شماره ۱۳۰۴ | ۱۳۹۶ سه شنبه ۵ دي
صفحه را ببند
میزگردی در مورد درس‌آموخته‌های زلزله بم که در کرمانشاه گم شد!
بحران مدیریت بحران!

  شاهین فتحی، معاون عملیات سازمان امدادونجات: ذات بحران به هم ریختگی است؛ یعنی شما یک تقاضا و یک عرضه‌‌ای دارید. وقتی تقاضا بیش از عرضه می‌شود شما با بحران مواجه می‌شوید
  مهراب شریفی سده، کارشناس حوزه مدیریت بحران:  به نظر من هلال‌احمر در این زلزله یک جاهایی نقش‌های فنی و تخصصی‌اش از او گرفته شده است، شاید ذات منطقه بود
  حمیدرضا اسکاش، مدرس و مشاور در حوزه مدیریت بحران: مدیریت بحران در ازگله با آنچه که در بم اتفاق افتاد، فرقی نمی‌کرد. یک مقدار امکانات و منابع افزایش پیدا کرده بود و در آسمان بیشتر هلی‌کوپتر می‌دیدیم

سعید اصغرزاده| زلزله که بیاید آمده است. مهم این است که نمی‌شود جلویش را گرفت؛ اما می‌شود از تلفات و خساراتش کاست. این نکته سال‌هاست که شنیده می‌شود و اما در عمل و اجرا هیچ توفیری نکرده است. زلزله همان زلزله است و مردم همان مردم. مسئولان هم که از میزی به میز دیگر انتقال می‌یابند. آن هم هر هشت ‌سال یک‌بار! کرمانشاه که زلزله آمد تن همه ما لرزید. بم را هنوز یادمان است و بسیاری از مراکز زلزله‌زده دیگر را. البته کرمانشاه گم‌تر از هر منطقه دیگری بود. گویی بعد از زلزله جنگ، زلزله فقر و تباهی بر سر آن سرزمین باریدن گرفته بود و ما نمی‌دانستیم و یا اگر می‌دانستیم....
موضوع میزگرد ما اصلش برمی‌گردد به بلبشو! یعنی فارسی‌اش می‌شود این‌که چرا وقتی زلزله می‌آید، مسئولان در شوکی طولانی وارد می‌شوند و دست آخر این مردم هستند که آنها را به هوش می‌آورند. صریح‌ترش این است که این مدیریت بحران کجاست تا برویم و ببینیم که در زلزله چه می‌کند؟ و دقیق‌ترش این‌که چرا هیچ‌ یک از درس‌آموخته‌های زلزله به کار بسته نمی‌شود. آیا آنچه در بم اتفاق افتاد دوباره در کرمانشاه اتفاق افتاد و صد البته این زلزله آخری تهران و کرج؟ آیا بحران در مدیریت بحران کشور جدی است؟ آیا نامش مدرن است و عملش سنتی؟
شاید اعتقاد ما این باشد که از بم تا کرمانشاه، یک ریال هم بر مدیریت بحران افزوده نشده باشد؛ البته بر تجهیزات و امکانات چرا.
مهراب شریفی سده، کارشناس حوزه مدیریت بحران، شاهین فتحی، معاون عملیات سازمان امدادونجات و حمیدرضا اسکاش مدرس و مشاور در حوزه مدیریت بحران میهمانان ما در این میزگرد بودند. طبیعی است که نارسایی‌های مدیریت بحران در کرمانشاه می‌توانست مقدمه‌ای باشد تا ما را به آنجا که می‌خواهیم برساند. البته خواسته ما نشان‌دادن ضعف و سستی‌های موجود نبود، خواسته ما بررسی و ارایه راهکار برای تغییر در مناسبات ناکارآمدی بود که بسیاری بر آن اذعان داشتند. طبیعی است که رفتار هلال‌احمر در زلزله کرمانشاه هم به عنوان قسمتی از پازل مدیریت بحران مورد بررسی قرار گرفت و جالب آن‌که ریاست خود هلال هم روز پیشتر از میزگرد گفته بود که باید مناسبات موجود در مدیریت بحران آسیب‌شناسی و سهم هر بخش مشخص و روش اصلاحی در پیش گرفته شود.
آنچه در پي مي‌آيد برگزيده‌اي از اين ميزگرد است.
شهروند: سوال عمده‌ای که وجود دارد این است که دایم در بین دست‌اندرکاران صحبت از مستندسازی و ضرورت استفاده از تجربیات قبل می‌شود، اما وقتی یک حادثه یا زلزله یا بحران به وقوع می‌پیوندد، باز هم برای مدیریت آن در خانه اولیم و شاهد به هم ریختگی و معضلاتی هستیم که باز هم همان دست‌اندرکاران می‌گویند در حوادث قبلی هم وجود داشته است؛ مثلا آیا در زلزله بم مستندسازی داشته‌ایم. آیا از آن تجربیات در کرمانشاه بهره برده‌ایم؟ اصلا چه می‌شود که برداشت ما از عمده فعالیت‌های صورت‌گرفته انتقادی می‌شود؟ آیا توسط سازمان امدادونجات و خود هلال‌احمر این واقعیات مستندسازی می‌شود و آیا در اختیار کارشناسان و منتقدان قرار می‌گیرد یا خیر؟ آیا آسیب‌شناسی می‌شود؟
شاهین فتحی، معاون عملیات سازمان امدادونجات: من نمی‌دانم منظور شما از کاستی‌های مدیریت بحران چیست؟ اما آنچه در این چند ساله با آن درگیر بوده و شاهد هستم، حوادث مختلف که در حوزه وظایف امدادونجات و هلال‌احمر می‌گنجد، حتی یک حادثه اتوبوس که تصادفی کند و بناست امدادرسانی شود، در آن عملیات تجزیه و تحلیل حوادث امدادی صورت می‌گیرد و درس‌آموخته‌های آن برای حوادث بعدی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
در مورد زلزله بم هم که شما گفتید بعد از زلزله بم هم در این زمینه خیلی کار شد. مستندسازی‌هایی که انجام گرفت، نقاط ‌قوت و ضعفی که پیرامون آن ثبت و ضبط شد در گفتمان افرادی که در این زمینه پژوهش کردند، در گفتمان افرادی که متولی عملیات‌های امدادونجات هستند معمولا گفته شود اینها و سعی بر آن شده که آن گفتمانی که ما در برخی از حوادث مشکل داریم، بررسی بشود و ما در حوادثی که پیش‌ رو داریم آنها را برطرف کنیم؛ اما اطلاع داشته باشید که حوادث خیلی شبیه به هم نیستند و گاهی شما در یک‌جایی مجبورید تصمیمی بگیرید که تا پیش از آن زمان با چنين موقعیتی مواجه نشده بوديد و این می‌شود تجربه برای حادثه بعدی و یک تجربه بر اندوخته‌های مدیریت بحران مجموعه اضافه می‌شود.
اگر منظورتان از بحث مدیریت بحران مشخصا عملیات جست‌وجو و نجات و اسکان و تغذیه اضطراری است که وظیفه هلال‌احمر هست، این اقدام صورت می‌گیرد و ما هم داریم به کار می‌بندیم. همین بهمن اشترانکوه ما جلساتمان را برگزار کردیم، فرآیند عملیات هم برگزار شد و برای ما واجب است که نقاط قوت و ضعفمان را بررسی کنیم. همین الان یک جمعی از افراد بازنشسته جمعیت هلال‌احمر جلسات نقد و بررسی دارند و تا حالا بیست جلسه برگزار شده برای انتقال تجربیات آنها و نقد و بررسی وضع موجود؛ من نمی‌دانم منظور شما چیست؟
شهروند: خب پس یک‌جور دیگر حرفم را انتقال می‌دهم و اصلا شاید باید سوالاتی پیش‌نیاز را طرح می‌کردم تا به این‌جا برسیم. بالاخره شما بر اساس یک ارزیابی باید وارد بحران شوید تا آن را مدیریت کنید، این ارزیابی اولیه را چگونه و بر اساس چه مستنداتی به عمل می‌آورید. به هر صورت اتخاذ هر تصمیمی باید مبتنی بر داده‌ها باشد و همین‌طوری که با گسیل نیروها نمی‌توان برخورد کرد.
