مریم حسینینیا کارشناسارشد پژوهش علوم اجتماعی
من نمیدانم چه کسی برای اولینبار از معایب آلزایمر گفت؛ چه بدیای دارد این نعمت. واقعاً نعمت است. غیر از این است؟ فکرش را بکنید اگر قرار بود یادمان میماند که در مرداد ماه هواپیمایی در وسط خیابان سقوط کرد. یا اگر یادمان میماند که هر شبِ تیرماهمان را با اخبار جنگ به صبح رساندیم. اگر یادمان میماند که روزی بیدار شدیم و فهمیدیم که داعشی شکل گرفته و میکشد و تصاویرش را برای ما مخابره میکند. اگر یادمان میماند که دولت قبل مثل نقل، بورسیه غیرقانونی بین خواص پخش کرده است. اگر یادمان میماند که چند وقتی است همه جا از بحران کمآبی صحبت میکنند. اگر یادمان میماند که هر سال عدهای از آلودگی هوا جان میدهند. اگر یادمان میماند که پارازیتها میزان سقط جنین را افزایش داده است. اگر یادمان میماند که چندین سال روغن پالم خوردیم. اگر یادمان میماند که خبر تکذیب پایان یافتن محکومیت شهرام جزایری را ماهها پیش خواندیم اما امروز آزاد است. اگر یادمان میماند که هر روز خبر زورگیری میشنویم. اگر یادمان میماند که میزان اسیدپاشیها کاهش که نیافته بلکه روند افزایشی داشته و... چطور دوام میآوردیم. چطور میتوانستیم روزهایمان را شروع کنیم و برای هم متنهای زیبا بفرستیم که روزت به خوشی. با چه جرأتی پا در خیابان میگذاشتیم؟ چگونه دل این را پیدا میکردیم که کنار دکه روزنامهفروشی پا شل کنیم تا سرتیتر روزنامهها را بخوانیم؟ با چه امیدی به ارگانهای دولتی میرفتیم برای حل مشکلاتمان و...
میبینید ما به آرامی پا در ورطه فراموشی گذاشتهایم و از محاسنش استفاده میکنیم. اخبار را میخوانیم و پیگیری میکنیم اما چه دلیلی دارد که به خاطر بسپاریم وقتی امروز یا فردا دوباره همان واقعیت با کمی تغییر در جزییات در اطرافمان رخ میدهد و درنهایت هم طوری به پایان میرسد. وقتی وقوع اتفاق از محدوده اختیارات ما خارج است و دیگر کاری از دست ما ساخته نیست، چه میشود کرد جز ستایش آلزایمر بهعنوان یکی از نعمتها و شاکر بودن به درگاه خدا. پس خدایا شکرت!