شماره ۵۱۰ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۶ اسفند
صفحه را ببند
داستانی واقعی از زبان دکتر‌ هاوارد کلی (Howard Kelly)

|  منبع:  positivelook.net  |  برگردان: مجتبی پارسا  |

پسر فقیری بود که با فروختن محصولات، بر در خانه‌ها، خرج خود را درمی‌آورد. او این کار را در مسیر مدرسه انجام می‌داد. روزی احساس گرسنگی کرد و متوجه شد که تنها یک 10سنتی برایش باقی مانده است. تصمیم گرفت تا از اولین خانه، درخواست وعده‌ای غذا بکند. اما هنگامی که خانم جوان و زیبایی در را به‌روی او گشود، پسرک، خجالت کشید و به جای وعده‌ای غذا، تنها طلب یک لیوان آب کرد. خانم جوان متوجه ضعف و گرسنگی پسرک شده بود، اما جز شیر، چیزی در خانه نداشت. برای همین یک لیوان بزرگ شیر برای پسرک آورد. پسربچه لیوان را گرفت و آرام شروع به نوشیدن کرد. بعد پرسید: «چقدر باید بابت این لیوان شیر پرداخت کنم؟»
خانم جوان با لبخن به او گفت: «لازم نیست چیزی بپردازی». مادر به ما آموخته که برای مهربانی، هیچگاه پولی نپذیریم. پسر از صمیم قلب از خانم جوان تشکر کرد و رفت. وقتی ‌هاوارد کلی (پسرک)، از آن خانه دور شد، نه‌تنها از نظر فیزیکی احساس بهتری داشت، بلکه ایمانش به خدا و انسان‌ها نیز افزایش یافته بود.
سال‌ها بعد، آن خانم جوان به شدت مریض شد. پزشکان آن شهر، به هیچ نتیجه‌ای نرسیده بودند. نهایتا آن خانم را به شهر بزرگتری فرستادند تا متخصصان بر بیماری نادر او، کار کنند. دکتر‌هاوارد کلی، برای مشاوره و هم‌فکری نیز به آنجا فراخوانده شد. زمانی که پرونده آن خانم را مطالعه می‌کرد، چشمم به نام شهری افتاد که خانم، از آنجا آمده بود. چشمانش برق زد. به سرعت برخاست، روپوش پزشکی‌اش را پوشید و به سمت اتاق آن زن رفت. چهره خانم را در اولین نگاه، شناخت. به اتاق مشاوره بازگشت و بهترین تمهیدات را برای نجات آن زن پیش‌بینی کرد. از آن روز به‌بعد نیز توجه ویژه‌ای به او داشت. بعد از کشمکش‌های فراوان، آن زن، بر بیماری‌اش غلبه یافت. دکتر کلی، از حسابداری درخواست برگه هزینه‌ها را کرد تا برای ترخیص بیمار، اقدام کند. برگه‌ها را نگاه کرد. چیزی روی فیش هزینه‌ها نوشت و آن را درون پاکتی قرار داد و به اتاق بیمار فرستاد.
خانم که روی تخت خود دراز کشیده بود، پاکت را دریافت کرد. نوشته برگه حسابداری و ترخیص را پشت پاکت خواند. می‌ترسید پاکت را باز کند. مطمئن بود که باید همه زندگی‌اش را بابت هزینه این بیمارستان و معالجه بیماری‌اش، پرداخت کند. سرانجام پاکت را باز کرد. اما پیش از همه‌چیز، توجه‌اش به جمله‌ای که در گوشه برگه نوشته شده بود، جلب شد:  
«قبلا با یک لیوان شیر، پرداخت شده است»
امضاء؛ دکتر ‌هاوارد کلی

دیدگاه‌های دیگران

ا
ارامش |
مخالف 0 - 12 موافق
با سلام از این داستان زیبا انقدر متاثر شدم که اشکهام ناخودآگاه جاری شدند
ف
فاطمی |
مخالف 0 - 9 موافق
با سلام هیچ چیز هیچ وقت اتفاقی نیست

تعداد بازدید :  5389