5 دی؛ دی 82. ساعت 5:26 دقیقه بامداد. دو کودک، دو بیگناه، دو طفل، دو معصوم. من تمام پدران سرزمینم بودم وقتی دستهای کوچکتان را زیر خاک دیدم. من تمام کابوسهای تلخ حقیقت بودم وقتی شما را در این رویای خواب به خواب دیدم. من تمام خاک، تمام خشت، من تمام تکهتکههای دیوار بودم، وقتی شما را از زیر آوار بیرون کشیدم. خوابیده بودید. خواب دیدید. خوابهای بی پسری. خوابهای بی پدری. خوابهای بدون تعبیر. بدون تفسیر. بدون شرح؛ مردان امدادگر، پدران نجاتگر، پسران «بم»...