شاهین فتحی: تمام اقداماتی که ما انجام می‌دهیم بر اساس اطلاعات و ارزیابی است. قاعدتا اگر اطلاعات اولیه ارزیابی را نداشته باشیم، نمی‌توانیم هیچ اقدامی را انجام دهیم. فرآیند این کار به صورت کلاسیک این است که ما تیم‌های ارزیاب و متخصص داشته باشیم و بعد از اعزام نتایج ارزیابی را برای ما بفرستند و ما اقداماتمان را انجام دهیم. به عنوان نمونه در زلزله کرمانشاه بر اساس اطلاعات اولیه ما منطقه را در شب حادثه به هشت قسمت تقسیم کردیم، اما در روز حادثه که متوجه شدیم گستردگی زلزله بیشتر از آن چیزی است که در ارزیابی اولیه داشته‌ایم و نیاز به خدمات بیشتری است، منطقه را به پانزده قسمت تقسیم کردیم و این نشان می‌دهد که ارزیابی‌ها در عملکرد و تصمیم ما تاثیرگذار است. البته به محض این‌که ما از حادثه مطلع شدیم سه اقدام همزمان انجام دادیم؛ به صورت همزمان تیم‌هایمان را به منطقه اعزام کردیم تیم‌ها هم شامل افرادی است که می‌توانند ارزیابی کنند و هم تیم‌های عملیاتی ما و هم تیم‌های اسکان. وسعت حادثه، نوع فرهنگ جامعه حادثه‌دیده و تعداد شهرها و روستاهای آسیب‌دیده متفاوت با حوادث قبلی بود؛ حتی قدرت زمین‌لرزه. گاهی ما بیش از آن چیزی که گزارش ارزیابی به ما می‌گوید امکانات به منطقه می‌فرستیم تا دچار غافلگیری نشویم و دپو هم داشته باشیم.
شهروند: سوالی که برای مردم وجود دارد این است که اگر ارزیابی لازم وجود داشت، چرا شاهد بلبشو در کمک به زلزله‌زدگان بودیم و این بحران کش پیدا کرد؛ نمونه‌اش توزیع چادرها و مشکلاتی که مردم پس از زلزله با آن مواجه شدند. گسیل امکانات بود اما ما با توزیع و رسیدگی قابل ‌قبولی مواجه نبودیم. آیا اصلا پروتکلی وجود دارد که طبق آن پیش برویم؟ آیا مدیران ما طبق آن دستورالعمل کارهایشان را انجام می‌دهند و ما در این‌جا با تخطی و اهمال‌کاری مواجه نبودیم؟
شاهین فتحی: البته بلبشویی که شما می‌گویید من واقعا نمی‌دانم منظورتان چیست؟ بحران ذاتش به هم ریختگی است؛ یعنی شما یک تقاضا دارید و یک عرضه‌ای. وقتی تقاضا بیش از عرضه می‌شود شما با بحران مواجه می‌شوید؛ ذات بحران به هم ریختگی است.
شهروند: آهان! بعد ذات مدیریت بحران چیست؟
شاهین فتحی: ذات مدیریت بحران این است که این بحران را نگذاريد به وجود بیاید. حادثه اتفاق ‌افتاده و باید آن را مدیریت کرد. در حادثه کرمانشاه ما یک اطلاعاتی داریم و با یک ضریبی شعاع را برای بررسی منطقه مشخص می‌کنیم. اطلاعات روستاها و شهرها و جمعیت آسیب‌پذیر را تخمینی مشخص و عمل می‌کنیم تا بعد اطلاعات کامل‌تر را جمع آوری ‌کنیم. با فاصله گرفتن از بحران ارزیابی‌های دقیق و عمیق صورت می‌پذیرد. این کار را در تمامی زلزله‌ها داشته‌ایم ازجمله بم و کرمانشاه و کرمان. ارزیابی‌های اولیه به ما می‌گفت که این حادثه از گستردگی بالایی برخوردار است؛ ضمن این‌که در تلفن‌ها اختلال و تماس‌هایی از نقاط مختلف داشتیم و زلزله در چند استان و کشور حس شده بود. ما جدای از استان‌های معین به چندین استان دیگر نیز آماده‌باش دادیم. وقتی بالغ بر 1950روستا و 7 شهر درگیر این زلزله هستند، توان بالایی را می‌خواهد. ما در اولویت اول در حوزه جست‌و‌جو و نجات توان بالایی را به کار گرفتیم. همزمان عملیات اسکان و تغذیه اضطراری را انجام دادیم؛ یعنی انتقال و توزیع. شاید در ابتدا مثلا در توزیع چادر