علیرضا رحیمی موحد
رمان عقرب باد را به لحاظ محتوایی میتوان مورد واکاوی قرار داد تا مولفههای فرمیاش. بنابر این ادعا دو مولفه محتوایی که ارجحیت بیشتری نسبت به سایر موارد دارد، در این متن مورد تحلیل قرار خواهد گرفت: نخست باروریای که موجب پاکسازی میشود (باروری پاکساز) و دوم بلوغ در رابطه با مادر.
این دو مورد همپوشانیهایی نسبت به یکدیگر دارند که در تحلیلشان گفته خواهد شد. هم حوریا و هم ارشک در باروری پاکساز اشتراک دارند. به تعبیری حوریا الگوی زنی را دارد که ورای نقش جنسیاش باید نشان دهد که زن بهطور درونی بر امر طبیعی خودش غلبه کرده (با تن دادن به تنهایی و جدا نگهداشتن خودش از هر مردی) تا این باروری را که صرفا تولید پسری است که باید بعدا بهعنوان کسی به منصب و جایگاه پادشاهی بنشیند، تثبیت کند. گویی جنسیت و زن بودن حوریا در گرو به دنیا آوردن ارشک است و اگر اینگونه نمیشد این باروری او را به جایی نمیرساند و درواقع اصلا اهمیتی نداشت. به عبارتی زنبودنش زمانی تطهیر میشود که ارشک را باردار شده، این مسأله به اینجا ختم نخواهد شد، بلکه او باید غایتی را در نظر داشته باشد مبنی بر به ثمر رساندن ارشک. در این مسیر او نه فقط ارشک را به دنیا میآورد، بلکه باید او را به غایتی برساند که همانا پادشاهی و سلطنت او است.
اینجاست که او در پی این باروری به نوعی پاکسازی نائل میآید. یعنی حوریا باید فرزندی به دنیا بیاورد تا هم ماندگاری خودش در متن تثبیت شود و درعینحال با این تولد، نیمه انسانیاش کمرنگ شده و نیمه غیرانسانیاش پررنگ شود. درواقع زایایی او موجب پاکسازی او از نیمه انسانیاش میشود. البته نیمه غیرانسانی حالتی اسطورهای به خود میگیرد و اختیار را از او سلب میکند. این عدم انتخاب او را از لغزش دور میکند، چراکه لغزش حاصل انتخاب است و در موقعیت داستانی همین زدودهشدن نیمه انسانی موجبات تطهیر او بهعنوان یک مادر آرمانی میشود. این مادر از آن سو آرمانی است و غیرانسانی که جنسیتش دیگر معنایی ندارد و نیمی از طبیعتش که همسرگزینی است از او گرفته شده. ارشک هم به نوعی با این باروری و باری که بهعنوان شیخ بادزار با خود حمل میکند، سرنوشتی مشابه حوریا دارد. ارشک هم باید به بلوغ برسد تا پس از بلوغ شیخ بادزار شود. بلوغ نیز تولدی دوباره است. گویا او هم تا شیخ بادزار نشود و این باروری را به ثمر نرساند، درونش از اهریمنی درونی که در صفحه 140 حوریا به آن اشاره میکند، پاک نمیشود. حوریا میگوید ارشک قبل از بیماری برای خودش دردسر درست کرده. میترسد که توانایی او انرژیاش را هدر بدهد و وقتی اهریمنهای درونش میخواهند بر او تسلط یابند توان مقابله نداشته باشد. بنابراین او هم طی رسیدن به بلوغ و باروریاش که باید موجب پاکسازی او شود، نیمه انسانیاش را از دست داده و شیخ اجنه خواهد شد. بنابراین ارشک هم در تقابل دو نیمه انسانی و غیرانسانی، در مرحله اجبار و عدم اختیار، نیمه غیرانسانیاش تثبیت میشود.
