براثر ریزش سقف مخزن سیمانی آب مدرسه ابتدایی روستای «برمک»، چهار دانشآموز، مصدوم و به بیمارستان منتقل شدند. رئیس شورای اسلامی بخش سعدآباد و عضو شورای اسلامی روستای برمک در اینخصوص گفت: «تنها دبستان این روستا تخریبی و بسیار فرسوده است که امروز بر اثر تخریب سقف مخزن آب زمینی آنکه خالی از آب بود ۱۰ دانشآموز به داخل مخزن سقوط کردند و چهار نفر از این دانشآموزان به بیمارستان منتقل و مابقی سرپایی مداوا شدند. بارها وضع تخریبی و فرسودگی این مدرسه گزارش شده و از مسئولان خواستار رفع مشکل شدهایم اما تاکنون هیچ اقدامی در این زمینه صورت نگرفته است. درسال گذشته نیز بلوکی از بالای دیوار این مدرسه روی یک دانشآموز دختر سقوط کرد و باعث شکستگی پایش شد. روستای برمک با ۷۰۰ نفر جمعیت تنها همین دبستان را دارد که برای دختران و پسران به صورت مختلط فعالیت میکند.» (رسانهها)
در یکی از واپسین سخنان وزیر آموزش و پرورش شمار مدرسههای کشور ۱۲۲هزار برشمرده شده است که به گفته ایشان بیش از شصتدرصد آنها فرسوده و ناایمن و بیش از سیدرصد تخریبی هستند.
این آمار نشان میدهد که از دوازدهمیلیون و ششصدهزار دانشآموز و یکمیلیون فرهنگی بیش از هشتمیلیون تن در آستانه خطر و بیش از چهارمیلیون تن از آنها به شدت در خطر پیامدهای فرسودگی مدرسههای کشور قرار دارند! بیگمان آمار سرسامآور و نگرانکننده است. سالهاست که کارشناسان آموزشی و عمرانی نسبت به پیامدهای خطرناک فرسودگی مدرسهها هشدار میدهند و شوربختانه بیتوجهی به این هشدارها، گاهی رخدادهای تلخی را پدید آورده است که واپسین نمونه آن دبستان روستای برمک بود.
گرفتاری مدرسههای فرسوده تنها گریبانگیر شهرهای کوچک و استانهای محروم نیست، بلکه بافتهای قدیمی شهرهای بزرگ و کلان شهرها نیز با آن دست به گریبانند و از آسیبهای احتمالی آن در امان نمیباشند. اما چاره چیست؟ ریشه بیتوجهی کاربدستان آموزشی در کجاست؟ و آیا تاکنون کاری برای فرسودهزدایی از ساختمان مدرسهها انجام پذیرفته یا میپذیرد؟ و...
شمار دانشآموزان کشور در بیش از یک دهه گذشته از نوزدهمیلیون تن به دوازدهمیلیون و ششصد کاهش یافته است – یعنی نزدیک به یک سوم کاهش. اما نگارنده با بیش از بیستسال کار آموزشی هیچگاه شاهد کاهش دانشآموزان کلاس نبوده است. گویا یکی از راهکارهای کاربدستان آموزشی برای فرار از خطر نهفته در مدرسههای فرسوده، تعطیل نمودن آنها و افزودن دانشآموزان این مدرسهها به دیگر مکانهای آموزشی میباشد! بیگمان افزون بر اینکه این راهکار موقتی است، بر کیفیت آموزشی بسیار کارگر افتاده است. میانگین شمار دانشآموزان هر کلاس باید ۲۰ تا ۲۵ تن باشد و این درحالی است که در کلان شهری مانند تهران این میانگین از سی و پنج گذشته است- البته اگر از کلاسهای شصت نفری پایه ششم در دوران حاجی بابایی چشم بپوشیم!
پس بیگمان هیچ کارشناسی این راهکار را نخواهد پذیرفت. اما راه دیگر مبارزه با مدرسههای پرخطر یاری گرفتن از خیرین است. گرچه از آغاز دوران نوین آموزشی تاکنون خیرین مدرسهساز در این کار ارزنده مایه گذاشته و بخشی از کمبودها را جبران کردهاند، اما حجم بالای مدرسههای فرسوده و شمارِ کم خیرین، آهنگ ساخت مدرسههای نو را کم کرده و بنابراین بهتنهایی توان سامان دهی به وضع خطرناک مدرسهها را ندارند.
این انسانهای بزرگ همه تلاش خویش را به کار میگیرند، اما در این راه نیازمند همراهی کاربدستان میباشند. با این رو چشم یاری خیرین به آموزش و پرورش است. اما وزارتخانهای که نود و نهدرصد بودجهاش برای پرداخت حقوق ناچیز فرهنگیان هزینه میشود و بیش از پنجهزارمیلیارد تومان کسر بودجه دارد و در پایان هرسال بر حجم این کسر بودجه افزوده میشود، آیا توان درخور برای رویارویی با دشواری مدرسههای فرسوده را دارد!؟
در روزهای گذشته خبرهایی از تشکیل کارگروههایی برای بررسی بودجهسال ۹۴ شنیده شد. پس شاید زمان آن رسیده باشد که کاربدستان آموزشی با برآوردی شفاف هزینه تخریب و ایمنسازی مدرسهها را به این کارگروهها گزارش داده و با رایزنی با دولت و مجلس و با همکاری نهادهای فرادولتی، با ارایه طرحی کامل برای ساماندهی به وضع چنین مدرسههایی گام بلندی بردارند و به یاری خیرین مدرسهساز بشتابند. کاربدستان باید بدانند که شاید بتوان بر صدها گرفتاری آموزشی چشم پوشید و آن را به آینده واگذاشت، اما جان دانشآموزان و آموزگارانشان چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت.