[امین فرجپور] چند روزی است که اکران فیلم «خائنکشی» مسعود کیمیایی در سینماهای کشور آغاز شده است. جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی؛ درباره یک اتفاق تخیلی پیرامون نهضت ملی شدن صنعت نفت؛ که سه سال قبل در جشنواره فیلم فجر رونمایی شد و حالا بعد از بیشمار اتفاقات اجتماعی و سینمایی- نمونهاش نمایش این فیلم در قالب یک مینیسریال چهارقسمتی در شبکه نمایش خانگی- که باعث شده نه جامعه و نه سینما شباهتی به روزهای تولید این فیلم نداشته باشند، روی پرده آمده است.
«خائنکشی» با این حال هنوز و همچنان برای دوستداران مسعود کیمیایی وسوسهکننده است و این را فروش فیلم- در محاصره انواع و اقسام کمدیهای مبتذل و کمتر مبتذل، آنهم در حالی که فیلم، قبلتر، در شبکه نمایش خانگی به نمایش درآمده- گواهی میدهد. این یعنی کیمیایی که این روزها یک نمایشگاه نقاشی نیز با عنوان «جسدهای جاندار» در گالری ثالث برقرار کرده؛ هنوز و همچنان نامی جذاب است و البته شاید از آن هم جذابتر نام بازیگران حاضر در این فیلم باشد؛ از مهران مدیری و امیر آقایی تا سارا بهرامی و پانتهآ بهرام و البته اندیشه فولادوند، حمیدرضا آذرنگ، سام درخشانی، الهام حمیدی، نرگس محمدی، فرهاد آئیش، رضا یزدانی و آخر همه هم پولاد کیمیایی؛ که «خائنکشی» را تبدیل به یکی از پرستارهترین فیلمهای این سالها کردهاند- که البته اعتبار این ویژگی را باید تمام و کمال به نام علی اوجی نوشت...
این مطلب به بهانه اکران این فیلم؛ در پاسخ به این پرسش نوشته شده که- بهرغم نمایش فیلم در قالب سریال و از آن هم مهمتر: هجمه چند سال اخیر قاطبه منتقدین به مسعود کیمیایی و ساختههای متاخرش- چرا «خائنکشی» و البته مسعود کیمیایی هنوز میتوانند اتفاقاتی مهم در دنیای سینما به شمار آیند؟!
بیراه نیست اگر بگوییم مهمترین اتفاق این روزهای سینمای- حالا دیگر مرده- ایران اکران جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی «خائنکشی» است. فیلمی که مسعود کیمیایی در پایان هشتمین دهه زندگیاش ساخته و با تمام ضعفها- یا بهتر است بگویم: بیحوصلگیهایی- که دارد؛ از این رو که رنگ و بوی سینما را دارد؛ تماشایش روی پرده اتفاق فرخنده و مبارکی است. حتی اگر این فیلم را پیشتر در جشنواره یا حتی در شبکه نمایش خانگی دیده باشیم...
اکران «خائنکشی» به عنوان جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی دوباره سینمادوستان را یاد روزهای «عاشقیت» دیرینهشان انداخته است. روزهایی که از چند هفته قبل از نمایش فیلمی از مسعود کیمیایی دلمان (یا شکممان؟!) را صابون میزدیم که چه عشقی در سالن تاریک سینما خواهیم کرد- و واقعا هم از همان دم که پرتوی نور تاریکی را میدرید و خود را به پرده میرساند، لحظه به لحظهاش را عشق میکردیم. هر چه باشد آن روزها هنوز دلسپرده سینما- و مهمتر از آن: تاثیرگذارترین فیلمساز تاریخ این سینما- بودیم و تماشای فیلم جدید مسعودخان هنوز حال و هوایی «کیمیایی» داشت برای خودش! این روزها، ولی، بعد از یک نیمچه عمر بیحاصل دویدن و ساختن چند فیلم بدفرجام و 12-10 سال تلاش نافرجام برای ساخت کار بعدی (خودم را میگویم)، دیگر خبری از آن حال و هوا نیست. البته نه اینکه نباشد؛ کم شده است آن دلسپردن بیمزد و منت به پرده سینما. و در این بین تقصیر این بیحالی و بیعشقی برخلاف آنچه خیلیها میگویند، فقط هم بر دوش مسعود کیمیایی و خستگیهایش نیست؛ ما هم بیحوصله و نقزن و ایرادگیر شدهایم. و گرنه وقتی ایراداتی را که این روزها بعضی از منتقدین بر فیلمهای سالهای اخیر استاد قلمی میکنند، میخوانم؛ میبینم- نه اینکه این ایرادها بنیاسرائیلی باشند- اما دیده ایرادگیر از همان فیلمهای خوب مسعود کیمیایی هم میتواند همان ایرادها را بگیرد و در نهایت هم حکم دهد که فیلمسازی که توانسته شصت سال خودش را در قله سینمای ایران نگاه دارد، الکی و هردمبیلی به این جایگاه رسیده است! داستان ولی چیز دیگری است...
