سعید اصغرزاده
شاید از قدیم شنیده باشید که نوشدارو بعد از مرگ سهراب! فعالیت داوطلبانه هم سرعت عمل میخواهد. برای سرعت عمل هم باید انگیزه داشت. برای انگیزه هم باید حسن ظن داشت و... والا قصه از مسیر خود منحرف میشود. فراموش نکنیم که كار داوطلبانه، يك پديده پردامنه است كه اثرات مهمي بر جامعه ميگذارد. سازمانهايي كه از اين نوع كار بهره ميبرند، خدمات اجتماعي و بهداشتي، آموزش و كار جوانان، عمليات نجات، خدمات فرهنگي، تفريحي، ديني و بسياري ديگر از اينگونه خدمات را ارایه ميكنند. اگر بنا باشد که دایم درحال مچگیری از این سازمانها باشیم و نواقص، سستیها و اشتباهات و ناکارآمدیهایی که عمدتا هست و باید به حداقل برسانند، را بهانه انفعال خود کنیم، کاری از پیش نمیرود. اگر به یاد داشته باشید هر بار زلزلهای رخ میدهد شایعاتی راه میافتد از نابسامانی مدیریت بحران، سهمخواهیها، هرج و مرجها و... و اینکه دست آخر در سر فلان خیابان پایتخت فلان کیسه خواب یا فلان بسته کمکی با آرم فلان نهاد بینالمللی، چوب حراج خورده است و بیا ببین که تماشایی است! آیا این شایعات فارغ از صحت و سقم آن باید منجر به وانهادگی ما شود؟
درست است که ما کم توسعه یافتهایم و اصلا در این مسیر لاکپشتی حرکت میکنیم اما... گفتم لاکپشت یاد قصه پیکنیک رفتن لاکپشتها افتادم. ظرافتهایی دارد که به بحث ما مربوط است؛ یک روز خانواده لاکپشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاکپشتها به صورت طبیعی در همه موارد یواش عمل میکنند، هفتسال طول کشید تا برای سفرشان آماده شوند! درنهایت خانواده لاکپشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان بالاخره جا را پیدا کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه را تمیز کردند، و سبد پیکنیک را باز کردند و مقدمات را آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردهاند! پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی،... جوانترین لاکپشت را برای آوردن نمک از خانه انتخاب کردند. لاکپشت کوچولو قبول کرد که به یک شرط برود؛ اینکه هیچکس تا وقتی او برنگشته چیزی نخورد. خانواده قبول کردند و لاکپشت کوچولو به راه افتاد. سهسال گذشت... و لاکپشت کوچولو برنگشت. پنج سال... شش سال... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاکپشت دیگر نمیتوانست به گرسنگی ادامه دهد. او اعلام کرد که قصد دارد غذا بخورد و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد. در این هنگام لاکپشت کوچولو ناگهان فریادکنان از پشت یک درخت بیرون پرید و گفت: دیدید! میدانستم که منتظر نمیمانید. منم حالا نمیروم نمک بیاورم!!!بله درست فهمیدید. روزنه اعتماد نخستین گشایش برای ما در عرصه کار داوطلبانه است. اگر شما انگیزه داشته باشید اما اعتماد نداشته باشید، سرمايه اجتماعي شما در میان این دوگانگی برزخی، معطل باقی میماند و میسوزد. اعتماد بهعنوان سرمايه اجتماعي، شامل چهار بعد است: 1) اعتماد به خود 2) اعتماد ميان اشخاص 3) اعتماد نهادی
4) اعتماد به مشاركت در جامعه مدني. شاید برای همین است که میزان مشارکت افراد در کار داوطلبانه در کشورهای مختلف متفاوت است. بيشترين اين ميزان در ميان كشورها به سوئد(56 درصد) مربوط است. در ادامه اين فهرست، اسلواكي (54درصد)، آمريكا (50درصد)، كانادا (48درصد) و هلند (44درصد)، قرار دارند. كمترينها هم عبارتند از: لهستان، ژاپن، اسپانيا و مجارستان(14 تا 16 درصد).
اگر میخواهیم به صدر این جدول صعود کنیم، باید آن چهار نوع اعتماد را بهوجود آوریم. ما داوطلبانه فعالیت میکنیم اما نمیشود که در مقابل عمل خود توقعی نداشته باشیم. بیشترین توقع این است که اثر مثبت عمل ما دیده شود، آنگاه انگیزه ما نیز افزونتر میشود. مانند قهرمان نیکلای گوگول در داستان کوتاه «شنل»... «راستش، برای آکاکی آکاکویچ در ابتدای امر تحمل این محدودیتها دشوار مینمود؛ اما به تدریج به وضعش خو گرفت. حتی خودش را عادت داد که شبها را بیشام سر کند. در عوض با فکر شنلی که قرار بود یک روز مال او شود، خودش را از نظر روحی تغذیه میکرد. با این رژیم غذایی جدید، زندگیاش غنیتر شده بود، گویی ازدواج کرده و شخص دیگری همیشه همراهش بود. گویی دیگر تنها نبود و رفیق همدمی داشت که قسم یاد کرده بود راه دشوار زندگی را تا به آخر با او بپیماید: و این رفیق کسی نبود، جز شنل با لایهدوزی ضخیم پشمی و آستر محکم که چنان دوخته شده بود که یک عمر دوام آورد. چونان مردی که هدفش را در زندگی شناخته باشد، سرزندهتر و ثابتقدمتر شده بود. بیارادگی و ناپیگیریاش- به عبارت دیگر تمام جنبههای ضعیف و پوچ شخصیتش- بهکلی از وجودش رخت بربست. گاهی شعلهای در چشمانش میدرخشید و حتی افکار جسورانه و متهورانهای چون برق از ذهنش میگذشت...»