مشکلاتی را داشته باشیم، باید ثبت‌نام و سامانه اضطراری تشکیل مي‌شد؛ اما مشکلات ناگریز بودند و عنایت داشته باشید كه در عصر روز دوم عملیات جست‌وجو و نجات پایان می‌یابد. 31 تیم عملیاتی سگ‌های جست‌وجو از همان شب حادثه شرکت داشتند که کمتر دیده شد. تعداد افرادی که سگ‌ها اعلام کردند و عملیات آواربرداری و نجات انجام شد، کم نبودند. در ادامه هم موضوع لجستیک و حمل اقلام و امکاناتی است که باید به کرمانشاه می‌رسید؛ شامل نیروی انسانی و ماشین‌ها بود. صد ‌هزار چادر باید به منطقه ارسال و برپا می‌شد. تعداد خانواری که باید دفترچه می‌گرفتند و... همه اینها را در نظر بگیرید و 7 شهر و آن همه روستا که برخی راه‌های صعب‌العبور داشتند. ویژگی‌های امدادونجات روستایی با امدادونجات شهری متفاوت است و ما در هر دو منطقه باید کار می‌کردیم؛ اینها باید در تحلیل‌ها مد نظر قرار بگیرد. مشخصا از منظر صاحبان امر (هم آکادمیک و هم میدانی) و همچنین رضایت مردم نشان می‌دهد که عملیات امدادونجات به خوبی صورت گرفته است.
شهروند: ما که بالاخره نفهمیدیم این جست‌وجو و نجات یک کار تخصصی است که وظیفه هلال‌احمر است یا بر عهده ارتش و سپاه است؟ بالاخره تکلیف جست‌وجو و نجات چیست و بر عهده کیست؟
شاهین فتحی: یک نکته‌ای که وجود داشت فضای مجازی بود و اولین زلزله‌ای بود که فضای مجازی در آن دخیل بود. نباید خیلی احساسی برخورد می‌شد؛ ولی فضای مجازی این کار را کرد. خیلی‌ها که بر اساس بزرگنمایی‌ها و کوچک‌نمایی‌های فضای مجازی وارد منطقه شده بودند، دیدند که فضا متفاوت است و ما برخوردهای خیلی از افرادی که برای کمک شخصا وارد منطقه شدند را دیدیم که بعدا از هلال‌احمر عذرخواهی کردند و متوجه شدند که کار خیلی انجام شده و انعکاس داده نشده است؛ البته این به آن معنی است که ما صددرصد عالی بودیم.
شهروند: خب، برای این‌که به پاسخ سوالم برسم، موضوع را عوض و از آقای اسکاش سوال می‌کنم. ما باید در هر چیزی پروتکل داشته باشیم. آیا ما در زلزله کرمانشاه مطابق پروتکل‌های موجود درست وارد و خارج شدیم؟ آیا آن چیزی که اتفاق افتاده مستندسازی شده تا ما براساس آن به نتایج متقنی برسیم و قضاوت هوشیارانه و آگاهانه‌ای داشته باشیم تا درس آموخته ما در حوادث بعدی باشد یا خیر؟
شریفی سده: زلزله کرمانشاه را باید کلی نگاه کنیم و هلال‌احمر را قسمتی از این پازل ببینیم. ما حدود 20‌سال است که درس آموخته‌ها و گزارشاتی که منتشر می‌شود هم متفق‌القولند که ما در حوادث هماهنگ نیستیم. ما فرماندهی واحد نداریم. در ساختمان بحران وزارت کشور بیش از 20نهاد در بحران دخالت دارند. دو سیستم در جهان وجود دارد؛ یکی این‌که سازمان‌های متعدد بیایند با یک سازمان هماهنگ تحت سازماندهی مدیریت بحران. یعنی همان چیزی که در وزارت کشور وجود دارد و تجربه شده. اما رویکرد دیگر جهانی به‌ویژه در کشورهای شرقی این است که یک سازمان مسئول باشد که خودش هماهنگ‌کننده باشد و بازوی عملیاتی داشته باشد. این جواب می‌دهد و ما هیچ‌وقت هماهنگ نیستیم و باید به این سمت برویم. این‌جا انتظار دارند که یک دستگاه بیاید و تمام بار را بر دوش بگیرد و مشکل را حل کند. این‌که می‌گویند هلال‌احمر والور داده اما نفتش نیست، این به این دلیل است که کمیته هماهنگ‌کننده تأمین سوخت وجود دارد اما نیست و همه از هلال‌احمر می‌خواهند.
این واقعا نشان داد که ما یک سازمان دولتی کاملا حرفه‌ای و خوب نداریم. نیروهای نظامی توان لجستیک خوبی دارند ولی نیروهای نظامی که عمدتا سربازند نمی‌توانند بیایند جست‌وجو و نجات. جست‌وجو و نجات کاری حرفه‌ای است و آماتورها نمی‌توانند این کار را بکنند. این‌که هر کس بیل و کلنگ دستش بگیرد، نمی‌شود جست‌وجوگر و نجاتگر. به نظر من هلال‌احمر در این حادثه یک جاهایی نقش‌های فنی و تخصصی‌اش از او گرفته شده است؛ شاید ذات منطقه بود.
باید یک سازمان دولتی با نیروی کادر و نه داوطلب، حوادث کشور را جمع کند. حادثه‌ای در 1900 روستا و چند شهر اتفاق افتاده؛ وقتی می‌روی مدیر منطقه اصلا توجیه نیست!
شهروند: هنوز در شوک هستند و همه در این‌باره متفق‌القولند.  
شریفی سده: بله، همین‌طور است، اما در مستندسازی که گفتید باید سیستم داشته باشید تا مستندسازی شود. مستندسازی فرماندهی تا سامانه فرماندهی نباشد به دست نمی‌آید. این‌که چند نفر بنشینند و به‌صورت سنتی کار انجام دهند از آن مستند درنمی‌آید. سیستم ضابطه‌مندی منظم از درونش مستند درمی‌آید. جلسات مرتب دارد. جلسات بازبینی دارد. جلسات بررسی عملیات دارد و. . مستندسازی یک بخش از آن در eoc به دست می‌آید اما همه‌اش آن نیست. در هر بخشی مثلا در توزیع اگر سیستم توزیع داشته باشید، مستند درمی‌آید اما اگر سنتی رفتار شود جواب منفی است. در خصوص ارزیابی، صحبت‌های آقای فتحی را قبول دارم، اما صحبت‌های دیگری هم هست. نمی‌پذیرند از ما که تیمی که به سمت منطقه می‌رود حالا ارزیابی هم انجام دهد. زلزله 7. 2 ریشتری دیگر ارزیابی نمی‌خواهد. بسیج امکانات به سوی منطقه. حداقلش می‌شود مانور. می‌روند در منطقه و می‌بینند هیچ خبری نیست، مثل سراوان. در منطقه بیابانی دیدند خبری نیست و برگشتند، چه اتفاقی افتاد؟
ارزیابی اولیه که گفتند درست است، اصلا تیم عملیاتی بدون ارزیابی چه‌کار می‌تواند بکند؟ هلال‌احمر هم در زلزله اخیر کلیه توانش را مصرف کرد، اما عملیات امدادونجات در بستری به نام امنیت شکل می‌گیرد. وقتی آن امنیت نیست، این عملیات شکست‌خورده است. حداقل تا وقتی امنیت برقرار شود امداد‌ونجات مختل است. آن قسمت‌هایی از مدیریت بحران که باید نظم و امنیت را برقرار کند در ابتدا کوتاهی کردند، والا عملیات می‌توانست خیلی سهل‌تر، روان‌تر و دقیق‌تر به انجام برسد. فضای مجازی هم به هلال‌احمر نامهربانی کرد.
شهروند: اما انگار بومی‌گرایی حلقه مفقوده‌ این عملیات‌های امدادونجات است. اگر از نیروهای بومی و منطقه‌ای آشنا با فرهنگ، رسوم و ویژگی‌های سیاسی و مذهبی منطقه استفاده می‌شد شاید این بحث امنیت که گفته می‌شود، پیش نمی‌آمد. به نظر باید شبکه‌ای از نیروهای محلی در هر منطقه قدرت کافی برای مدیریت بحران را داشته باشند یا حداقل پیش‌قراولان هماهنگ با سایر نیروهایی باشند که به منطقه گسیل داده می‌شوند.
