شماره ۴۰۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۰ مهر
صفحه را ببند
اگر دردم یکی بودی چه بودی؟!

شهرام اقبال‌زاده ناشر

 درباره کتاب‌نخوان بودن مردم باید زنجیره‌ای از عوامل مختلف را عنوان کرد که چرا از کودک و نوجوان گرفته تا بزرگسالان در جامعه ما تمایلی به مطالعه ندارند. هیچ‌کس اساسا کتابخوان یا کتاب‌نخوان به دنیا نمی‌آید؛ مقاطع تاریخی در ایران را هم بررسی کنیم، فراز و نشیب زیادی در تیراژ کتاب، تعداد روزنامه‌های منتشر شده و میزان مطالعه درمیان مردم دیده می‌شود. از دهه40 تا آستانه انقلاب اسلامی ما به دلیل گسترش دانشگاه‌ها، مدارس و مراکز علمی، وضع کتاب و نشر سیر صعودی داشت. درواقع فضایی حاکم بود که تب‌وتاب زیادی نداشت. با وجود این‌که استبداد حاکم ضد کتابخوانی بود و سیاست سانسور و محدودیت‌های شدید بر روزنامه‌ها حاکم بود و نویسنده‌ها و ناشران با فشار زیادی مواجه بودند که همه این عوامل، بازدارنده‌اند، اما کتاب و نشر یک چارچوب مشخص داشت که مبتنی بر فرهنگ بود و مشخص می‌کرد حد و مرزها کجاست و همه تکلیف خود را می‌دانستند، به‌ویژه بعد از جنبش و سرکوب سال‌های 32 و 42، فضا به تعبیر نویسندگان، نوعی آرامش گورستانی بود؛ مردم در یک محیط باثبات هم از نظر زندگی معیشتی و هم از نظر روانشناسی فکری نوسان کمتری داشتند و قواعد برایشان در هر زمینه‌ای معین بود.
من کتابی را 8‌ سال پیش با همت دکتر پدرام‌نیا با عنوان «روانشناسی خواندن و ترویج کتابخوانی» منتشر کردم که در آن از منظر روانشناسی و جامعه‌شناسی موضوع خواندن و فرهنگ کتابخوانی را بررسی کردیم. بعد از انقلاب یکباره به‌شدت تیراژ کتاب بالا رفت؛ تیراژی که در آن سال‌ها بین 5 تا 10‌هزار عدد بود، یکدفعه به طرز شگفت‌انگیزی بالا رفت و کتاب‌هایی داشتیم که در‌سال بیش از 100‌هزار نسخه توسط ناشر و چندین‌هزار نسخه هم با نشر‌های زیرزمینی و به اصطلاح جلد سفید منتشر می‌شد. هر خانه‌ای در آن دوران پر از کتاب بود؛ آن شور و هیجان انقلاب یکی، 2‌سال بعد با جنگ مواجه شد و اغلب اولویت‌های کشور به طرف جنگ رفت. در آن روزها بود که محدودیت‌ها اعمال شد؛ وزارت ارشاد شکل گرفت و ممیزی‌ها آغاز شد. علاوه بر این محدودیت‌ها، فاجعه این بود که برخورد با آثار سلیقه‌ای شد؛ هرکسی به تشخیص خود دامنه سانسور را تنگ‌تر کرد؛ خیلی از نویسنده‌ها دیگر ننوشتند و عوامل سیاسی باعث مهاجرت بسیاری از اهل قلم شد. متاسفانه در آن فضا برخی اساتید نخبه و دانشجوها بیهوده حذف شدند. فضایی شده بود که گاهی‌اوقات هرکسی آگاه‌تر بود، بیشتر زیر ضربه قرار داشت؛ این اولین ضدانگیزه‌ای بود که در کتاب و فرهنگ کتابخوانی کشور به‌وجود آمد و همین اولین عامل بازدارنده‌ای بود که به‌شدت بر تیراژ کتاب تأثیر گذاشت. وقتی فرزندان این مملکت دیدند که نخبگان، تحصیلکرده‌ها و اساتید به هر دلیلی حذف می‌شوند، دلسرد شدند. این سیاست‌ها بر معیشت بسیاری از نخبگان و صاحبان‌فکر و اندیشه تأثیر