محمدرضا مرزوقی
«شاید عروس دریایی» با شروعی خیرهکننده ما را وارد ماجرایی حزنانگیز میکند که برای «سوزی سوانسون» رخ میدهد. روزی در ماه اوت مادر به سوزی خبر میدهد که دوستش «فرنی جکسون» هنگام شنا در ساحل غرق شده است. او فقط دوازدهسال داشته. سوزی که از همان ابتدای روایت معلوم است مغزش متفاوت با دیگر همسن و سالهایش کار میکند، از معلمشان خانم «ترتن» نقل میآورد که «اگر هشتادسال عمر کنی، قلبت سهمیلیارد بار میتپد...» بعد از قیاس این عدد بزرگ در ساعت و روز، در انتها به اینجا میرسد که «چون بعضی قلبها فقط 412میلیون بار میزنند. ممکن است گمان کنی خب، اینکه خیلی زیاد است! اما حقیقت این است که این عدد، فقط میشود 12 سال.»
الی بنجامین با این شروع اساسی، از ابتدا به شما میگوید با اثری متفاوت طرف هستید. قرار است با شخصیتی متفاوت دستوپنجه نرم کنید و روایتی متفاوت اما جذاب و دلنشین، با بار احساسی لطیف و کودکانه پیش بروید.
سوزی فکر میکند دوستش فرنی را عروسهای دریایی نیش زده و به کام مرگ فرستادهاند. نوعی عروس دریایی که زهر بسیار کشندهای دارد و دایم درحال بازتولید خود است و هرگز نمیمیرد. سپس به تحقیقات دقیق علمی و جمعآوری اطلاعات از عروسهای دریایی میپردازد. تحقیقاتی کاملا مستدل همراه با رقم و آمار دقیق. با این تفاوت که به نگاه شاعرانه محققی آمیخته است که با موضوع تحقیقش درگیری عاطفی دارد. این عروسهای زیبا و مرگبار اجازه ندادهاند تپشهای قلب نزدیکترین و عزیزترین دوستش از 412میلیون بار بیشتر شود. در همین تحقیقات است که سوزی از یک زیستشناس و یک شناگر حرفهای که رکورد شنا را شکسته اطلاعاتی به دست میآورد. شناگری که یکبار درگیر نیش عروس دریایی شده و نتوانسته به شنا ادامه دهد. اما همانطور که در خبرها میخواند شناگر معروف بالاخره بعد از درمان، رکوردی را که تصمیم داشته شکسته و مسافتی طولانی در اقیانوس شنا کرده است. او هم تصمیم میگیرد دست از تلاش بیشتر برای کشف علت مرگ فرنی برندارد. در ادامه همین تلاشهاست که موفق میشود با آن دانشمند زیستشناس از طریق ایمیل ارتباط برقرار کند و برای دریافتن پاسخ تصمیم میگیرد به استرالیا سفر کند. چون زیستشناس معروفی که تحقیقات مفصل درباره عروسهای دریایی دارد در این کشور زندگی میکند. بالاخره مجبور میشود به خانواده دروغ بگوید و کمی پول کش برود و با پسانداز کمی که دارد بلیت اینترنتی و ارزان سفر به استرالیا برای خودش رزرو کند. اما وقتی در فرودگاه با سوال مامور باجه که از او پاسپورت و مدارک میخواهد مواجه میشود تازه پی میبرد که سفر به کشوری دیگر برای دختری دوازده ساله به تنهایی امکانپذیر نیست. او حتی به روادید سفر هم فکر نکرده بوده. ماموران فرودگاه خانواده را در جریان میگذارند و مادر به فرودگاه میآید و تازه در جریان سفر دخترش و علت این سفر و اندوهی که تمام این مدت روی قلب کوچکش سنگینی میکرده، پی میبرد.
«شاید عروس دریایی» در عین حال که رمانی است با نگاهی فلسفی به جهان، آن هم جهان پیرامون دختری دوازده ساله که برای نخستین بار با مسأله لاینحل مرگ مواجه شده، اما از ساختاری ساده و روایتی روان و سیال برخوردار است. البته نه به معنی سیال ذهن، بلکه سیالی نهفته در پس داستانی که سراسر شناور است در اقیانوسی پر از ارواح زیبا و موذی که نامشان عروس دریایی است. سوزی گرچه نگاهی متفاوت و حتی کمی پیشتر و بالاتر از سن خود به جهان دارد و ذهنش انبانی از سوالاتی است که یک انسان عادی با نگاه عادی به جهان هرگز درگیر آن نمیشود، اما این پیچیدگی ذهنی صرفا به جملات و سوالاتی که طرح میکند و چیدمان این سوالات و استدلالهایی که برای مسائل پیرامونش در کنار هم میچیند، خلاصه شده است. درواقع نویسنده با هوشمندی تمام اجازه نداده پیچیدگی داستانش به شکلی سطحی و قشری در ساختمان و ظواهر آن خودنمایی کند. به همین دلیل میتوان کتاب را یکنفس خواند. درحالیکه سوالات سوزی سوانسون و کشفیات هر روزهاش درباره هستی، جهان، زندگی، مرگ و درنهایت عروسهای دریایی در تمام مدت خوانش اثر سلولهای مغز را به چالش میکشند؛ چالشی که طعمی از تفاوت در نگاه به جهان پیرامون دارد. مطمئنا اگر این کتاب را نویسندهای در ایران نوشته بود در وهله نخست از طرف دوستان منتقد و نویسنده با این سوال و انتقاد مواجه میشد که یک نوجوان دوازده ساله چطور میتواند چنین ذهنیت و استدلالهایی داشته باشد و حتی از آن کمتر چطور میتواند اینطور روایت کند و حرف بزند. شاید گاهی ایراد از نویسنده باشد. مطمئنا قدم بزرگ برداشتن نیاز به آمادهسازی مسیر دارد. الی بنجامین مسیر رسیدن به چنین شخصیتی را طوری هموار کرده که چنین سوالاتی نمیتواند در داستان بیپاسخ بماند. درواقع خود نویسنده اعتمادی در رسیدن به هدف داشته که این اعتماد نگذاشته پشتش خالی شود و سوالی بیپاسخ بماند. یا اگر سوالی هم بیپاسخ میماند در مجموعهای از سوالات بزرگتر بیاهمیت بهنظر میرسد. مسیر که هموار باشد و از پیریزی محکمی برخوردار باشد، داستانی با این همه مبحث پیچیده و سوالبرانگیز راهش را طوری طی میکند که سوالات اضافی و خارج از داستان ذهن مخاطب و گاه منتقد را درگیر نکند. سوزی در جایی میگوید: «درست است که انسانها در کرهزمین، تازهوارد محسوب میشوند، درست است که ما موجودات ضعیفی هستیم، اما تنها کسانی هستیم که میتوانیم تصمیم بگیریم تغییر کنیم.»