| طرح نو| شادی خوشکار| هفده سال از زمانی میگذرد که او بهعنوان رابط افتخاری خانهبهداشت به خانههای محلهشان سرمیزد و آمارگیری میکرد. از روزهایی که کمکم بذر یک رویا در ذهنش کاشته شد که حالا هفدهسال دارد. آن روزها رویا برای او آموزش خواندن و نوشتن به چند نفر از کودکان محروم از تحصیل محله بود. بچههایی که رنگ مدرسه را هم ندیده بودند در محله او کم نبوده و نیستند. از اتباع و مهاجران گرفته تا کودکانکار و همه آنهایی که به دلیل فقر، درهای مدارس را به روی خود بسته میدیدند. او که علاقهای ندارد نامش برده شود، حالا از یک اتاق در خانه خودش به مدرسهای رسیده که بعد از هفده سال 5200 کودک به آن آمده، آموزشدیده و رفتهاند. آنها همان کتابها و همان روش تدریسی را دارند که در مدارس دولتی انجام میشود اما فضایشان کوچکتر است و زنگتفریح کمتری دارند. این گفتوگو با مدیر یک انجمن مردمنهاد در رابطه با آموزش کودکان محروم از تحصیل انجام شده است که ترجیح داده اسم او و انجمناش ناشناس باقی بماند اما حکایت او و بچههایش، حکایت خیلی از بچهها و مردمی است که برای تحصیل آنها تلاش میکنند.
از روزهایی بگویید که ایده آموزش بچههای محروم از تحصیل به ذهنتان رسید.
سال 76 بود که من بهعنوان رابط افتخاری خانهبهداشت منطقه برای آمارگیری به خانهها سر میزدم. آنجا متوجه شدم کودکان زیادی به مدرسه نمیروند و تصمیم گرفتم تعداد محدودی از آنها را که آدرسشان به محل زندگیام نزدیک است، در خانه خودم آموزش دهم. در مدت یک هفته از این کار استقبال زیادی شد و ناچار شدم از عدهای از دوستانم کمک بگیرم و کار خودم را هم چند شیفت کنم که بتوانم بچهها را در دو اتاق جا بدهم. بعد از دوسال با کمک اهالی محل از مساجد و حسینیهها کمک گرفتیم که جایی برای آموزش بچهها به ما بدهند. درحالحاضر مدرسهای داریم که حدود 200 کودک در آن تحصیل میکنند و برای ورود بچهها هم هیچ محدودیتی نداریم. بچهها از هر جایی و هر قشری باشند، میتوانند به این مدرسه بیایند. تابستانها حضور بچهها بیشتر میشود چون عدهای بهعنوان تقویتی به مدرسه ما میآیند.
گفتید برای پذیرش بچهها محدودیتی ندارید، بیشتر کدام گروه از بچهها برای تحصیل به مدرسهتان میآیند؟
هر بچهای که محروم از تحصیل باشد را میپذیریم. بیشتر بچههای اتباع مراجعه میکنند و بین آنها ما حتی کسانی را داریم که کارت اقامت و اجازه قانونی تحصیل در مدارس دولتی را دارند اما جذب ما میشوند و علتش هزینهای است که باید در آن مدارس پرداخت کنند. البته امسال شنیدهام که آقای روحانی گفتهاند این بچهها میتوانند بدون پرداخت عوارض به مدارس دولتی بروند. بعضی از بچهها با اینکه کارت اقامت دارند اما چون کارتشان صادره از یک شهرستان دیگر است، در اینجا حق درس خواندن ندارند و فقط مجازند در همان شهری که کارتشان صادر شده است به مدرسه بروند. این مشکل خیلی شایع است زیرا بخش زیادی از آنها برای کار مجبورند از استانی به استان دیگر مهاجرت کنند. در این فاصله بین درس خواندنشان وقفه میافتد و وقتی میخواهند بعد از آن به مدرسه برگردند، سنشان بیشتر از آن است که مدرسه آنها را بپذیرد. این جور بچهها هم بخشی از دانشآموزان ما هستند. یا عدهای از بچهها نزدیکیهای مهر به ما مراجعه میکنند چون مدارس نزدیک محل زندگیشان به دلیل پر شدن جا آنها را ثبتنام نکرده است. درحالیکه کسی که مال آن منطقه است قاعدتا نباید رد شود و جذب ما میشوند.
