شماره ۳۱۰۲ | ۱۴۰۳ شنبه ۲ تير
صفحه را ببند
سالروز ولادت امام دهم شیعیان
گلی از گلشن طاها
مروری بر گوشه‌ای از کرامات امام هادی(ع)

علی بن محمد مشهور به امام هادی یا امام علی‌النقی (۲۱۲-۲۵۴ق) دهمین امام شیعیان و فرزند امام جواد(ع) است. ایشان از ۲۲۰ تا ۲۵۴ق. به‌مدت ۳۴ سال، امامت را به‌عهده داشتند. دوران امامت امام هادی با خلافت چند تن از خلفای عباسی ازجمله متوکل همزمان بود. او بیشتر سال‌های امامتش را در سامرا تحت نظارت حاکمان عباسی گذراند. از امام هادی(ع) احادیثی در امور اعتقادی، تفسیر، فقه و اخلاق روایت کرده‌اند.
در بخشی از این روایات، به مباحث کلامی همچون تشبیه، تنزیه، جبر و اختیار پرداخته شده است. زیارت جامعه کبیره و زیارت غدیریه نیز از ایشان نقل شده است. خلفای عباسی، امام هادی(ع) را محدود می‌کردند و مانع از ارتباط‌شان با شیعیان می‌شدند. به همین علت، امام بیشتر به‌واسطه جمعی از یاران‌شان، با شیعیان ارتباط داشت. عبدالعظیم حسنی، عثمان بن سعید، اَیوب بن نوح و حسن بن راشد از اصحاب معروف ایشان بودند. مزار امام هادی(ع) در سامرا، زیارتگاه شیعیان است.
این زیارتگاه به‌دلیل دفن ایشان و فرزندشان امام حسن عسکری(ع)، حرم عسکریین(ع) خوانده می‌شود. حرم عسکریین(ع) در سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۶ طی حملات تروریستی تخریب شد. ستاد عتبات عالیات ایران از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۴ آن را بازسازی کرد. در این ستون قرار است به مناسبت ولادت باسعادت امام دهم شیعیان مروری کنیم بر گوشه‌ای از کرامات این امام بزرگوار که مستند است به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی «حوزه».

صد نگهبان شمشیر به دست
از ابو سعید سهل بن زیاد نقل شده است که: ما در خانه «ابوالعباس فضل بن احمد بن ادریس» بودیم و صحبت از امام هادی (ع) به میان آمد. ابو العباس از پدرش نقل کرد که: «روزی نزد متوکل رسیدم، او را خشمگین و مضطرب دیدم. او به وزیرش «فتح بن خاقان» با خشم و غضب می گفت: «این چه سخنانی است که در مورد این مرد می گویی و مرا از اجرای تصمیم باز می داری؟» فتح می گفت: «یا امیرالمؤمنین! سخن چین‌ها دروغ گفته اند. و بدین ترتیب تلاش می کرد متوکل را آرام سازد، ولی او آرام نمی گرفت و هر لحظه خشم و غضبش بیشتر می شد تا آنجا که گفت: «به خدا سوگند! او را می کشم.
 او مرتب مردم را (علیه من) می شوراند و می خواهد فتنه ای برپا سازد و چشم طمع به دولت من دارد.» آن گاه دستور داد چهار نفر جلاد آماده شوند و به چهار نفر از غلامان خود دستور داد هنگامی که علی بن محمد (ع) وارد شد، بر او بتازید و با شمشیرهای خود او را قطعه قطعه کنید. در آن هنگام امام هادی را با وضع نامناسبی آوردند و چهار غلامی که مأمور به قتل او بودند، به سجده افتادند و دستور متوکل را اجرا نکردند، و خود متوکل نیز از تخت به زیر آمده، عرض کرد: «یابن رسول الله! چرا ناگهان تشریف آورده اید؟ و مرتب دست‌ها و صورت حضرت را می بوسید! حضرت فرمود: «من به اختیار خود نیامده ام، بلکه به دعوت تو آمده ام و پیک تو مرا احضار نموده است.» آن گاه متوکل به فتح بن خاقان و دیگران خطاب کرد: «مولای من و خودتان را بدرقه کنید! پیک به دروغ ایشان را احضار کرده است.»
بعد از آن‌که حضرت برگشتند، متوکل رو کرد به جلاّدها که چرا دستور مرا (درباره علی بن محمد (ع) اجرا نکردید؟ جواب دادند: «آن گاه که او را وارد ساختید، ناگهان مشاهده کردیم که بیش از یکصد نفر شمشیر به دست دور او را گرفته اند! از دیدن آنان آن قدر وحشت کردیم که نتوانستیم مأموریت را انجام دهیم.»»

ترفند متوکل عباسی و کرامت امام
خلفای عباسی هر چند از نظر نسب، قرابت و خویشاوندی با ائمه اطهار داشتند و در حضرت «عبد المطلب» که پدر عباس و ابوطالب بود، مشترک بودند، ولی با این حال، بدتر از بنی امیه عمل کردند و ظلم و ستم‌های فراوانی به اولاد علی علیه السلام روا داشتند و از هیچ گونه تحقیر و ستم در مورد خاندان عصمت فروگذار نکردند.
 متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی(ع) را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبده باز و جادوگری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمد. متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی (ع) را تحقیر و شرمنده کند.
او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی (ع) نشست. ساحره هندی در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونه ای که وقتی حضرت هادی علیه السلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید و حاضران خندیدند و حضرت را به خیال خامشان تحقیر کردند. در کنار شعبده باز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود.
امامِ کائنات و صاحب ولایت تکوینی، دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: این فاسق را بگیر! (با عنایت الهی و کرامت امام هادی (ع) ) آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و در جا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید! شرکت کنندگان در مجلس مبهوت و متحیر ماندند. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کرد که دستور دهد آن شیر، ساحر هندی را برگرداند. حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید.  تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط می‌کنی!» این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت.


تعداد بازدید :  41