گیلاسهای نرسیده خانه حاج فتاح / فرزاد فروتنی / نشر امرود
مجموعه داستان فرزاد فروتنی ادامه رویکرد داستاننویسان جوانی است که اوایل دهه هشتاد چند مؤلفه را مدنظر دارند: نخست: کمرنگ کردن عنصر «زبان» و دور شدن از این محوریت چندان که شما در داستانها و رمانهای این نسل «زبان» را همپایه با دیگر عناصر ادبیات داستانی میبینید. دوم: تمرکز روی «ماجرا» و «قصهگویی». داستاننویسی ایران در دهه هشتاد به سمت ایجاد پیرنگ و پلاتهایی رفت که به لحاظ ساختار دراماتیک، سادهتر باشد. شروع و اوج و پایان غالبا در آنها برای کشش مخاطب طرحریزی شد و نویسنده به جای استفاده از شیوههای روایی بکر و بدیع و دشوارخوان، تلاش بر قصهگویی دارد. سوم: دور شدن از ذهنیتگرایی و توجه به دنیای بیرون. چهارم: رئالیسم، سبک غالب این نسل است و همچنان هم پرطرفدار و بیرقیب پیش میرود. موارد دیگری هم البته میشود به این تحلیل اضافه کرد اما مقصود این است که «گیلاسهای نرسیده خانه حاج فتاح» هم از این قاعده مستثنا نیست. فرزاد فروتنی در این مجموعه تلاش میکند قصه بگوید، بحران را بر پایه روابط انسانی پیش ببرد، زبان را صرفا برای پیش بردن داستان به کار بگیرد و درنهایت در اوج یا پایان داستان، ضربهزننده باشد. در این سعی و تلاش، موفق هم عمل میکند و هیچکدام از داستانهایش به ملال بعضی آثار امروز ادبیات داستانی دچار نیستند. هرچند گاهی ممکن است الگویی تکراری به کار بسته باشد. بهعنوان مثال میتوان به داستان دوم اشاره کرد که الگوی روایی آن دقیقا مشابه «زخم شمشیر»، اثر نویسنده شهیر آرژانتینی، بورخس است. در داستان نخست هم غریبگردانی و تعلیق را در شیوه روایی به کار میگیرد؛ به این نحو که روایت را از طریق مونولوگی بلند پیش میبرد و بعد وارد داستان میشود. هرچند به نظر میرسد بیشتر شیوهای دکوراتیو باشد و با کوتاه شدن آن هم ضربهای به داستان وارد نمیشود. بعضی داستانها هم عنقریب است که به یک داستان فوقالعاده تبدیل شوند اما نویسنده به نظر کمی محافظهکار است؛ مثل داستان «گیلاسهای نرسیده خانه حاجفتاح». با تمهیدی دیگر احتمالا شروع جذاب آن به چنان پایان معمولی ختم نمیشد. با تمام این حرفها مجموعه فرزاد فروتنی خواندنی است و چنان جذاب و بیادعا مینویسد که هر منتقدی را به تحسین وامیدارد. این کتاب از سوی نشر «امرود» منتشر شده است.