این مسأله که امسال در مدارس دولتی قرار نیست از بچههای اتباع شهریه بگیرند چقدر از بچهها را به مدارس دولتی روانه کرده است؟
امسال که ثبتنامها زودتر انجام شد و عدهای بعد از اینکه ثبتنام کردند و هزینه عوارض و مالیات را دادند، شنیدند دولت اعلام کرده که بدون شهریه ثبتنام میکند اما آن هزینه که پرداخت کرده بودند دیگر به آنها بازگردانده نمیشود. درمورد بقیه هم اکثر مدارس آن پول را دریافت میکنند فقط عنوانش را عوض کردهاند و حالا به جای هزینه عوارض و مالیات به آن کمک به مدرسه میگویند. هنوز در هزینه تغییری ایجاد نشده است. 90درصد مدارس برای این پول قبض صادر نمیکنند و میگویند بهعنوان کمک به مدرسه یادداشت کردیم.
چه چیزهایی در این سالها موانع و سختیهای کار شما بودهاند؟
مسائلی که بیشتر برایمان مانع ایجاد کرده یا ما را اذیت میکرد ناشی از این بود که ما به رسمیت شناخته شده نیستیم.
چندسال است پیگیر مجوز هستیم و این مسأله کارهای اداری پیچیدهای دارد. اینکه اکثریت بچههای ما را اتباع تشکیل میدهند باعث میشود که روند اداری برای دریافت مجوز پیچیده شود. مشکل دیگر مربوط به گروه هدف یعنی دانشآموزان است. ما بنا بر امکاناتمان در هر کلاس شاگردانی با سنین مختلف داریم که این جدای از تفاوتهایی است که بچهها از لحاظ قشری و فرهنگی با هم دارند. در کلاس اول بچههای سنین بالاتر هم هستند و این کار را به مراتب سختتر میکند. تعدادی از بچهها هم نیاز دارند که در زمان کوتاهتری سال تحصیلی را به اتمام برسانند تا بتوانند به کلاسی که به سنشان نزدیک است برسند و همه بارها بر دوش معلمان است.
معلمهای این مدرسه چطور دور هم جمع شدند و بیشتر چه کسانی هستند؟
یک گروه معلم ثابت و یک گروه معلم داوطلب داریم. داوطلبها اکثرا معلمان ایرانی هستند که سابقه آموزشی و مهارت کافی دارند و داوطلبانه و بدون هیچ چشمداشتی در هفته چند روز میآیند و به بچهها آموزش میدهند.
معلمهای ثابتمان از گروههای بومی منطقه آمدهاند و شاید همین ویژگی باعث شده که یک مقدار بیشتر از دیگران بچهها را درک کنند. این معلمها که خودشان در همین منطقه زندگی میکنند، هم بچهها را بیشتر درک میکنند و هم رابطه صمیمانهتری با آنها دارند. اگر معلمهای رسمی از یک جای دیگر و از طبقه دیگری باشند، تحمل مشکلات برایشان سختتر است.
بچههایی که به شما مراجعه میکنند، قبل و بعد از اینکه تحصیل میکنند چه تغییری در نگاه و زندگیشان ایجاد میشود؟
آنهایی که در تحصیلشان وقفه ایجاد شده، حسرتها و افسوسهایی به همراه دارند و دچار سرخوردگی و افسردگی و احساس کمبود هستند و به آنهایی که مدت طولانی تحصیل را ادامه دادهاند و پیشرفت بیشتری داشتند، با حسرت نگاه میکنند و به زمانی فکر میکنند که بنا بر شرایط از دست دادهاند. اما مشکل این بچهها بهطورکلی این است که اکثرشان سرنوشت مشخصی ندارند، معلوم نیست چندسال در آن منطقه باشند و نمیتوانند برای آیندهشان درست برنامهریزی کنند.
