شماره ۴۰۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۰ مهر
صفحه را ببند
خودانتقادی
توهم اول‌بودن

|  علیرضا آشوری  |   شاعر|

در دوران جوانی، فرد به‌شدت خوش‌قول بودم. به مرور زمان وقتی وارد زندگی واقعی‌ام شدم، روز به روز به دایره بدقولی‌هایم اضافه شد. درحال‌حاضر تلاش می‌کنم تا بدقولی را کنار بزنم و به دوره‌ای که خوش‌قول بودم، رجعت کنم تا به نقطه قوتی که پیش از آن داشتم، برسم. پیش از این برای آن‌که ناشری را پیدا کنم تا کار چاپ کتابم را به او واگذار کنم، کاری می‌کردم ناشر در لحظه چاپ چهره دیدنی داشته باشد. در این چند صباح آخر ناشری پیدا شده که می‌خواهد کتاب مرا به چاپ برساند. الان چهره او هم دیدنی است اما نه به خاطر خوش‌قولی‌های گذشته، بلکه به‌خاطر بدقولی که در این مدت از من دیده است. احتمالا ناشر محترم دوره دردآوری را از این بابت پشت‌سر می‌گذارد. درحال‌حاضر اگر با شما قرار بگذارم تا ساعت 3 همدیگر را ببینیم قطعا ساعت 5 یا 6 مرا خواهید دید. نه این‌که از روی عمد بخواهم این رفتار بد را از خود نشان دهم، بلکه به‌قدری درگیر مسأله هستم که ذهن مرا درگیر کرده‌اند و وقت مرا می‌کشند.
اگر بنا باشد به عقب برگردم، تا این حد خود را درگیر مسائل مختلف نمی‌کردم و هندوانه‌های بزرگ را با یک دست برنمی‌داشتم. انسان‌ها عملا برای انجام کارها از ظرفیت خاصی برخوردار هستند، وقتی با مسائل مختلفی مواجه می‌شوند و پتانسیل انجام آنها را درون خود می‌بینند، گمان می‌کنند انجام آن کارها پاسخگوی نیازهای شخصی‌شان خواهد بود. در عمل وقتی وارد جریان‌های حرفه‌ای هرکدام از مسیرها می‌شوید، این امر به موضوعی آزاردهنده تبدیل می‌شود. خطوط موردنظر را به‌صورت حرفه‌ای دنبال می‌کنید و در ادامه می‌بینید در طول 24 ساعت زندگی شما به 3 بخش تقسیم شده است. یک بخش از این 24 ساعت را در خواب فرو می‌روید، بخش دیگر مدت زمانی است که توان فیزیکی برای زندگی دارید و بخش دیگر صرف راه رفتن به بازه زمانی موردنظر می‌شود. بنابراین یک انسان نمی‌تواند همه مسیرها را پیگیری کند. درست همینجاست که در دایره بدقولی قرار می‌گیرد. در سال‌های اخیر بارها به خود رجوع کرده‌ام. برای این‌که از شر مشکلات گذشته رها شوم، در تلاشم پتانسیل‌های بالقوه برای انجام کارهای متعدد را کنترل کنم. پتانسیل‌هایی که چاق‌ترند و توانایی‌ام در انجام آنها بالاتر است را مورد توجه بیشتری قرار می‌دهم. بنابراین در تلاشم به یک حوزه حرفه‌ای وارد شوم.
تجربه سال‌های اخیر باعث شد به خودم بیایم. در دهه70 جریانی به نام غزل پیشرو ایجاد شد. اولین کسی که برای این نوع غزل پسوندی اینچنینی ایجاد کرد، من بودم و فکر می‌کردم شاخ فیل را شکانده‌ام. در صورتی که انجام آن، اصلا کار خاصی نبود. به مدت یک‌دهه برای اثبات این امر که اولین‌بار و دومین بار و ... چه کسی از این پسوند برای نوع خاصی از غزل استفاده کرده، جنگیدیم. عملا بر طبل خالی کوفتیم. خوش‌اقبالی یا شاید استقبال من باعث شد در یک دوره زمانی دیگر این کار را ادامه ندهم. گفتم هرکسی در این زمینه ادعا دارد نوش‌جانش من این‌ آش را نمی‌خواهم. از آن زمان به نظر خودم و البته به نظر برخی منتقدان کارهای بهتری ارایه دادم. پرداختن به اتفاقی که به نظر ما محیرالعقول بود، عمر و انرژی خیلی از ما را گرفت. امروز هم خیلی‌ها اسیر این جریان هستند. دل کندن از این تابوها برای کسانی که فکر می‌کنند جزو «اولین‌ها» هستند خیلی سخت است. اما باید بدانیم هیچ‌کدام از ما اولین نیستیم. ما تنها می‌توانیم باری را از محلی به محل دیگر جابه‌جا کنیم.


تعداد بازدید :  258