مهديه حمزهيي مدرس دانشگاه
تعريفي فشرده، حق مؤلف را حق پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری بر اثر خلاقه خویش ميداند. بهطورکلی مؤلف شخصی است که با خلاقیت در زمینه ادبی و هر رشته هنری اعم از موسیقی، معماری، مجسمهسازی، نقاشی، امور صنعتی، رایانهای و ... اثری قابل محافظت پدید میآورد، هر چند تعریف دقیق مؤلف و مصادیق و گستره شمول حقوق او در کشورهای مختلف متفاوت است، یک معنای کلی و مشترک دارد: زیرمجموعه مالکیت فکری هر انسانی بر آثار خلاقه او که باید در چارچوب قانون حفظ شود. این حق برخلاف حق مالکیت اقتصادی اشخاص که در زمان حیات هم قابل انتقال و واگذاری به دیگران است، قابل فروش یا اعطا و واگذاری به دیگران نیست مگر پس از مرگ پدیدآورنده و به موجب وصیت قانونی او.
نمونه قوانینی که برای پاسداری از مالکیت ادبی و هنری بهطور عام و حق مؤلف بهطور خاص تدوین شده است، در سطح بینالمللی، یکی کنوانسیون برن (مصوب 1886 میلادی) است و دیگری پیمان مادرید برای ثبت بینالمللی علایم. در سطح داخلی هم میتوان از قانون حمایت از حقوق مؤلفان، مصنفان و هنرمندان(مصوب 1348)، قانون ترجمه و تکثیر کتب، نشریات و آثار صوتی(مصوب 1352)، قانون ثبتاختراعات، طرحهای صنعتی و علایم تجاری(مصوب 1386) و قانون حمایت از حقوق پدیدآورندگان نرمافزارهای رایانهای(مصوب 1379) و بندهایی از قانون تجارتالکترونیکی (مصوب 1382) نام برد که تاریخ تصویبشان نشان میدهد به تبع پیشرفتهای اقتصادی و فناورانه تدوین شدهاند. ضمن اینکه ایران از 13سال پیش به عضویت سازمان جهانی مالکیت فکری نیز پیوسته است.
نکته قابل تأمل در این میان، آن است که کپیرایت، برخلاف نام فرنگیاش، در باورهای ما نسخه بومی دارد؛ نسخهای بومی که از قالبی بسیار بزرگتر و فراتر از مالکیت فکری برخوردار است: قانون وجدان؛ آنچه که ما بهعنوان حقالناس شنیدهایم یا میشناسیم. تنها تفاوتش با حقالناس این است که آن را با تدوین و اجرای قانون، در همین دنیا اجرایی کردهاند تا وقتی کسی اثر فکری و معنوی دیگری را به سرقت برد، مالباخته حواله سارق را به دنیای دیگر و دست انتقام نیروهای غیبی واگذار نکند. تدوین و اجرای قانونی که در عمل، پشتوانه حق مؤلف باشد برای جامعه ما نیز ضرورت دارد چراکه مشاهدات میدانی و تجربیات فردی و وجدان جمعیمان گواه است برخلاف قوانین مترقیای که به فراخور پیشرفتهای روز دنیا در کشور ما نیز پذیرفته شده و به تصویب رسیده، عده بسیاری از ما حتی به حقالناس در زمینه آثار فکری و معنوی نیز پایبند نیستیم. از شکستن قفل نرمافزارهای رایانهای گرفته تا پژوهشهای علمی که در 3 مرحله Select all، Copy و paste به رشته تحریر درمیآیند؛ برای آنان که چیرهدستتر و باتجربهترند در دو مرحله کپی و صحافی یا پرینت و صحافی؛ برای آنانکه بامشان بزرگتر و برفشان بیشتر است به مدد نیروی انسانی زیردستشان و تهیه گزارشی از طرح پژوهشی که در سطح سازمانی اجرا شده و حقالزحمه محققانش از بودجه دولت پرداخت شده است. تنها نام نویسنده یا خالق اثر فکری تغییر میکند. به همین سادگی. برخی حتی زحمت خواندن و ویرایشکردن سردستی مطلب را هم به خود نمیدهند چون اگر هوشی بود حتما صرف تولید فکری مفید و نه سرقت ادبی میشد. استادی تعریف میکرد که در صفحه تقدیر و تشکر پایاننامه یکی از دانشجویان مذکر به جملهای با چنین مضمونی برخورده بود: این پایان نامه را در دوره بارداریام نوشتهام و شاید اگر باردار نبودم اثر بهتری ارایه میدادم! و خلاصه از زحمات استادان و همراهی همسرش نیز تشکر کرده بود.
در این ماجرای طنز و ماجراهای مشابه آنکه باز تأکید میکنم هر روزه در اطراف خود میبینیم و آشناترینشان کپی برنامههای نرمافزاری، کپی اثر فکری یک نفر پیش یا پس از انتشار آن (اعم از کتاب، مقاله، پروپوزال، موضوع یک اثر علمی، فیلمنامه، اختراع یک اثر صنعتی و ... ) است، آسیبهای بزرگی نهفته است. نخستین آن گویا نشانگر بیاعتقادی عملی به یکی از بزرگترین باورهای مذهبیمان بهعنوان یک مسلمان و بزرگترین باور مشترک انسانیمان با ساکنان سراسر دنیاست. پس از آن، دلسردی قشر باسواد، مبدع و متفکرمان در حوزههای مختلف علمی و فنی است. این دسته از انسانها عمده وقت خود را صرف پدیدآوردن یک اثر فکری کردهاند و برخلاف دسته مقابل که منتظر ربودن و سند زدن آثار آنها به نام و کام خود هستند، با شیوههای سرقت آثار فکری فرهنگی و محصولات معنوی آشنایی ندارند و هر بار که بنابر تجربه فردی خود یا دیگری، حاصل مدتها تلاش خویش را در کف بیکفایتان میبینند نسبت به دیگران نیز بیاعتمادتر میشوند و سپس، این بیاعتمادی را به امور مختلف تعمیم میدهند. نتیجه ویرانگر این عادت سخیف و پایمالکننده حقوق انسانی، راحتطلبی و عدم پاسخگویی به که، دودش به چشم همه افراد یک جامعه خواهد رفت، بیسوادی عمومی است.