حمیدرضا اسکاش، مدرس و مشاور در حوزه مدیریت بحران: من هم مدتی را در سر پل ذهاب حضور پیدا کردم. موضوع را در قالب کلی پاسخ می‌دهم. آنچه انجام شد در مورد بحران زلزله ازگله و حتی پیش از آن چیزی نبود که آن را مدیریت بحران نام بگذاریم. یعنی مناسبات و ویژگی‌های مدیریت بحران را نداشت. مدیریت نبود. یعنی شما مقوله‌ای را که در آن برنامه‌ریزی و سازماندهی منابع وجود ندارد، آیا می‌توانید اسمش را مدیریت بگذارید؟ از هر کسی بپرسید اجزای مدیریت چیست؟ می‌گوید اول برنامه‌ریزی، بعد سازماندهی، توجیه و. . . مقوله‌ای نبود که مبتنی بر برنامه باشد. برنامه‌های از قبل تدوین‌شده، تمرین‌شده و توافق‌شده که بیایند بگویند ما می‌دانیم در زلزله‌ای که با این قدرت در یک شهرستان با این اقلیم اتفاق می‌افتد، چه کارهایی باید انجام دهیم. دقیقا مسئولان ما در لحظاتی که قربانیان این زلزله آخرین نفس‌های خود را زیر آوار می‌کشیدند، نشسته‌اند و به این فکر می‌کنند که باید چه بکنیم؟ در سطح کشور، در سطح استان، سازمان‌های مختلف می‌گویند چه کنیم؟ شما هیچ سازمانی را نمی‌توانید پیدا کنید که بگوید من از قبل برنامه داشته‌ام.
در مورد پلاسکو هم با تمام افرادی که در صحنه حاضر بودند، مصاحبه کردم. هیچ‌کدام برنامه نداشتند. ما تمام صحبتمان این است که مدیریت بحران مقوله‌ای است که از قبل از حادثه شروع می‌شود.
در ازگله من به چشم خود دیدم ساختمان‌هایی که شیشه‌هایشان نشکسته بود و در فاصله چند قدمی محله‌هایی بود که ساختمان‌هایش ویران شده بود و نمی‌شد تشخیص داد که حتی چند طبقه بوده‌اند. این بحث مقاوم‌سازی است و وضع ساختمان‌های ما. به نظر من چرا درس نگرفتیم و درس‌هایی نیاموختیم. ما با سرعت و با انگیزه و امکانات وسیع از زمین و هوا می‌رویم و به بحران پاسخ می‌گوییم. به نظر من مدیریت بحران در ازگله با آنچه در بم در‌ سال 82 اتفاق افتاد فرقی نمی‌کرد. یک مقدار امکانات و منابع افزایش پیدا کرده بود و در آسمان بیشتر هلی‌کوپتر می‌دیدیم، اما ساختمان‌ها را ببینید که فروریخته، مسئولش کیست؟ حتی می‌گویند ساختمان را روی گسل بساز، اما محکم بساز که فرونریزد. ما یک پیوست مدیریت بحران برای توسعه مناطق روستایی و شهری لازم داریم. یعنی شهری که با این عرض خیابان، پیاده‌رو و وضع ساختمان‌ها شکل می‌گیرد، باید یک پیوستی داشته باشد که به تاب‌آوری این جامعه وصل است و کمک می‌کند.
