سعید اصغرزاده| آنچه که درحادثه پلاسکو بعد از موج اول رفتار احساسی و هیجانی برمردم ما مسلط شد، پیشیگرفتن اجتنابناپذیر «همدلی اجتماعی» بر «همدردی اجتماعی» بود. در همدردی اولیه، فقط مردم ما ناظر بودند و شاید مشارکت در اطلاعرسانی این موج بلا، بیشتر از آنکه حکایت همدردی آنان را منعکس کند، هیجانی را نشان میداد که فقط راه کنترل آن اطلاعرسانی عمق فاجعه بود. ما میدانیم که همدردی هیچگاه درمانبخش نیست و فقط باعث تأسفخوردن و دلسوزی همدردان میشود. شما درجایگاه خودتان نشستهاید و فقط تأسف میخورید. حتی چه بسا خشنودید از اینکه درجایگاه طرف مقابل نیستید. پیش خودتان میگویید که دراین مملکت بیدر و پیکر، بازهم شانس آوردید و...
اما خوشبختانه تا رسیدن به همدلی راه اندک بود. در فرآیند همدلي ما در سه سطح قرار میگيريم: 1- ابتدا خود را درجايگاه و ديدگاه طرف مقابل قرار میدهيم. 2- آنگاه احساسات و هيجانات آنها را از ديدگاه و جايگاه خود ایشان مورد بررسي قرار میدهيم. 3- سپس اقدام به ارايه راهحلهاي ممكن براي آنها میكنيم. راهحلهایی که گاه خودمان قسمتی از آن راهحل هستیم.
دعا، اولین عکسالعمل عمومی بود که همدردی را به همدلی رهنمون میشد. حضور در خیابانها. استیصال درشنیدن خبرها. و... سرانجام شمعها روشن شد. دستههای گل نثار شد. حرکتهای فردی جای خود را به حرکتهای جمعی داد. پرسشگری آغاز شد و تب و تاب جامعه بر مدار گشایشهایی در پلاسکو و برای خانوادههای مرتبط با پلاسکو، سمت و سو گرفت. جامعهای که همدرد باقی بماند، درحصار نداشتههای خود درجا میزند و جامعهای که همدل باشد، راههای مشارکت را میجوید. همدلی، قابلیت یا توانایی تجربهکردن احساسات مشابه در دیگر اشخاص است. این حس از حس همدردی که صرفا توجه نشاندادن به احساسات اشخاص است، فراتر میرود.
البته بدیهی است که نهادها و موسساتی باید وجود داشته باشند تا فقدانها را پوشش دهند و دستهای خالی را بگیرند و آینده را روشنتر از گذشته ترسیم کنند، اما همه اینها در قالب وظیفه و سلسله مراتب یک نظام بروکراتیک فاقد احساسی واقعی میشوند؛ چراکه اگر این نهادها و موسسات باید کاری انجام میدادند، چرا پیش از آن انجام ندادهاند؟ چرا پیشگیری نکردهاند و چرا شرایط تابآوری را مهیا نساختهاند؟
درماجرای پلاسکو، تاب و توان جامعه همدل به گونههای متفاوتی بروز یافت. آنکه میتوانست آبی به امدادگری برساند، دریغ نکرد. آنکه میتوانست با حضور خود خانوادهها را دلگرم کند، دریغ نکرد. آنکه میتوانست پرچمی در دست بگیرد و با توسل به شعائر مذهبی قوت قلب امدادگران شود، نیمهشبان بر جنازه پلاسکو به دعا و مناسک پرداخت. آنکه میتوانست برای مصدومین خون اهدا کند، کرد. آنکه میتوانست چکی را به بانک نبرد، نبرد. آنکه میتوانست در کارگاه خود، جایی برای یک نفر جدید باز کند، بازکرد. آنکه...
کاش این ابعاد جامعه ما که همگان را گاه متحیر میکند، از نگاه ما فراموش نشود. کاش جامعهشناسان ما به تحلیل این ماجرا بپردازند. اصولا جامعهشناسی باید تجربهای رهاییبخش باشد: جامعهشناسی احساس همدردی و نیروی اندیشه و تخیّل... را گسترش میدهد، چشماندازهای جدیدی را پیرامون سرچشمههای رفتار... میگشاید و به درک ژرفتر زمینههای فرهنگی متفاوت با فرهنگ ما میانجامد. مطالعه جامعهشناسی تا آنجا که با اندیشه جزمی مبارزه میکند... امکانات آزادی انسان را افزایش میدهد.