شماره ۱۰۶۱ | ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۱ بهمن
صفحه را ببند
کوچه اول

| علی‌اکبر محمدخانی| چند وقت پیش رفته بودم ساحل آنتالیا، داشتم تو این لیوان درازا آب پرتقال می‌خوردم، یهو دیدم یه کشتی وسط دریا آتیش گرفته. سریع پریدم تو دریا، رفتم دیدم کشتی یوگی و دوستان آتیش گرفته، خودشون هم دارند با بیل و کلنگ کف کشتی‌ رو سوراخ می‌کنند. من گفتم: دارید چه‌کار می‌کنید؟ گفتند: داریم زمینو می‌کَنیم، به آب برسیم، بتونیم آتیش رو خاموش کنیم. من گفتم: خب، این‌جوری که کشتی غرق می‌شه! چرا از دریا آب نمی‌کشید؟ گفتند: آخه مگه تو فضولی؟ هیچی، من رفتم یه گوشه نشستم، ببینم کِی سرشون به سنگ می‌خوره؟! اونا هم آن‌قدر کف کشتی رو سوراخ کردند که به آب رسیدند، بعدم سریع آتیش رو خاموش کردند، رفتند پی زندگی‌شون؛ یعنی نه کشتی غرق شد و نه کلا مشکلی پیش اومد. حالا اگه ما بودیم، با اولین ضربه کلنگ، کشتی‌ غرق می‌شد، بدبخت می‌شدیم. اصلا از بچگی هر چی ما شانس نداشتیم، عوضش این یوگی‌اینا خوش‌شانس بودند. می‌خوام بگم هر سیستمی قانون خودش رو داره. ما نباید الکی حرص بخوریم.


تعداد بازدید :  563