سعید لیلاز تحلیلگرسیاسی و اقتصادی
سوالی به این مضمون پرسیده میشود که چرا در خاورمیانه، جهل هست؛ جهل مذهبی، افراطگرایی، فرقهگرایی، تعصب، عقبماندگی تاریخی و مواردی از این دست؛ و انگشت تأکید و پرسششان بر این نکته است که چرا همه این اتفاقات در این منطقه جغرافیایی و نه در جای دیگری در دنیا میافتد؟ در خاورمیانه فی ذاته چه چیزی وجود دارد که این اتفاقات به دنبال آن ظهور و بروز مییابند؟
اگر بخواهم پاسخی به این پرسش بدهم، باید بگویم که وجود چنین فرضی را در این سوال، قبول ندارم. اینکه خاورمیانه تنها جایی است در دنیا که چنین کنشها و واکنشهای افراطگرایانه و عقبماندگی تاریخی و جنایات در آن وجود دارد. حتی میتوانم ادعا کنم که خاورمیانه منطقهای نیست که بیش از سایر نقاط جهان شاهد چنین معضلاتی هستیم. یک زمانی - نه چندان دور- کشورهای حوزه دریای کارائیب در دهه 70 و 80 میلادی، مرکز بدترین و وحشیانهترین زد و خوردها در کل دنیا بود. هنوز در قسمتهایی از آفریقا، فقر و گرسنگی و منازعات خونین میان قبایل بیداد میکند. به جرأت میتوان ادعا کرد که مجموع تعداد کشتههای خاورمیانه در صدسال اخیر، به اندازه تعداد کشتههای دو قبیله هوتو و توتسی نیست! در اینکه خاورمیانه به این اندازه متشنج است، شکی نیست؛ اما نمیتوانم هیچ ویژگی خاص و بارزی را برای خاورمیانه قایل باشم که وجه افتراق آن با سایر کشورهای دنیا باشد و این منطقه را از مناطق دیگر در دنیا تمییز دهد. بنابراین، این سوال را بدون چنین فرضی باید پاسخ گفت؛ یعنی آن را اینگونه بازنویسی کرد که چرا در «خاورمیانه» چنین منازعات و افراطیگریها و رخدادهای ناصواب اتفاق میافتد؟ من پاسخ به این سوال را میخواهم با استناد به یک جمله از خانم مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه اسبق ایالات متحده آمریکا که در مورد بیتالمقدس گفته بود، آغاز کنم؛ خانم آلبرایت که فرد بسیار باهوش و تیزبینی است، گفته بود: «مشکل ما در خاورمیانه، زیادی تاریخ و کمی جغرافیاست».
این جمله را میتوان به همه خاورمیانه تعمیم داد. خاورمیانه با وسعت کم جغرافیایی، پر از تاریخ است؛ خاستگاه اقوام و نژادهای مختلف است که وقتی به محلی برای منازعات سیاسی تبدیل میشود، چیزی میشود که امروزه شاهد آن هستیم. بنابراین همه این اتفاقات بازمیگردد به پیشینه تاریخی، وضع سیاسی، منازعه قدرتهای بزرگ بینالمللی و وجود عناصری مثل نفت. اما نکته بسیار مهمی در مورد بروز چنین اتفاقات و ناامنیها وجود دارد که مایلم به آن اشاره کنم. واقعیت این است که اگر «زمینه» دخالت کشورهای قدرتمند وجود نداشته باشد، ثبات در یک کشور برقرار خواهد شد. کشور ویتنام که تمام سالهای نیمه اول قرن بیستم تا پایان 1970 میلادی محل بدترین منازعات غرب و شرق شده بود، چرا امروز جزو آرامترین و امنترین مناطق دنیاست؟ قطعا به این دلیل نیست که آمریکاییها دیگر مایل به دخالت در آن کشور نباشند؛ بلکه دیگر زمینهای برای دخالت خارجی در ویتنام وجود ندارد. همینطور اگر بخواهم مثال مشابهی در مورد کشورهای خاورمیانه بزنم، مثال کشور عراق و ایران را ذکر میکنم. چرا اتفاقاتی که در مورد عراق افتاد و میافتد، درمورد ایران نیفتاده است و نمیافتد؟ چون زمینه داخلی و عینی برای چنین اتفاقاتی در ایران وجود ندارد. لذا من قسمت اعظم چنین اتفاقاتی را که در خاورمیانه در سالهای متمادی شاهد آنها بودیم و هستیم، - قسمتهایی از این اتفاقات که مربوط به دخالت سایر کشورهاست- به خود این کشورها تحویل میدهم که زمینه چنین دخالتهایی را برای کشورهای قدرتمند یا هر کشور مداخله جویی فراهم کردهاند.