شماره ۱۰۴۶ | ۱۳۹۵ دوشنبه ۴ بهمن
صفحه را ببند
10 نفراز شهروندان زیر آوار پلاسکو محبوس شده‌اند
گمشدگان گمنام
روایت خانواده‌های 4 کارگر گرفتار در میان آوارها را در گفت‌وگو با «شهروند » در صفحه 15 بخوانید

شهروند|  وقتی آتش آن ساختمان قدیمی غول‌آسا را در بر گرفت و آواری سنگین برجای گذاشت، نام چهار کارگر هم در لیست مفقودان این حادثه قرار گرفت. قاسم، حبیب، حیدر و محسن چهار کارگری هستند که هرکدام با چندین ‌سال سابقه کار در ساختمان پلاسکو، با سرنوشتی نامعلوم زیر خروارها آوار جا مانده‌اند. خانواده‌هایشان اما امید دارند. 4روز است که درمقابل ساختمان پلاسکو نشسته‌اند و منتظر خبرند. خانواده قاسم از همه مطمئن‌تر است. نام قاسم هم درپیامک ارسالی از موتورخانه ساختمان پلاسکو بود. پیامکی که خبر از زنده‌بودن و محبوس‌شدن این چهار کارگر درموتورخانه می‌داد. همین باعث شده که خانواده قاسم و سه کارگر دیگر، امید زیادی به زنده‌بودن قربانی‌ها داشته باشند. مطمئنند که قاسم جایی آن پایین محبوس شده و به انتظار کمک است. آنها به همراه سه خانواده دیگر 4روز است که از مقابل آوار پلاسکو تکان نخورده‌اند. زمان به کندی سپری می‌شود و چشم‌ها، منتظر خبرهای امیدوار‌کننده است، ولی 4روز است که غم سنگینی خیابان فردوسی را فرا گرفته است .
منتظر معجزه    می‌مانیم
خواهر قاسم به «شهروند» می‌گوید: «قاسم 12‌سال نگهبان ساختمان پلاسکو  بود. یک روز درمیان 24ساعت آنجا نگهبانی می‌داد. یعنی 24ساعت درساختمان پلاسکو نگهبانی می‌داد و 24ساعت به خانه‌اش در اسلامشهر می‌رفت. روز حادثه ساعت 8 صبح قرار بود که شیفتش تمام شود و جایش را به نگهبان بعدی بدهد، اما این حادثه رخ داد و به همین دلیل او آنجا ماند تا به ‌آتش‌نشانان کمک کند. او بعد از تعطیلی کارش به خانه برنگشت. آنجا درکنار همکارانش ماند. ساعت
 30: 10 صبح بود که با ما تماس گرفت و خبر آتش‌سوزی پلاسکو را داد. با او در ارتباط بودیم تا این‌که درست از ساعت 30: 11 قاسم دیگر جواب تلفنش را نداد. هرچه با او تماس می‌گرفتیم، در دسترس نبود. بلافاصله خودمان را به محل حادثه رساندیم، اما می‌گفتند از قاسم خبری نیست. قاسم به همراه پسردایی‌اش و دو کارگر دیگر که از دوستانش بودند، هنگام ریختن آوار درساختمان جا مانده بودند. اینها را همکاران قاسم به ما گفتند. ما هم دست از تماس‌گرفتن با قاسم برنداشتیم. مرتب شماره موبایلش را می‌گرفتیم، اما در دسترس نبود. چند ساعت بعد هم گوشی تلفنش خاموش شد. بعد نگرانی ما بیشتر شد تا این‌که خبر دادند کسی پیامک فرستاده و گفته که همراه سه‌نفر دیگر در موتورخانه محبوس شده‌اند. آن شخص در پیامکش، اسم برادرم قاسم را هم آورده بود. انگار دنیا را به ما دادند. امیدوار شدیم که برادرم زنده است و هنوز هم امید داریم. اگر آن پیامک ارسال نمی‌شد و ما از سلامتی قاسم باخبر نمی‌شدیم، شاید تا الان امیدی به زنده‌ماندنش نداشتیم، اما بعد از آن پیامک احساس می‌کنیم که قاسم جایی آن پایین زنده است و خودش را نجات داده تا کسی او را پیدا کند. او به همراه سه‌نفر از همکارانش که همگی کارگر ساختمان پلاسکو بودند، آن زیر مانده‌اند و ما امیدواریم که زنده باشند. فکر می‌کنیم جایی برای خودشان پیدا کرده و درمیان خروارها خاک خود را نجات داده‌اند. خانواده‌های آن سه کارگر دیگر هم مثل ما 4روز است که در مقابل ساختمان پلاسکو نشسته‌اند و امید دارند خبرخوبی از عزیزانشان به دست آورند. ما امیدمان را از دست نمی‌دهیم. مطمئنم که برادرم زنده است. او تنها 35‌سال دارد. یک دختر 7ساله و یک پسر 8ماهه دارد و ما هر روز دعا می‌کنیم که خدا او را به فرزندانش ببخشد. او مرد باوجدان و مسئولی بود. همیشه به کارش اهمیت زیادی می‌داد و آن روز با این‌که می‌توانست از محل کارش به خانه برگردد، اما ماند تا به همه کمک کند. برای همین ما منتظر معجزه می‌مانیم.»
