شماره ۱۱۱۸ | ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۷ ارديبهشت
صفحه را ببند
کوچه اول

| علی‌اکبر محمدخانی| جاتون خالی، چند شب پیش با باجناقم رفته بودیم خونه یکی از آشناها دزدی. هیچی ما مشغول دزدی بودیم که یهو دیدیم یه دوربین مداربسته‌ای روی دیوار گفت: «دارید چه کار می‌کنید؟» ما که غافلگیر شده بودیم، گفتیم: «داریم کنده‌کاری می‌کنیم». دوربین گفت: «این‌وقت شب موقع کنده‌کاریست؟» ما گفتیم: «اتفاقا الان وقتشه، بذاریم صبح که برای همساده‌ها مزاحمت می‌شه». اون بین من به باجناقم گفتم: «حالا چه کار کنیم؟» باجناقم گفت: «هیچی، دوربینه، سگ که نیست پاچه‌مونو بگیره، کارتو بکن». من گفتم: «آخه زُل زده بهمون». باجناقم گفت: «جهنم». بعدم مثل جغد زُل زد به دوربین. حالا هی دوربینه زل می‌زد به باجناقم، هی باجناقم زُل می‌زد به دوربین. از اون طرف منم مشغول دزدی شدم. خلاصه انقدر این دوتا به هم زُل زدند که نزدیکای صبح دوربینه از وقاحت‌مون کم آورد، کلا بی‌خیال شد، شروع کرد از یه عنکبوت روی دیوار فیلم گرفتن که یعنی «من دارم راز بقا ضبط می‌کنم». می‌خوام بگم الان ما تو صنف‌مون با پدیده‌هایی روبه‌رو هستیم که به دوربین مداربسته زُل می‌زنن و دزدی می‌کنند، ما باید قدر این‌هارو بدونیم و بهشون لوح‌ تقدیر بدیم.


تعداد بازدید :  383