برویم سراغ خود فیلم. «خائنکشی» البته تنها مسعود کیمیایی را برای جذاب بودن ندارد. این فیلم یک گروه درجه یک بازیگری دارد، از امیر آقایی و مهران مدیری و سارا بهرامی گرفته تا پولاد کیمیایی و اندیشه فولادوند و نسیم ادبی و سام درخشانی؛ و البته موضوع اصلیاش را دارد که درباره قهرمانان همیشگی کیمیایی است که اینبار- مانند «سرب»- در بستر یکی از مهمترین و پرتبوتابترین دورههای تاریخ معاصر این سرزمین قرار گرفتهاند. البته با تمام این حرفها، مهمترین چهره «خائنکشی» هنوز خود مسعود کیمیایی است که همیشه خودش مهمتر از فیلمهایش بوده و حتی ستارههای درخشان فیلمش را زیر سایه خود قرار داده. این اتفاق بهنظر در «خائنکشی» هم روی داده است.
«خائنکشی» شاید بهترین فیلم مسعود کیمیایی نباشد- که نیست؛ و حتی شاید جزو فیلمهای خوب این فیلمساز هم نباشد- که این هم قطعا نیست؛ اما در سینمای دوسه سال اخیر ایران الماسی گرانقدر است. الماس حتی اگر نتراشیده و نازیبا هم باشد، الماس است و با اندک زحمتی میتوان آن جواهر خوشترکیب درخشنده را توی دل آن دید. «خائنکشی» هم حتی اگر در قیاس با فیلمهای خوب کارگردانش کم و زیادهایی داشته باشد، اگر بیحوصله نوشته شده باشد، اگر خستگی کارگردان را از تکتک نماهای فیلم بشود حس کرد، اگر داستان و آدمهایی که فیلمساز برای یادآوری وضعیت امروز به بستر تاریخ برده کاستیهایی داشته باشند، و اگر هزار عیب و ایراد دیگر هم داشته باشد؛ چون سینماست و از تکتک لحظاتش آن جادوی سینما را میتوان حس کرد؛ یک سر و گردن از انبوه تصاویر متحرکی که این سالها روی پرده آمده و شاید حتی گر و گر هم فروختهاند، بالابلندتر و رشیدتر است...
هر فیلم مسعود کیمیایی روایت داستان مکرر عدالتطلبی است، یا میتوان گفت تکتک فیلمهای این کارگردان داستان قهرمانی است که پای چیزی (هر چیزی!) میایستد و برای این ایستادن حاضر است تا ته ماجرا برود- و میرود. «خائنکشی» هم همین داستان بارها گفته شده را روایت میکند، با این تفاوت که این بار طرح و روایت داستان با ارجاع به دوره تاریخی حوالی ملی شدن صنعت نفت و در قالب یک رخداد تاریخی پیش میرود. مهمترین نکته فیلم اما اینجاست که داستانی که در فیلم در قالب یک رخداد تاریخی روایت میشود، در واقع اتفاق نیفتاده است- و بیشترین بدفهمیها هم ریشه در همین نکته دارد و همین هم هست که بیشترین حملات را به فیلم موجب شده است. «خائنکشی» داستان گروهی را تعریف میکند که بعد از اینکه مصدق برای تامین بودجه دولت- که به دلیل تحریم نفت از سوی بریتانیا در آستانه ورشکستگی بود- از مردم میخواهد با شرکت در طرح اوراق قرضه به دولت کمک کنند؛ به بانک ملی ایران حمله میکنند تا خزانهاش را خالی کرده و با آن پول در طرح قرضه ملی شرکت کنند. اما بعد از موفقیت سرقت، یکی از آنها با بخشی از پولها ناپدید میشود و بقیه زخمی و فراری، هر کدام سرنوشت خود را دنبال میکنند، در حالی که بوی خیانت همهجا پیچیده و رفاقتها را تهدید میکند. داستانی- همانطور که گفتم: