محمود محرابی
این روزها گلایه و شکایت کردن از دیگران به یکی از موضوعات ثابت و معمولی بین افراد بدل شده است. در جمعهای دوستانه و خانوادگی و کاری اگر موضوعی برای شکایت از کسی یا موضوعی نداشته باشی گویی از ساکنان این کره خاکی نیستی و یا اینکه به شدت غرق در خوشی هستی که اصلاً چیزی باعث آزار تو نمیشود. اگر دستگاه «غُرشمار»ی وجود داشت که میتوانست تمام گلایههای ذهنی و زبانی و فکری و رفتاری انسانها را در طی یک شبانه روز محاسبه کند، در آن صورت متوجه میشدیم که چه انرژی و زمان زیادی از وقت خود را صرف این موضوع به ظاهر عادی خود میکنیم. این روند از همان لحظه بیدار شدن از خواب شروع میشود؛ ابتدا در فکر و ذهن خود از وظایف کاری سختی که آن روز در پیش رو داریم احساس ناراحتی میکنیم. همین شکایت درونی را با خود به سطح شهر و محیط کار میبریم. احساس نارضایتی پنهان در هنگام برخورد با آدمهای جامعهای که در آن زندگی میکنیم و از دید ما ناخوشایند به نظر میرسد ادامه پیدا میکند. ذهنی مدام ملتهب و آزرده که وجود و هویت خود را در اظهار گلایه و شکایت از شرایط و افراد مییابد. میتوان این طور فرض کرد که موجودی ناراحت همیشه در سر ما قرار گرفته تا به محض به وجود آمدن شرایطی که مطابق خواسته ما نیست حمله خود را شروع کند. او فرمانده میشود و ما همچون سربازی مطیع مجبور به اطاعت از او هستیم. برای این موجود آزرده فرقی نمیکند که در آن بیرون چه عاملی موجب به هم ریختن او میشود. تمام آنچه که او میخواهد این است که باید برای باقی ماندن جنگید. هرچند این روش برای باقی ماندن، فقط ناراحتی و رنج و عذاب ما را به همراه دارد. این موجود ساکن ذهن مدام به ما این نکته را گوشزد میکند که تمام مشکلات تو حاصل شرایط و انسانهای بیرون از تو هستند. به جنگ شرایط و انسانها برو. اگر نمیتوانی آنها را تغییر دهی پس از دستشان ناله و شکایت کن. در فکر و ذهن خود هیچ لحظهای را برای شکایت از دست نده. در جمعهای دوستانه هرچقدر بتوانی با شکایت کردن از اوضاع و آدمها، ترحم و دلسوزی دیگران را به دست بیاوری برگ برنده بیشتری داری. آرام آرام به فردی تبدیل میشوی که هویت خود را از راه نادرست ترحم به دست میآورد. و زمانی که دیگر هیچ گوشی برای شنیدن نالههای تو وجود نداشته باشد آن وقت دوباره درد و رنج به سراغت میآید. واقعیت این است که هیچ معتادی قبول نمیکند که اعتیاد دارد. فرقی نمیکند معتاد چه چیزی باشیم. مواد مخدر یا فکر و ذهنی آلوده و ناراحت. هیچ یک از آدمهای غُرزن این موضوع را نمیپذیرند که معتاد ذهنی شکوهگرا هستند. دقیقاً به این دلیل که آن را طبیعی فرض میکنند. از همان چیزی در رنج و عذاب هستند که خود آن را میآفرینند. رهایی از این رنج خودساخته فقط زمانی میتواند به دست آید که بپذیریم عامل ناراحتی ما چیزی در آن بیرون قرار ندارد و هرچه هست در جایی در درون ما که آن را ذهن مینامیم لانه کرده است.