مفهوم بلوغ و رابطه این بلوغ با مادر: در این رمان رابطه پسر و مادر نقشی محوری در متن دارد. به تعبیری مادر در رسیدن پسرش به بلوغ همانگونه که در بخش پیشین گفته شد، نقش بسیار مهمی دارد که اگر نباشد پسر به بلوغ نخواهد رسید. در این راستا بلوغ همان رشد و استقلال عاطفی معنا پیدا میکند، یعنی پس از مرارتها و مشقتهایی که حوریا و ارشک میکشند، بلوغ حاصل خواهد شد. اما فرآیند این بلوغ امری قابل تحلیل است که البته در جاهایی این فرآیند بلوغ در متن قابل نقد است که به آن پرداخته خواهد شد. ارشک باید بلوغ یابد و در پی این بلوغ است که مواجههای غریب را باید تجربه کند؛ مواجهه با فقدان مادر. به تعبیر علمی او باید با فقدان ابژه بنیادین مواجه شود که ابژه مسرتبخش مادر است. درواقع محور رشد عاطفی ارشک عبارت است از توانمندشدن او به زندگی مطابق با مقتضیات اصل واقعیت یا به عبارت دیگر تن در دادن به واقعیت فقدان مادر. اما در آغاز او از رویارویی با این فقدان هراس دارد و از اینکه سخت به مادر یا همان ابژه مسرتبخش لطمهای بزند و خواهان فقدان او باشد احساس گناه میکند و دچار اضطراب افسردهساز میشود.
درواقع ارشک با رسیدن به مقام شیخ بادزار باید به مادرش صدمه بزند. این فقدان موجب رشد و استقلال عاطفی او خواهد شد. ارشک ناخودآگاهانه با انتخابهایش مادر را به خطر میاندازد. مانند انتخاب ماهی یا دیگر انتخابها در مسیر رسیدن به منصب. این انتخاب او است که با وجود علاقه و عشقش به مادر که مدام از مادرش مراقبت میکند و به فکر سلامتی او است، باید با فقدان مادر به استقلال و رشد عاطفی برسد. آن پرستاریها و مراقبتهای او در راستای تسهیل چنین اضطراب افسردهسازی است که نسبت به مادر دارد. ارشک با مراقبتهای هر روزهاش میخواهد احساس گناهی که میلش به فقدان مادر، به او تحمیل میکند را برطرف سازد ولی درنهایت باید این فقدان اتفاق بیفتد. و اما چند نقد در راستای شکلگیری فرآیند بلوغ در رابطه با مادر را نیز باید مطرح کرد. بلوغ امری آستانهای است که نه بزرگسالی است و نه کوچکسالی. بنابراین پس از بلوغ و استقلال عاطفی، فرد تازه به عرصه آزمونها وارد میشود و به نوعی بلوغ آغاز راه پرمخاطره آینده است. اما ویژگی ارشک به گونهای است که پس از بلوغ هیچ اهریمن درونی و بیرونی بر او اثری نخواهد گذاشت. بلوغ به معنای پختگی نیست، بلکه به معنای آغاز مسیر پختگی است.
دوم اینکه بلوغ و رشد عاطفی هنوز به مرحله رشد عقلانی وارد نشده و این امر آستانهای هیچگاه نمیتواند غایتی را بهطور محرز در نظر بگیرد. درواقع مسیر پس از بلوغ به همان اندازه بلوغ یک بزنگاه نیست که به سرعت غایتی را در نظر بگیرد. بنابراین نمیتوان برای بعد از بلوغ غایتی را همچون غایتی که برای ارشک بهعنوان شیخ بادزار لحاظ شده، در نظر گرفت که بلافاصله بعد از بلوغ به غایت زندگیاش نائل شود. در نتیجه قرار گرفتن ارشک در امری از پیش داده شده (به سلطنت رسیدن) دلیلی است تا نگاه تقدیرگرایانهای بر سراسر متن سایه بیندازد که شخصیتها را از کنشمندی دور میکند تا سرنوشت برای آنها تصمیمگیری کند و نه خودشان.