امیررضا ستوده مدیر نشر پنجره
از من پرسیدهاند چرا ایرانیها کتاب نمیخوانند. از دو منظر میتوان به این موضوع نگاه کرد: یکی نگاه تاریخی و دیگری نگاه امروزی. به لحاظ تاریخی باید مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و برخی دیگر از مولفهها را در نظر بگیریم. درست است که از منظر ارزشهای دینی، بهویژه اسلام، خیلی روی طلب علم و فراگیری دانش تأکید شده، ولی فرهنگ ما ایرانیان، فرهنگی شفاهی است. در طول سالیان دراز، غیر از برهههایی خاص، فرهنگ حاکم بر جامعه ما «شفاهی» بوده است. در قرونوسطی، علوم اسلامی در اوج شکوفایی و بالندگی بود، اما این شکوفایی فقط در میان دانشمندان و بزرگان جامعه تسری داشت؛ نه بین عامه مردم. نقالی، شاهنامهخوانی، پردهخوانی، شبیهخوانی، تعزیه، و منابر وعظ و خطابه، همگی تاکیدی بر شکوفایی فرهنگ شفاهی در ایرانیاناند. اما ادبیات داستانی مکتوب در ایران چند سال پیشینه دارد؟ در غرب ادبیات داستانی پیشینهای چند صد ساله دارد، ولی در ایران ادبیات داستانی به مفهوم امروزی با آثار جمالزاده و از حدود صدسال پیش آغاز شده است.
اما با نگاه امروزی، میتوان گفت بین کتاب خواندن و مطالعه مردم با آزادیهای سیاسی و مدنی ارتباط تنگاتنگی است؛ بهعبارت دیگر، اینها لازم و ملزوم یکدیگرند. برای اثبات این مدعایم مثالی میزنم. دو برهه حساس تاریخ معاصر ایران را میتوانیم با هم مرور کنیم. اولین برهه، شروع انقلاب اسلامی و دومین بزنگاه، دوران اصلاحات است. با بازگشایی نسبی فضای سیاسی ازسال 56 تا اوایل دهه 60، تقریبا پس از 30سال رکود کتاب، ناگهان بهار کتاب و کتابخوانی پدیدار شد و به اوج و شکوفایی رسید. از اواخر دهه 20 شمسی کتاب رکود ناگواری را تجربه میکرد. اما ازسال 56 و نیز نزدیک شدن به پیروزی انقلاب، عمدتا کتابهایی با درونمایه سیاسی- فکری روانه بازار کتاب شدند. کتابهای دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، امام خمینی و... از این دست کتابها بودند. حتی گروههایی که با انقلاب هم زاویه داشتند، کتاب منتشر میکردند. ناگهان تیراژ کتابها به مرز میلیونی رسید. حتی در این بین برخی افراد سودجو کتابهای پرفروش را بدون اجازه از مولف یا خانواده آنها به چاپ میرساندند و تیراژ کتابها بیشتر از این هم میشد. خاطرم هست در اولین سالروز شهادت شهید مرتضی مطهری، نمایشگاه کتابی را با عنوان «سیری در آثار شهید مطهری» در مهدیه تهران برگزار کردیم. استقبال فوقالعاده بود. خانم مسنی آمد و همه کتابهای نمایشگاه را برداشت. به او گفتم مادرجان، بعضی از این کتابهایی را که برداشتهای، مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» به درد شما نمیخورد. خانم پیر با ناراحتی گفت: «امام گفته همه کتابهای ایشان بلااشکال است.»
به دلیل میلیتاریزه شدن فضای جامعه در دهه 60 و نقش گروهکها در ایجاد این فضا، ناگهان آن شور و شوق کتابخوانی فروکش کرد. این وضع تقریبا تا دوم خرداد 76 ادامه داشت. به دلیل باز شدن فضای سیاسی و تولد روزنامههای اصلاحطلب و تهییج مردم به مطالعه و نیز چیرهشدن نگاه فرهنگی به جامعه، باز دوباره شاهد رشد و شکوفایی کتاب بودیم.
