عکس : محسن سعادت نصری / پتكى روستايى در حدود ٤٠٠ كيلومترى كرمان است و صعب العبور. بايد از رودخانه اى خشك به عرض 5/1 كيلومتر مىگذشتيم . باران سختى مىباريد و كاروان ماشينهاى كمكرسان بارها ميان گل و لاى گير كرد. اگر كمك امدادگران هلال احمر نبود اين سفر ميسر نمىشد.
عکس : محسن سعادت نصری / نگاهشان خالى است. گرسنگى و فقر خشكشان كرده . وقتى به اين خانواده رسيدم، وقت ناهار بود. لاى نانهاى خشكشان، دستهاى يونجه تازه بود. دستم را دراز كردم ميان سفره خالى. ميان خشكى نان، طعم شيرين يونجه را احساس مىكردم .
عکس : محسن سعادت نصری / تنها تانكر آبى كه دانشآموزان به آن دسترسى دارند. براى بچههاى كپرنشين همين هم غنيمتى است. آبى مانده كه بو و مزه بدى دارد، اما اين كودكان براى استفاده از آن صف مى كشند.
عکس : محسن سعادت نصری / بچههاى كپرنشين اگر خيلى خوشبخت باشند، كانكسهايى نصيبشان مىشود كه در آن درس بخوانند. كلاسهاى آهنى؛ زمستانها سرد و تابستانها داغ و غيرقابلتحمل .
عکس : محسن سعادت نصری / كپرنشينان مردم فقيرى هستند كه محتاج يك كيسه آرد هستند . هر كيسه آرد ٥٠ كيلويى مى شود ٤٣ هزار تومان و آن ها حتی از تامين اين مقدار هم ناتوانند .
عکس : زهرا مشتاق / شهين قورزهى ( اربابى )، نام اين زن را به خاطر بسپاريد. او خود را وقف مردم فراموش شده اين سرزمين كرده است .
عکس : محسن سعادت نصری / بزرگترين اسباببازى دنيا. تايرى باقىمانده از يك تصادف. به چشمهايشان نگاه كنيد. اميد و اندوه به يك اندازه در صورتشان مىدرخشد .
عکس : زهرا مشتاق/ كپرشان را شب گذشته باد برده بود و ميهمان كپرى ديگر بودند . با التماس تقاضاى كپرى ديگر داشتند. مردى با دستى از كار افتاده.
عکس : زهرا مشتاق / سرنوشت تلخ اين خانواده فراموششدنى نيست. هفت سال قبل مادر خانواده يك روز از خواب بيدار شد و دید که شوهرش رفته. او مانده و چندين بچه و سفره اى خالى. دختر بزرگش هم سرنوشت تلخی دارد. شوهر ٣٠ ساله اش سال قبل به خاطر حمل مواد مخدر اعدام شد.