سرنوشت نامعلوم 4 کارگر
علی عبدی کارگری است که توانسته چند ثانیه پیش از ریزش آوار خودش را نجات دهد. به همراه قاسم پسردایی‌اش درحال فرار از ساختمان بودند که ناگهان علی متوجه شد قاسم درکنارش نیست. علی خودش را نجات داد، اما قاسم آن زیر ماند. نتوانست خودش را نجات دهد. علی 40ساله درحالی ‌که با یادآوری آن صحنه‌های وحشتناک بغض می‌کند، درباره آن روز تلخ به خبرنگار «شهروند» چنین می‌گوید: «من از سن 18سالگی یعنی 22‌سال درآن ساختمان کار می‌کردم. کارم تأسیساتی بود و درقسمت آسانسور مشغول بودم. آن روز ساعت 8 صبح بود که آتش از طبقه 10 ساختمان پلاسکو آغاز شد. من و همکارانم بلافاصله به طبقه 10 رفتیم، اما دیدیم که کپسول‌ها خالی است. خیلی ترسیده بودیم. به پشت‌بام ساختمان دوم پلاسکو رفتیم و آنجا متوجه شدیم که آتش درحال زبانه‌کشیدن است. برای همین به طبقات پایین رفتیم که متوجه شدیم موضوع به آتش‌نشانی اطلاع داده شده است. من و قاسم با هم پسردایی و پسرعمه هستیم. آن روز تمام لحظات درکنار هم بودیم. وقتی به ما گفتند که ساختمان درحال ریزش است، با هم فرار کردیم، اما لحظه آخر قاسم گفت که باید داخل  موتورخانه برود تا وسایلش را بردارد. او رفت و من هم از ساختمان بیرون آمدم. با این حال فکر می‌کردم که قاسم همراهم است، بیرون آمدم و ساختمان ریزش کرد. صحنه وحشتناکی بود. همه گریه می‌کردند و خودشان را می‌زدند. کسی درحال خودش نبود. همه شوکه بودند. من هم همینطور؛ تازه بعد ازچند دقیقه بود که متوجه شدم قاسم درکنارم نیست. باورم نمی‌شد. همه اطراف را به دنبالش گشتم، ولی اثری از او نبود. آنجا بود که فهمیدم قاسم زیر آوار مانده است.» او در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: «ما 16 کارگر بودیم که در آن ساختمان کار می‌کردیم. بعضی‌ها نگهبان، بعضی‌ها کار تأسیس و بعضی‌ها هم نظافتچی بودند. درمیان ما قاسم، حبیب، حیدر و محسن زیر آوار جا ماندند. یکی از آنها به موبایل همکارمان پیامک داده بود که آنها درموتورخانه حبس شده‌اند، ولی دیگر همان یک پیامک بود و خبری نشد. نتوانستیم از سرنوشتشان اطلاعی پیدا کنیم. محسن تأسیساتی 60ساله، حبیب نظافتچی 55ساله و حیدر هم نظافتچی 35ساله بودند. محسن بازنشسته شده بود و ماهی 700‌هزارتومان حقوق می‌گرفت. حبیب هم 7‌سال بود آنجا کار می‌کرد. حیدر هم 5 یا 6سالی می‌شد که در آنجا کار می‌کرد. حالا دیگر خبری از آنها نیست. خانواده‌هایشان هر روز به مقابل ساختمان پلاسکو می‌روند و با توجه به آن پیامک امیدوارند که زنده باشند.»


تعداد بازدید :  1318