عادی دارد.» با وجود این نامه همچنان مدیر مدرسه روی تصمیم اشتباه خود پافشاری میکرد. او اظهار میکند:«در دوره ابتدایی از آبانماه مدرسه نمیرفتم چون بارش برف زیاد بود و تردد با ویلچر برایم غیرممکن میشد.» از ابتدای آبان تا بعد از تعطیلات نوروز او در خانه درس میخواند. ملیحه نظیری عنوان میکند: «خواهر کوچکترم با اینکه یک سال زودتر از من رفته بود مدرسه، مردود شد برای همین همکلاس شدیم. او میرفت مدرسه و هر چیزی که یاد گرفته بود را در خانه به من یاد میداد.» دوران راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه هم برای ملیحه نظیری سخت گذشت. تمسخر دانشآموزان دیگر، مناسبسازی نبودن مدارس و ... همگی دستبه دست هم دادند تا شرایط تحصیل برایش سخت شود. او بیان میکند: «با همه سختیهایی که وجود داشت، بالاخره درسم را خواندم. اغلب شبها دور از چشم همه گریه میکردم تا اینکه بالاخره شرایطم را قبول کردم و با آن کنار آمدم. الان مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی دارم.»
از همهجا ناامید که شدم، کاروکاسبی خودم را راه انداختم
مناسب نبودن اماکن شهری، کار را برای افرادی همچون ملیحه نظیری سختتر میکند. او میگوید: «خیلی پیگیر کار بودم. تصمیم گرفته بودم حتما به استقلال مالی برسم اما هر چه دنبال کار میگشتم، ناامیدتر میشدم.» نظیری در آزمونهای مختلفی که سازمانها برای استخدام برگزار میکردند، شرکت میکرد به این امید که کاری پیدا کند. او اظهار میکند:«یکبار در بهزیستی آزمون دادم. قرار بود از بین سه نفر، یک نفر انتخاب شود. مسئول گزینش به من گفت؛ چطور میخواهی با ویلچر بروی بازدید؟! برای همین من انتخاب نشدم و یک نفری که از یک پا دچار معلولیت بود، جایگزین من شد.»
او که از همهجا ناامید شده بود، تصمیم گرفت کاروکاسبی خودش را داشته باشد.«در اینستاگرام پیج زدم و بافتنیهایی را که میبافتم ،را میفروختم. شرایط خوب بود و مشتریهای زیادی داشتم برای همین سفارشها را به چند خانم دیگر میسپردم تا آنها هم منبع درآمدی داشته باشند.» اغلب زنانی که ملیحه نظیری برای همکاری انتخاب میکرد یا دارای معلولیت بودند یا از فرد دارای معلولیتی نگهداری میکردند. نظیری بیان میکند: «یکی از خانمها دو فرزند داشت و همسرش فوت کرده بود برای همین سرپرست خانواده بود. خدا را شکر در حالا حاضر کار و کاسبی خودش را دارد. یکی دیگر از خانمها دختربچه دارای معلولیتی بود که او هم الان کار خودش را دارد. چند تای دیگر از خانمها اما هنوز با خودم همکاری میکنند.»
از آلمان، دوبی و ترکیه مشتری دارم
اینستاگرام که فیلتر شد کاروکاسبی ملیحه نظیری کساد شد. او میگوید: «قبل از این در داخل کشور مشتری زیاد داشتم اما این روزها با سخت شدن شرایط زندگی، کسی برای محصولات دستبافت هزینه نمیکند برای همین در توییتر فعالیتم را شروع کردم. خدا را شکر از آلمان، دوبی و ترکیه مشتری پیدا کردم. آنها سفارش میدهند و من بعد از آماده شدن برایشان پست میکنم.» بافتنی را از تلویزیون یاد گرفته است. «هوش هنریام بالاست. بافتنی را از برنامههایی که قبلا تلویزیون پخش میکرد، یاد گرفتم. بعدها از یوتیوب یاد گرفتم. الان طوری کار را یاد گرفتهام که هر مدل ژورنالی که نشانم میدهند، عینش را میبافم.»
نظیری میگوید: «همین بافتنی و درآمدزایی از آن باعث شد یکی از برگزیدگان دوره نهم زنان کارآفرین برتر شوم و از طرف ریاستجمهوری وقت لوح تقدیر بگیرم.» یکی از رویاهایش گسترش دادن کسب و کارش است، رویایی که فیلتر شدن اینستاگرام و سخت شدن شرایط زندگی سبب شد هیچگاه محقق نشود. او تاکید میکند: «البته من هیچوقت ناامید نشدم. ناامیدی گناه نابخشودنی است.»
چند نمایشگاه نقاشی برگزار کردهام
نظیری میگوید:«معلولیت شاید بندهایی بر جسمم بزند، اما هرگز نمیتواند روحم را از پرواز باز بدارد.» او در نقاشی هم دستی دارد به گفته خودش سبکش رئال است و بیشتر رنگ روغن کار میکند. او بیان میکند: «از مناظر مختلف عکس میگیرم و بعد همان را روی بوم نقاشی میکنم.» برای نقاشی هم کلاس نرفته است. نظیری اظهار میکند: «شرایط کلاسها با وضعیت جسمی من همخوانی نداشت، فقط 4ماه نزد خانمی ترکیب رنگها و... را آموزش دیدم.» به گفته نظیری او اولینبار در سال 1398 دو نمایشگاه انفرادی در شهرهای انزلی و شفت آثارش را به نمایش گذاشته است و در استان اردبیل هم یک نمایشگاه مشترک برگزار کرده است. در یک نمایشگاه گروهی نیز شرکت داشته است. در جشنواره «همام» نیز اثرش برای مرحله رقابتی انتخاب شده است.» او عنوان میکند: «فعلا آثار جدیدی کار نکردم اما به فکر برگزاری نمایشگاه در آینده هستم.» نظیری هیچگاه ازدواج نکرده است.
او اظهار میکند:«تفکر قالب جامعه این است که فرد دارای معلولیت، ناتوان است و از اداره کردن یک زندگی بر نمیآید. برخی خانوادهها هم نمیپذیرند، عروسشان روی ویلچر بنشیند.» او بیان میکند: «هنوز هم با پدر و مادرم زندگی میکنم. همیشه حواسم به آنها بوده و دوست ندارم تنهایشان بگذارم.» خانه پدری ملیحه نظیری قدیمی است و برای زندگی یک فرد دارای معلولیت مناسبسازی نشده است. میگوید:«خودم را با شرایط وفق دادهام. اغلب کارم نشسته است و ادامه میدهد: «با توجه به شرایط سخت اقتصادی این روزها درآمدها کفاف زندگی را نمیدهند با این وجود خدا را شاکرم که استقلال دارم هرچند نقاشی و بافتنی هم تفریح من هستند و هم کارم.»