شهرام شهيدي طنزنویس [email protected]
قالیباف: شغل پیدا کردم برای همهتان. به وعدهام عمل کردم.
شیخ: چگونه تو را چنین سرعتی بود؟
قالیباف: ما اینیم ای شیخ! اینتر از تمام اینهایی که تاکنون دیدهای هستم.
شیخ: ما تا حال اینی ندیدهایم. همه را فقط شنیدهایم.
قالیباف: پاپتی مردا. شنیدن کی بود مانند دیدن. برو و ببین.
شیخ: ای مرد! دیدن نمیخواهم. تو تنها مرا شغلی ده که آن به.
قالیباف: به سامانهام سر بزن که تو را شگفتانهای دارم بس حجیم!
شیخ: کدام سامانه؟
قالیباف : در گوشی ات بزن
www.kar96.ir
شیخ: مرا در زندگانی هرگز چنین توانی نبوده است که در گوشی بزنم. اگر بود الان وضعم این نبود که میبینی.
قالیباف: ای شیخ مرا گرفتهای؟
شیخ: ای باقر تو را پند دهم که با ما سربهسر نگذار که ما را طاقت بسیار نیست.
قالیباف: اوپس. دانستم. نازنین مردا که تویی. منظور از در گوشیات بزن این نیست که در گوش خودت بزنی.
شیخ: نه بابا؟ شگفتا از این راهنمایی.
قالیباف: مرسی. اَه! حالا گوشی تلفن همراهت را دربیاور و...
شیخ: باقرخانا. ما را اگر توان گوشی هوشمند خریدن بود، کار نمیخواستیم. خودمان بلد بودیم یله بشویم در زیر آفتاب تموز و کار کنیم به چه قشنگی.
قالیباف: خب، این گوشی من از آنِ تو. برو به سامانهای که گفتم و ثبتنام کن.
شیخ: شگفتا باقر. ما فکر میکردیم روسای جمهوری بیکاران را ثبت و ضبط و ربط میکنند. این کار شما دخالت قانونی نیست؟ اگر رأی نیاوری جواب ثبتنام ما را که میدهد؟
قالیباف: اگر رأی نیاورم پشت گوشت را اگر دیدی مرا ببینی.
شیخ: رأی هم بیاوری چنین است.
قالیباف: از کجا دانستی شیطونبلا؟ بیش از این سخن مگو و در سامانه ثبتنام بنمای.
شیخ: خب، قبلا برای اینکه وقت برنامه را نگرفته باشیم من ثبتنام نمودهام. طعامت را بیاور ببینیم دستپختت چگونه است؟
قالیباف: شیرین مثل عسل.
شیخ: مشک آن است که خود ببوید نه آنکه باقر بگوید. مرا شغلی ده که آن به!
قالیباف: درنگ کن این سامانه درحال جستوجو است... درحال جستوجو است... درحال جستوجو است...
شیخ: این سامانه، سامانه نشود!
قالیباف: مرا عذری نیست که سرعت اینترنت در دستان دیگری است.
شیخ: شما پایت را از روی سیم برداری حل است.
قالیباف: اوه مای گاد!
شیخ: بالاخره سامانه چه گفت؟
قالیباف: شیخ عزیزم! سامانه پاسخت را داد. تو را به شستن بال حشرات باغ پشتی گماشتم.
شیخ: وا؟ این چه شغلی است؟
قالیباف: گفته بودم که ایجاد شغل خواهم کرد اما هرگز نگفتم چه شغلی. برو سر کارت و تنبلی ننما.
شیخ: من این کار را دوست نمیدارم.
قالیباف: خموش. این کار تو است. بگو چشم و فرمان بپذیر.
شیخ: کاریزما مردا که تویی. حقوق و مزایایش چه؟
قالیباف: چون شمایی یکصد و هفتهزار تومان در ماه.
شیخ: زکی. اعانه شما در هنگام بیکاری بیش از این است. تو ما را وعده دادی به دویست و پنجاههزار چوق در ماه.
قالیباف: همینه که هست. آن مفتخوریها تا پیش از کاریابیام بود. دیگر هتل باقر تمام شد. چون کار برایت پیدا کردهام از سایت حذف میشوی.