در بحث مقاوم‌سازی، آموزش مردم و مسئولان خسارت را کم می‌کند. ما پیش از این دوبار مدیران ارشد کرمانشاهی را آموزش داده‌ایم. اما چه شد؟ می‌گویند همه عوض شده‌اند! از استاندار عوض شده است. شهردار می‌گوید تازه من 10روز است که آمده‌ام؛ به این می‌گویند ریزش‌های مدیریتی دایم. رئیس‌جمهوری عوض می‌شود و مدیران عوض می‌شوند و این آموزش‌هاست که دارد هدر می‌رود. آموزش مردم کجاست؟ من بین چادرها می‌چرخیدم و از مردم سوال می‌کردم؛ چیزی از آموزش به یاد نمی‌آوردند. از خودامدادی و دیگرامدای خبری نبود. در سرفصل‌های آموزش همگانی ما اصلا بحث چادرزنی و . . . وجود ندارد، فقط 22 ساعت آموزش کمک‌های اولیه است؛ تازه اگر این آموز‌ش‌ها حضوری باشد و ما می‌دیدیم که چادر را دارند اشتباه می‌زنند. در محل درست نمی‌زنند. می‌دانستیم که فردا چه اتفاقی می‌افتد. می‌شنیدیم که شب اول یکی از چالش‌ها قطع برق بود. عزیزش زیر آوار بود و دارد بسیار ناشیانه آواربرداری سطحی می‌کند. این آواربرداری سطحی اصلا جزیی از آموزش‌های همگانی نیست، در صورتی‌که همه دوستان ما معتقدند نخستین کسانی که سر صحنه حاضر می‌شوند خود مردم هستند، پس چطور این آموزش وجود ندارد؟
ارتش هم که بی‌محابا و فوق‌العاده سریع رسید پای کار،  بنابراین آموزش ما هم در سطح اجتماعی و هم در سطح مسئولان بی‌تأثیر بوده است. 20 چالش بعد از زلزله وجود دارد که مسئولان با آن مواجه بودند، اما می‌خواهم نکات قبل از زلزله را بگویم. یکی همین هشدار بجاست. اگر10ثانیه قبل به شما هشدار بدهند که زلزله می‌آید، شما به احتمال زیاد می‌توانید جانتان را در این 10ثانیه نجات بدهید. سامانه هشدار به‌موقع آن‌جا وجود نداشت و در کشور در این زمینه کمبود داریم. بعد از ازگله، کرمان و ارومیه لرزید. ما اصلا نمی‌دانیم در زمان زلزله و پس‌لرزه چه باید بکنیم. هیچ‌کس نمی‌آید به مردم بگوید که چه زمانی از خانه بیرون بروید و چه زمانی بازگردید. مردم خودشان بیرون می‌روند و هر موقع احساس کردند که باید به خانه بازگردند، برمی‌گردند. در مکزیکوسیتی 26‌سال است که اعلام خطر و آژیر دارند. ما در سطح شهر تهران آژیر احتیاج داریم، این‌که به مردم خطر و رفع خطر گوشزد شود. در سر پل ذهاب که هیچ، در کل کشور نداریم.
نکته اصلی این است که مردم ما برای بحران آماده نشده‌اند. مشکل ما را البته آموزش حل نمی‌کند. مشکل ما را مدیریت بحران مبتنی بر جامعه می‌تواند پوشش دهد. مدیریت بحرانی که ریشه و پایه‌اش روی محلات، مناطق، روستاها و مردم باشد. مردم نباید فقط آموزش ببینند بلکه باید سازماندهی شوند. باید تیم محلات تشکیل دهند. این اقدامات انجام شده، اما مسئولان ما اهل آمار و ارقامند که فلان تعداد تیم داریم، اما از آن‌طرف به ریزش‌ها اشاره نمی‌کنند. کدام سازمان را شما سراغ دارید که به جای دادن آمار از اثربخشی‌ها بگوید. بگوید دستاوردش چه بوده؟ بگوید که به چه میزان از خطرات پیشگیری کرده و باعث کمترشدن آسیب‌دیدگی‌ها شده است؟
اصل این‌که می‌گوییم مدیریت بحران نداریم، آمادگی است. سازمان‌ها و مراکز ما آمادگی ندارند. این آمادگی چیست؟ داستان آمادگی از برنامه شروع می‌شود. یعنی سازمان و جامعه‌ای که برنامه داشته باشد برای چنین شرایطی؛ آبگرفتگی، طوفان، زلزله و... برنامه یعنی چه؟ چه اقداماتی توسط چه واحدهایی، چه کسانی، در چه زمانی و در چه مکانی؟ چطور؟ این برنامه است و این چطورها دستورالعمل است. پس ما برنامه و دستوالعمل‌های عملیاتی را در هیچ سازمانی نداریم که برای چنین شرایطی از قبل فکر کنند، سناریو داشته باشند و تمرین کنند.


تعداد بازدید :  759