ناواقعی- که البته از نظر فرم سینمایی پتانسیل فراوانی دارد و مسعود کیمیایی هم در روایت داستانش این پتانسیل را تا حد مقدور و ممکن خودش بالفعل کرده است. فیلم در واقع هم از نظر بالفعل کردن تمام داشتههای بالقوه داستان «خائنکشی» (یک دوره تاریخی پرتب و تاب و حساس و جذاب، آدمهای رفیقبازی که میخواهند تا ته مسیری را که آغاز کردهاند بروند، اتفاقات پرشمار هیجانانگیز، عاشقانهها و نفرتهای بین افراد و بسیار چیزهای دیگر که هر کدام یک فیلم را به تنهایی میتوانند جذاب کنند) موفق عمل کرده؛ و هم از منظر فرمی در استفاده از پتانسیل فرمالیستی فضا و زمان وقوع داستان (خیابانهای بارانزده خلوت تاریک، مردان کتوشلوار پوش کلاهشاپویی اسلحه به دست، سرقت مسلحانه بانک، نخستوزیر تنهای محبوب و...) جذابیت قابل توجهی دارد. بدفهمی اما باعث شده این ویژگیها همه در سایه غیرواقعی بودن داستانی قرار بگیرند که از همان ابتدا هم ادعای واقعی بودنش وجود نداشته و تنها و تنها به عنوان رویکردی برای رسیدن به خوانشی تازه از یک برهه تاریخی روایت شده است. به عبارت بهتر، منتقدین کژفهم داستان، فیلمی را که تک تک لحظاتش داد میزند نمایشی و چیدهشده است، به عنوان یک رخداد مستند تاریخی و با قواعد نقد رئالیستی به محک نقد کشیده و به بهانه ناواقعی بودن رویداد تاریخی و مبهم بودن حضور شخصیتهای فیلم در تاریخی واقعی کلیت فیلم را زیر سوال بردهاند...
«خائنکشی» از زبان تهیهکننده
سی سال علاقه و عشق
[علی اوجی] تهیه سیامین فیلم مسعود کیمیایی و بودن در کنار این مرد بزرگ و این کارگردان بزرگ برای من سعادت و افتخار بزرگی بود. یک همکاری لذتبخش که یکسری ویژگیها آن را لذتبخشتر هم کرد. یکی از این مسائل نظمی بود که در این کار وجود داشت. اصولا مسعود کیمیایی در فیلمسازی بسیار آدم منظمی است و اینکه فیلمسازی در این حد و اندازه زیاد اهل رفتارهای بد متداول در سینما نیست و میکوشد تماما در خدمت فیلم باشد، همکاری با او را بسیار جذاب و دوستداشتنی میکند. اما اینکه «خائنکشی» چگونه پیش آمد؛ اتفاق ساده و سریعی بود.
البته من به عنوان تهیهکننده «خائنکشی» خیلی قبلتر از این با مسعود کیمیایی آشنا بودم. یعنی بهتر است بگویم از همان کودکی و نوجوانی که فیلم کوتاه میساختم، سینمای مسعود کیمیایی را دوست داشتم. حتی سال ۷۶ فیلمی به اسم «آغزل» ساختم و آن فیلم را به مسعود کیمیایی تقدیم کردم که داستان پسری عاشق کیمیایی بود که به همه میگفت دستیار کیمیایی است، اما درواقع در رستوران کار میکرد. این فیلم که تهمایه کمدی داشت، سال ۷۶ در خانه سینما به نمایش درآمد و جواد طوسی هم فیلم را برای مسعود کیمیایی برد و او هم بعد از تماشای فیلم به من زنگ زد. آن زمان ۱۵ - ۱۶ ساله بودم و باور نمیکردم که کسی مثل مسعود کیمیایی به من زنگ بزند. همین تلفن چنان انگیزهای در من ایجاد کرد که کار سینما را با قدرت پیش بگیرم. به خاطر این سابقه هم بود که با انرژی تمام در زمان تولید این فیلم کار کردیم و از تکتک لحظاتش لذت بردم.