همانطور که پیشتر گفته شد، مردم ایران اهل فرهنگ مکتوب نیستند. حاضرند ساعتها با هم گفتوگو کنند، در محافل و مهمانیها و گعدههایشان بخندند... که البته همه اینها خوب است، ولی تمام آن چیزی نیست که باید باشد. مشکلات اقتصادی، سیاسی و هیجانات برهههای مختلف در کشور، به این قضیه دامن زده است. خیلیها میگویند، کتاب نمیخوانند، چون کتاب گران است. این جمله به نظرم از ریشه و بن غلط است. هنوز ارزانترین کالا کتاب است. مشکل کتاب نخواندن ما ایرانیها این چیزها نیست. مردم اروپایی و آمریکایی، یا مردم همین کشورهای آسیایی بیخ گوش خودمان، در مترو، ایستگاههای قطار و اتوبوس، همه یا بخش زیادی از آنها درحال کتاب خواندناند، موضوعی که در ایران کمتر میتوان دید. بخش دیگری از مشکل به تغییر سلیقهای که در چندسال اخیر رخ داده، برمیگردد. در این میان ناشران کتابهای درسی و کمکدرسی، در این تغییر ذائقه بهشدت مقصرند! در 28 سال اخیر، من در همه نمایشگاههای کتاب شرکت داشتهام. صحنههای دردناکی را به چشم دیدهام. مثلا کودکی که دست پدر و مادرش را میکشد و عاجزانه میخواهد برایش کتاب بخرند، ولی جواب پدر و مادرش غیر از توبیخ و شماتت آن بچه چیز دیگری نیست: «بنشین سر جایت، ذلیلمرده! اگه راست میگی، کتابهای درس و مشقترو بخون!» جوری که انگار کتابهای غیردرسی مثل شعر و ادبیات، هنر و... هووی درس خواندن و کتابهای کمکدرسی آن بچههاست! طبق آمار 10سال پیش، سرانه مطالعه هر فرد ایرانی، 3 دقیقه بود. اما طبق یافتههای پژوهش متاخر «شورای فرهنگ عمومی» در سال 1390، میزان زمان اختصاص داده شده به مطالعه در میان مردم ایران ۱۲ دقیقه است که البته همهجور کالای فرهنگی مثل کتاب، روزنامه، ادعیه (قرآن و مفاتیحالجنان) را شامل میشود. این افزایش سرانه مطالعه لزوما به معنای افزایش میل مردم به خواندن کتاب نیست؛ چراکه مولفههای دیگری مثل کتابهای درسی و کتب مذهبی هم در این آمار گنجانده شده است.
به تمام موارد بالا میتوان موارد ذیل را اضافه کرد: ممیزی لجامگسیخته، نبود امکانات بهروز نشر کتاب، نبود بخشودگیهای فرهنگی مانند مالیات و تعرفه آب و برق، نبود کتابخانههای فراگیر و عمومی زیاد و در دسترس. نکته جالب ماجرا اینجاست که برخی از ناشران چندسال بود که پیشنهاد میدادند یارانه کاغذ حذف شود و به جای آن، از ناشران برای کتابخانههای عمومی کتاب خریداری تهیه شود. برآورد ناشران از صرفهجویی یارانه کاغذ رقمی معادل 80میلیارد تومان بود. یارانه کاغذ حذف شد و از ناشران برای تجهیز کتابخانههای عمومی کتابی خریده نشد؛ یا اگر هم خریداری شد، بسیار کمتر از آن چیزی بود که باید! لابد آن 80میلیارد تومان هم سرنوشت دیگری پیدا کرد. طبق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تعداد ناشران دارای مجوز حدود 11هزار تا است که از این بین حدود 3800 ناشر فعالاند، حتی آنهایی که سالی یک کتاب هم درمیآورند، بین ناشران فعال آمارگیری شدهاند. اما طنز تلخ ماجرا اینجاست که حدود 2500کتابفروش در ایران ثبت شدهاند. در هیچ جای دنیا، تعداد تولیدکنندگان از توزیعکنندگان بیشتر نیست. حتی در آمریکا تعداد ناشران فعال 150 تاست. متاسفانه از تعداد 2500کتابفروش ایرانی روز به روز هم کاسته میشود و به دلیل اقتصاد پژمرده نشر، یکییکی کرکره کتابفروشیها پایین میآید. میتوان گفت یکی دیگر از دلایل کتاب نخواندن مردم، نبود ویترین در دسترس و همگانی است. شاید اگر مردم مدام کتاب را ببینند، کتاب را بخواهند.