سیامک جهانگیری استاد دانشگاه و آهنگساز
در حوزه موسیقی که زمینه اصلی فعالیت من است، این روزها به وضع ارایه انواع مختلف موسیقی و تأثیر آن بر زندگی آدمیان میاندیشم. درحال حاضر بیشتر مخاطبان و شنوندههای موسیقی، حجم بالایی از موسیقی را در یک «فلش» کوچک بدون کوچکترین اطلاعی از خواننده، نوازنده یا شاعر آن در اختیار دارند که ممکن است ساعتها به این موسیقیهای بدون نام و نشان گوش دهند. در بیشتر مواقع قطعاتی از رادیو و تلویزیون پخش میشود که در آنها اشارهای به آهنگساز، نوازندگان و شاعر نمیشود و تنها نام خواننده بهعنوان صاحب اثر معرفی میشود.
در چنین فضای شنیداری، بسیار سخت به نظر میرسد که ما بتوانیم مخاطبان واقعی گونههای موسیقی را دستهبندی کنیم. در چنین شرایطی چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم که جامعه با ساز و نوازندههای مختلف یا گونههای موسیقی آشنایی داشته باشد؛ با این حساب نمیتوان گفت که موسیقی اصیل ایرانی مخاطب عام ندارد. همانطور که در اقوام و نواحی مختلف ایران، شاخههای مختلف موسیقی اعم از موسیقی کار، موسیقی شادمانی، لالاییها، موسیقی مذهبی و ...، با زبان و رفتار و زندگی عجین بوده و در هر شرایطی موسیقی خاص خودش را درون خود جای داده است، میبینیم که فرمهای مختلف موسیقی - البته در نسلهای قبلتر - با اصالتها و ریشههای خود ساری و جاری بود. امروزه در آن حوزه هم با بروز برخی تغییرات روبهرو هستیم. اگر تعاریف صوتی درستی داشته باشیم و انواع موسیقیها در جا و به اندازه خود ارایه شوند، میتوان به ایجاد نکردن ناهنجاری در ذائقه شنیداری مردم امیدوار بود.
هماکنون در زمینه تربیت ذائقه شنیداری مخاطبان، با چرخه معیوبی مواجه هستیم که شامل آموزش، چگونگی تولید موسیقی، تهیهکنندگان موسیقی، تولیدکنندگان موسیقی و سیاستگذاری و... در زمینه موسیقی میشود. این چرخه نامتوازن باعث میشود که بعضی موسیقیها بیشتر شنیده شوند و برخی دیگر کمتر و به همین دلیل نمیتوانیم آمار درستی از سلیقه موسیقایی مردم داشته باشیم، درعینحال این را هم نمیتوانیم بگوییم که موسیقی سنتی در بطن جامعه یا همان «عامه مردم» فاقد مخاطب است.
در خیلی از کشورهای دنیا با توجه به سیاستگذاری که در تولید و ترویج گونههای مختلف موسیقی وجود دارد، همه نوع موسیقی با سطح مشخصی از کمیت و کیفیت در دسترس مردم است. اما این مسأله منجر به این نمیشود که مثلا اگر موسیقی پاپ یا راک مخاطب بیشتری دارد، تولید و اشاعه موسیقی هنری یا موسیقی کلاسیک از بین برود؛ به عبارت دیگر داشتن مخاطب کمتر الزاما منجر به حذف آنگونه از موسیقی در سطح جامعه نمیشود.
ما باید در برخورد با انواع موسیقی، چه در تولید و چه در سیاستگذاری، برنامهریزی شدهتر و فنیتر عمل کنیم. ما باید توزیع مناسبی در ژانرهای مختلف موسیقی داشته باشیم، این تنوع در تولید باعث بسط و انتخاب آگاهانه مخاطب از انواع موسیقی میشود، در چنین شرایطی مخاطب در انتخاب موسیقی با گزینههای متنوعی مواجه است که اگر این گونههای مختلف موسیقی دارای سطح کیفی خوب باشد، منجر به ارتقای سطح شنیداری مخاطبان میشود. بررسی مقطعی درخصوص مسائل فرهنگی - اجتماعی، نمونهبرداری درستی به ما نخواهد داد و فکر میکنم اینگونه مسائل باید در یک دوره درازمدت مورد مطالعه قرار گیرد. سیاستگذاران فرهنگی هم بخشی از این جامعه هستند و مسلم است که در این تغییرات نقش دارند. اما این همه مسأله نیست، مثلا از بین رفتن لالاییهای مادرانه که کودک را از دوران طفولیت، با زبان و صدای مادرانه و موسیقی ناب روبهرو میکند، تابع شرایط اجتماعی است. اینکه پدری به دلیل مشغلههای کاری و اقتصادی زندگی، زمانی برای سپری کردن با کودک خود ندارد، مربوط به شرایط اجتماعی است. چیزی که ما درباره آن صحبت میکنیم، زنجیرهای به هم بافته شده است که همه ما در گره زدن این زنجیره سهم داریم، درست همانطور که در باز کردن آن میتوانیم سهیم باشیم. با چنین شرایطی نمیتوانیم دنبال مقصر بگردیم. البته سیاستگذاران با برنامهریزی درست فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی درواقع نقش اول را در باز کردن این گره ایفا میکنند.