گذاشت؛ چه بسیار اساتید دانشگاه که راننده‌تاکسی شدند. همه این عوامل رفته‌رفته بر روند کتابخوانی و مطالعه در کشور سایه انداخت و آن را کمرنگ‌تر کرد. وقتی گروه‌های مرجع کتابخوانی برخلاف روندی که پیش از انقلاب و در روزهای آغازین وجود داشت، جایگاه خود را در جامعه از نظر اقتصادی و فرهنگی از دست داد و کم‌سواد‌ها برخی امور فرهنگی را به دست گرفتند،‌ سال‌به‌سال و نسل به نسل گریز از کتابخوانی بیشتر می‌شود.
بعد از دوم خرداد 76 و روی کار آمدن فضای اصلاحاتی، تیراژ کتاب روند رو به رشدی باز یافت؛ عناوین و تیراژ بالا رفت، البته نه به اندازه رشدی که اول انقلاب داشت، ولی دیدیم که باز هم فضای فرهنگی بسته شد و سرخوردگی بیشتر. کشور ما به همان میزان که از کتاب و فرهنگ دور می‌شود، به اعتیاد، فحشا، جنایت و بی‌اخلاقی‌های اجتماعی دیگر نزدیک می‌شود. بی‌اخلاق‌ها می‌توانند روشنفکرها را حذف کنند و ارزش‌های اخلاقی هم به‌سخره گرفته می‌شوند. این زنجیره پیچیده پیدا و پنهان در کشور ما بود که سیر کتابخوانی را کاهش داد.
به علاوه آموزش و پرورش، دانشگاه‌ها و صدا و سیما، 3 گلوگاه استراتژیک هستند که متاسفانه به کتاب‌های غیردرسی بها نمی‌دهند؛ صداوسیما هر از گاهی برنامه‌های پراکنده در معرفی کتاب‌های جدید و نویسنده‌های ارزشمند دارد که مبتنی بر چارچوب منسجمی نیست و تداوم ندارد. آموزش و پرورش کتاب‌درسی‌محور است نه علم و دانش‌محور؛ مدارس یا کتابخانه ندارند یا اگر هم داشته باشند صرفا به عرضه کتب درسی و کمک‌آموزشی می‌پردازد و کمتر دیده می‌شود که به‌روز و نشانگر خلاقیت باشد تا ذوق و لذت و زیبایی مطالعه را در دانش‌آموز برانگیزد. متاسفانه کتابدار آگاه و تحصیلکرده هم در مدارس کم داریم که بتواند با توجه به مقطع سنی و روحیات و شخصیت دانش‌آموزان به آنها کتاب مناسب توصیه کند. دانشگاه‌ها پژوهش‌محور نیستند؛ مقابل دانشگاه‌ها کاغذهایی پخش می‌شود که روی آن نوشته، نوشتن هر نوع مقاله و تحقیق و پایان‌نامه پذیرفته می‌شود. به قول استاد «اسلامی‌ندوشن» ما به‌جای دانشجوی بافکر، دانش‌پذیر بی‌فکر، کم‌سواد و ناتوان در کشور داریم. امروز تعداد دانشجوها چقدر افزایش یافته است؛ زمان ما 100‌هزار دانشجو داشتیم با آن تیراژ کتاب؛ الان این تعداد 3 برابر شده ولی تیراژ کتاب به 300 تا 500 نسخه رسیده است؛ این یعنی فاجعه؛ یعنی زنگ خطر؛ چراکه جامعه بی‌فرهنگ، بی‌اخلاق می‌شود؛ به همین دلایل است که امروز می‌بینیم سن اعتیاد و فحشا پایین آمده؛ از هر 3 ازدواج، یکی به طلاق منجر می‌شود؛ چرا؟ چون بچه‌های ما یاد نگرفته‌اند که با صحبت‌کردن مشکلاتشان را حل کنند. آنها نحوه گفت‌وشنود و حل متمدنانه اختلاف‌ها را نمی‌دانند اساسا اینها را یاد نگرفته‌اند. متاسفانه امروز به‌خاطر فاصله‌گرفتن از فرهنگ و اخلاق با این بی‌اخلاقی‌ها مواجه هستیم که معضلات خطرناک و جدی را به‌وجود آورده، در این میان اما بیشترین فشار روی کتاب و اهل‌کتاب است.


تعداد بازدید :  382