شماره ۱۰۴۶ | ۱۳۹۵ دوشنبه ۴ بهمن
صفحه را ببند
پایان برزخ هویتی مانع بزرگ آسیب‌ها

|  اصغر مهاجرانی |   جامعه‌شناس |

هویت، واژه‌ای است که متاسفانه جدی گرفته نمی‌شود؛ هویت اجتماعی که از هویت فردی شروع می‌شود تا برسد به هویت اجتماعی و بعد  هویت ملی. هویت اجتماعی که محصولی است از کنش‌درکنش‌های گذشته فرد، تولید و بازتولید و بسیاری از متغیرها که در زندگی اثرگذاری بالایی دارند و به همان اندازه که سرمایه‌ اجتماعی اهمیت دارد، هویت نیز در سطوح مختلف فردی، اجتماعی،گروهی و سیاسی یا ملی مهم است. چرا؟ چون به تعبیر جامعه‌شناسان این هویت یکی از سازندگان منش فرد است و فردی که فاقد منش است در ایفای مسئولیت‌های فردی، زندگی‌ شخصی و جامعه‌ای که در آن زیست می‌کند، بسیار دچار مشکل است. منش ابزاری است که تعبیر جامعه‌شناسان می‌توان با آن وارد میدان شد و کنش‌ها، فعالیت‌ها، تولید و بازتولید داشت، البته یکی از مسائل این است که متاسفانه ما به این واقعیت اهمیت نمی‌دهیم و کم‌توجهی‌مان سبب شده در ساختن هویت نیز با مشکل روبه‌رو باشیم. اشخاصی که فاقد شناسنامه هستند و هنوز برای‌شان کارت ملی صادر نشده است -فاقد کدهایی هستند که به او هویت می‌دهند- به‌طورحتم دچار مشکلات جدی هویتی می‌شوند. اگر بخواهیم در این میان به این پرسش پاسخ بدهیم که زمان فرهیختگی و فرزانگی این هویت چه زمانی است؟ باید بگوییم که بهترین زمان دوران کودکی و نوجوانی است؛ افرادی که در کودکی و نوجوانی قادر نیستند به هویت خود شکل بدهند و منش‌های خود را براساس این هویت تعریف کنند تا وارد میدان‌های زندگی شوند، در آینده اگر بر فرض بتوانند این هویت را تمام‌عیار کسب کنند نمی‌توانند دورانی را که در بی‌هویتی یا کم‌هویتی به‌سر برده‌اند، جبران کنند؛ دورانی که با دودلی‌ها، دلهره‌ها، استرس‌ها و برزخ هویتی طی شده است، چون دنیا، دنیای جامعه‌پذیری و فرهنگ‌پذیری کودک و نوجوان است، به‌خصوص جامعه‌پذیری سیاسی او انجام می‌شود الی آخر. اگر جامعه‌ای عده‌ای را به هر دلیل از داشتن شناسنامه و کارت‌ملی محروم ‌کند درواقع آنها را در هویت دچار دست‌انداز، تردید، تعلل می‌کند. اگر این هویت‌دهی را به هر مبنا و دلیلی 18سالگی قرار بدهیم، اتفاق پیش آمده قابل جبران نیست. این مهم‌ترین آسیبی است که این دسته از افراد دچار آن می‌شوند. بخشی از این هویت  به روابط فرد در گروه‌های اجتماعی برمی‌گردد؛ زمانی که فرد با همکلاسی‌های خود در ارتباط است و با هم‌سالانش ایجاد رابطه می‌کند، این روابط شکل‌گرفته نیز روابط تهدیدکننده‌ای است. درواقع نه‌تنها ما فرد را صاحب هویت نکرده‌ایم، بلکه او را دچار یک فرآیند تحقیر اجتماعی نیز کرده‌ایم؛ این تحقیرها می‌تواند در قالب نگاه‌ها، تکه‌ها و متلک‌های کلامی عیان شود. در حقیقت ما شخصیتی را تربیت می‌کنیم که ناقص است و وارد فعالیت‌های اجتماعی و... می‌شود. با این تفاسیر به‌نظر می‌رسد قانون شناسنامه‌دار شدن فرزندان مادران ایرانی بعد از 18سالگی کمی نیاز به بازنگری دارد، چون موضوع مهمی که باید به آن توجه ویژه شود این است که فرد فاقد هویت یا نقصان‌های هویتی آبستن هرگونه حادثه است، چه در ورود به دنیای ناهنجاری‌های اجتماعی، چه در حالت‌های روان‌شناختی و انزوایی که فرد می‌یابد –منزوی‌شدن مهم‌ترین حالتی است که این افراد ممکن است به آن مبتلا شوند-  و چه موارد دیگر، این فرد مشکلاتی می‌یابد که شاید به همین راحتی قابل جبران هم نباشند. در میان این افراد گروه‌هایی وجود دارند که از داشتن پدر نیز محروم هستند که در کنار سایر مسائل می‌تواند آنها را به سمت انزوای اجتماعی رهنمون کند. انزوای اجتماعی نیز خود می‌تواند زمینه‌ساز حوادث نگران‌کننده‌ای باشد، حتی خودکشی. در کنار مسائلی که با این افرد مرتبط هستند، افرادی را نیز داریم که درگیر این مسائل می‌شوند همانند مادران این فرزندان؛ مادرانی که به نوبه خود در معرض تهدید هستند. درواقع این مسأله، هم پیامدهای مستقیم دارد و هم بازتاب‌های ثانوی و غیرمستقیم، البته پیامدهای انباشتی نیز در کنار دو پیامد دیگر دیده می‌شود؛ وقتی مسائل و مشکلات روی هم انباشته شوند ممکن است ما شاهد گروه‌های غربیه‌ای باشیم که در قالب تشکیلات خود نگرانی‌هایی را برای جامعه به وجود بیاورند؛ در حالت گرم به صورت خشونت تجلی می‌یابد و در حالت سرد خود به شکل انزوا که در هر دو حالت بازتاب‌های منفی عاید جامعه می‌شود.


تعداد بازدید :  335