عبدالرسول وصال مدیر مسئول
اگر از موضع روزنامه شهروند بهعنوان يك روزنامه اجتماعي به شخصيت آقاي هاشمي نگاه كنيم، كدام ويژگي ايشان برجستهتر خواهد بود؟ به نظر ميرسد كه نگاه و رفتار آن مرحوم درحوزه امور اجتماعي يك سرفصل مهم از زندگي اوست. آنچه كه درباره آقاي هاشمي مغفول است يا كمتر به آن توجه ميشود، اين است كه آقاي هاشمي بهطور كامل در چارچوب نظام سنتي حوزه درس خوانده است و برخلاف برخي از روحانيون كه ارتباطات دانشگاهي پيدا كردند و تا حدودي از نظام حوزوي فاصله گرفتند، آقاي هاشمي هيچگاه چنين نكرد. اين ويژگي را نه بهعنوان نقطه قوت و نه بهعنوان يك نقطه ضعف نميشناسيم، بلكه صرفا بيان و توصيف واقعيت است. اهميت اين مسأله از آنجا ناشي ميشود كه يك گزاره عمومي وجود دارد كه درس خواندن يا درس دادن در دانشگاه و مراوده با آن را شرط لازم براي آشنايي با زندگي جديد و الزامات آن ميداند، ولي واقعيت زندگي و رفتار آقاي هاشمي نشان داد كه چه بسا بيش از آنان كه درمحيطهاي دانشگاهي حضور داشتند، با الزامات جديد زندگي آشنا بودند. درحقيقت سفرهاي خارجي ايشان پیش از انقلاب و نگاهش به نقش زنان و جوانان و نيز سبك زندگي جديد و هماهنگكردن آنها با دين درميان روحانيون حوزه منحصربهفرد بود.
شايد درحال حاضر، براي برخي از افراد چنين رفتاري چندان مهم به نظر نرسد و آن را عادي تلقي كنند، ولي بايد كمي به گذشته رفت و تصويري كه برخي از نيروها از سبك زندگي اسلامي ارايه ميكردند را به ياد آورد. اگر امروز درميان بخشي از مسلمانان، سبك زندگي براساس الگوي داعش ترويج ميشود، به اين دليل است كه ظرفيت چنين الگويي از زندگي دربرخي از سنتهاي مذاهب اسلامی وجود دارد. الگوهاي كمابيش مشابهي نيز در ايران وجود داشت. يكي از مهمترين آنها رفتار تارك دنيابودن و گوشهگيري بود كه آقاي هاشمي از اين نظر يك سنتشكن واقعي محسوب ميشد. وي درتمامي خطبههاي نمازجمعه خود بهويژه در دهه اول انقلاب و نيز دوران رياستجمهورياش براين خصيصه تأكيد داشت. اين تأكيد به نحوي بود كه برخي از منتقدان وي آن را با تجملگرايي و دنيازدگي تعبير و با آن مخالفت ميكردند، درحالي كه چنين برداشتي از آن اظهارات دقيق نبود، هرچند ممكن است برخي از مخاطبان نيز همانگونه استنباط كرده باشند، ولي مقصود آقاي هاشمي به نوعي آشتيدادن دنيا و آخرت و ماديت و معنويت بود كه در نگاه سنتي ميان اين دوتعارض ايجاد ميكردند.
ويژگي ديگر ايشان، موضوع حضور اجتماعي زنان و جوانان درعرصههاي حيات اجتماعي بود. از اين نظر نيز، ميتوان خانوادهاش را معيار و ملاك قرار داد. آنچه كه درجامعه ايران درمورد فرزندان و خانواده وي برجسته شد، انتساب خانوادگي بود، درحالي كه ميتوان رفتار و ارزشها و نگرشهاي فرزندان را مستقل از پدران تحليل كرد و مسأله اصلي را كه پذيرش استقلال و آزادي فرزندان براي كنشگري است را فراموش نكرد. متأسفانه اين وجه نگاه و رفتار آقاي هاشمي نسبت به اصل كنشگربودن خانوادهاش به محاق و فراموشي رفت. درخانوادههاي سنتي اين حد ازحضور اجتماعي فرزندان بهويژه دختران معمول نبود، درحالي كه آقاي هاشمي با اعتمادبهنفس ازچنين فرآيندي دفاع كرد و يك تحول رفتاري را درميان خانوادههاي سنتي آغاز كرد. هرچند زمينههاي اين تحول اندكي پيش از انقلاب و بهطور مشخص پس از انقلاب آماده شده بود و در سخنان رهبرمعظم انقلاب نيز به وضوح ديده ميشد، ولي درعمل آنچه كه رخ داد، ابتدا درخانواده آقاي هاشمي بود كه قطعا به دليل موافقت و نگرشهاي پدرشان بوده است.
ويژگي ديگر آقاي هاشمي كه وي را فراتر از نگاه سنتي به مسائل قرار داد، نگرش خارجي اوست. در واقع وی نگرشی جهاني و عملگرايي را دربيان و ادبيات خود طرح ميكرد كه با نگاه سنتي كه بستن مرزها و قطع مراودات بود، به كلي مغايرت داشت. از اين نظر ميتوان گفت كه فارغ از كليشههاي سنتي به جهان نگاه ميكرد و نوعي اعتمادبهنفس درمواجهه به جهان خارج داشت. درحالي كه بخشي از نيروهايي كه گريزان از اين تعامل هستند، فقدان اعتمادبهنفس خود را در لفافه بينيازي از ديگران پوشش ميدهند.