گاهی بهخاطر مسائل مالی مجبورند به شهر دیگری مهاجرت کنند یا حتی به کشورشان بروند. عدهای از آنهایی که میروند بعد از دوسال با پشیمانی و دستخالی دوباره برمیگردند چون آنجا هم مسائلی مثل بیکاری و عدم امنیت هست که از آن رنج ببرند. این اتفاقات باعث میشود یک یا دو سال در تحصیل بچهها وقفه بیفتد و فرصتهایشان را از دست میدهند. هیچ کدامشان خبر ندارند کهسال دیگر اینجا هستند یا نیستند. این نبودن ثبات آنها را آزار میدهد.
از بین بچههایی که در این سالها به آنها آموزش دادید، کسانی هم هستند که حالا ببینید و بشناسید و بدانید که تحصیل راه زندگیشان را عوض کرده است؟
کسانی را داریم که الان بچهشان هم دارد در مدرسه خودمان درس میخواند و کسی را داریم که پیش ما تا پایان راهنمایی درس خواند و سناش با پایه تحصیلیاش تنظیم شد، دیپلم گرفت، به دانشگاه رفت و الان معلم همین مدرسه است. بچههایی بودهاند که وقفه بین تحصیلشان بوده اما بعد کمکشان کردیم که خودشان را برسانند و جذب مدارس دولتی شدند.
آیا براساس کارنامه مدرسه شما میتوانند در مدارس دولتی ثبتنام کنند؟
رسما نه. اما از آن جایی که ما 17-16سال در این منطقه کار کردهایم، مدارس اطراف ما را میشناسند و در سالیان اخیر بچهها در آموزش و پرورش امتحان میدهند و اگر قبول شوند، میتوانند جذب مدارس شوند. آموزش و پرورش در جریان کار ما هست و خدا را شکر تا به حال دانشآموزی نداشتیم که در امتحان آن رد شود.
حالا بعد از 17 سال تصویری که آن اوایل از مدرسهتان داشتید چقدر تغییر کرده است؟
من آن زمان فکر میکردم خیلی هنر کنم به 20 بچه سواد خواندن و نوشتن یاد بدهم. وقتی برای آمارگیری میرفتم میدیدم بیسوادی چه فاجعهای به بار آورده است. بیشتر مسائلی که در زندگی افراد اتفاق افتاده بود، به بیسوادی مربوط بود. با خودم میگفتم، حداکثر اگر 20 نفر را هم بتوانم آموزش دهم، مشکلات 20 خانواده حل شده. فکر نمیکردم آنقدر استقبال شود و آنقدر کودک محروم از تحصیل باشند. در این سالها 5200کودک به مدرسه ما آمده و رفتهاند. فکرش را نمیکردم که به اینجا برسم. مسائلی هم سر راهم بود و خیلی وقتها تنها بودم ولی ناراحت نیستم، کار کردن با بچهها خیلی لذتبخش است بهخصوص وقتی هدفمان مشخص باشد. لذت خاصی دارد که اگر کسی آن را تجربه کند، نمیتواند رهایش کند و احساس مسئولیت میکند. آن زمان من مشکلات را میدیدم، استقبالی که شد از توان من خارج بود اما خیلیها آمدند و کمکم کردند. دوستانم، همکلاسیهایم، مردم منطقه و محل خیلی کمک کردهاند و میکنند و فکر میکنم همینهاست که ما را نگه داشته است. مردم محل بودند که وقتی من با مشکل جا برای مدرسه مواجه شدم، پیشنهاد دادند به مسجد و حسینیه بروم و خودشان هماهنگ کردند و به من اعتماد به نفس و دلگرمی دادند. اما فکر میکنم در کنار کار کسانی مثل من از طرف مسئولان باید به این قشر فکر شود. شاید درصد بیشتر این بچهها از اتباع باشند اما بههرحال در هر جامعه زندگی کنند، جزیی از آن جامعه میشوند و اگر بیسواد یا بیفرهنگ باشند بههرحال به آن جامعه لطمه میزنند.