امانتدارى روزى مىآورد و خيانت در امانت فقر.
امام علی (ع)
شمع خیال
ای سعادت ز پی زینت و زیبایی را
بافته بر قد تو کسوت رعنایی را
عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل
شوق از خانه بدر کرد شکیبایی را
گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیمست
کآب چشمم بکشد آتش بینایی را
ذرهها گر همه خورشید شود بی رویت
نبود روز و شب عاشق سودایی را
من شوریده سر کوی تو را ترک کنم
گر مگس ترک کند صحبت حلوایی را
در دهان طمعم چون ترشی کند کند
لب شیرین تو دندان شکر خایی را
دهن تنگ تو چون ذره در سایه نهان
نفی کرده است زخود تهمت پیدایی را
هوس نرگس شیر افگن تو در کویت
با سگان انس دهد آهوی صحرایی را
بهر تو گوهر دین ترک همی باید کرد
زآنکه تو خاک شماری زر دنیایی را
سعدی ار شعر من و حسن تو دیدی گفتی
غایت این است جمال و سخن آرایی را
سیف فرغانی چون شمع خیالش با توست
چه غم ار روز نباشد شب تنهایی را
مرد نادان زغم آسوده بود چون کودک
خیز و چون تخته بشو دفتر دانایی را
سیف فرغانی