آرمین منتظری| هاشمی رفسنجانی علاوه بر نقش پررنگی که در برقراری تعادل در میان جریانات سیاسی ایفا میکرد، در عرصه سیاست خارجی نیز بسیار فعال بود. واکنش شخصیتهای جهانی و رسانههای جهان به مرگ او خود موید این نکته است که آیتالله رفسنجانی برای جهانیان فردی شناختهشده بود. مهمترین نقشآفرینی رفسنجانی در ایجاد تعادل میان ایران و کشورهای عربی منطقه در قالب شورای همکاری خلیج فارس و همچنین غرب بود. ویژگی منحصربهفرد رفسنجانی این بود که وقتی در دیدار با مقامات خارجی سخن میگفت، مقامات خارجی میپذیرفتند که حرف هاشمی رفسنجانی تنها از جانب یک جریان سیاسی خاص نیست، چرا که هاشمی رفسنجانی تقریبا تنها سیاستمداری بود که در تمامی جریانهای سیاسی کشور هواخواه داشت و میتوانست از جانب همه جریانهای سیاسی سخن بگوید. شاید به همین دلیل بود که اکثر مقامات خارجی که به ایران سفر میکردند، تمایل داشتند دیدار با رفسنجانی را نیز در برنامه سفرشان بگنجانند، چرا که این دیدار را جامع و کامل و مفید میدانستند.
یکی از دلایل این جایگاه رفسنجانی این بود که او در دهه شصت، تقریبا در تمامی سمتهای ممکنه در جمهوری اسلامی نقش ایفا کرد. هاشمی در برههای از زمان حتی فرمانده کل قوا نیز شد و این سمت هاشمی را به تنها سیاستمدار پس از دوران بنیصدر تبدیل کرد که بدون اینکه در جایگاه رهبری باشد، فرماندهی کل قوا را برعهده گرفته است. ریاستجمهوری، رئیس شورای عالی امنیت ملی، رئیس مجلس، رئیس مجلس خبرگان، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس شورای انقلاب فرهنگی سمتهایی بود که هاشمی در فواصل زمانی مشخص عهدهدار آنها بود. تجربه هاشمی در همه این سمتهای مختلف از او سیاستمداری آشنا با همه جریانات سیاسی ساخته بود. هر چند همه جناحهای سیاسی کشور درخصوص مواردی خاص منتقد هاشمی بودند، اما در عرصه عمل هیچکدام از این جناحها نمیتوانستند بر جایگاه ویژه او خط بطلان بکشند و آشکارا به مبارزه با او برخیزند. البته در این میان تنها جریان احمدینژاد بود که آشکارا به مبارزه با هاشمی رفسنجانی برخاست و البته درنهایت نیز حمایت اصولگرایان را از دست داد.
فارغ از محبوبیت کلی هاشمی رفسنجانی در میان اصلاحطلبان، باید این واقعیت را نیز مدنظر داشت که دوران فعالیت هاشمی رفسنجانی در مناصب گوناگون، بدون تنش و مخالفت نیز نبوده است. هاشمی در دوران ریاستجمهوری خود سعی کرد بار دیگر جریانات سیاسی را در کنار هم قرار داده و متحد کند، چون برای پیشبرد برنامه بازسازی کشور و ملحق کردن کشور به نظام جهانی، به حمایت همه جریانات سیاسی احتیاج داشت. این درست همان برنامهای است که حسن روحانی دنبال میکند. هاشمی در دهه 70 برخی اصلاحات اقتصادی را به اجرا گذاشت و تا حدودی به سمت خصوصیسازی اقتصاد رفت و برخی از نهادهای اقتصادی دولتی را به بخش خصوصی واگذار کرد. او همچنین تلاش کرد تا در بخش نفت و گاز ایران جلب سرمایهگذاری خارجی را تسهیل کند. اما جنگ خلیج فارس و تاثیری که این جنگ بر اقتصاد جهانی گذاشت، برنامههای هاشمی را با مشکل مواجه کرد و این برنامهها بدون رسیدن به موفقیتی که هاشمی انتظارش را داشت برای دولت اصلاحات به ارث رسید. رفسنجانی البته در طول دوران فعالیت سیاسیاش، شکستهایی را نیز تجربه کرد. او در سال 84 در رقابت انتخاباتی با محمود احمدینژاد در دور دوم شکست خورد. پس از این شکست بود که جریان احمدینژاد کمپینی را علیه رفسنجانی به راه انداخت و او را به خاطر اجرای سیاستهای خصوصیسازی در ایران سرزنش و ادعا کرد که سود بسیاری از معاملات بزرگ اقتصادی به جیب خانواده هاشمی رفسنجانی و افراد نزدیک به او رفته است. احمدینژاد همچنین در آن زمان، کلیدواژه «مافیای نفتی» را در ایران مطرح کرد و بهطور آشکار هدفش هاشمی رفسنجانی و خانواده او بود. حملات شدید جریان احمدینژاد و برخی اصولگرایان، هاشمی رفسنجانی را بر آن داشت که به بازسازی اندیشهها خود روی آورد. او که همواره یکی از منتقدان اصلی سیاستهای محمود احمدینژاد بود از سال 88 به بعد تلاش کرد تا اجماعی را میان چهرههای نظام علیه بیتدبیری در اداره کشور ایجاد کند و این تلاشها سرانجام در سال 92 و با پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری به نتیجه رسید. هاشمی همچنین طی سالهای اخیر ارتباط نزدیکتری با مردم برقرار کرده و توانسته بود میزان محبوبیت خود را در میان افکار عمومی افزایش دهد. در نتیجه همه این تلاشها، در انتخابات مجلس خبرگان سال 94، هاشمی رفسنجانی با فاصله بسیار از رقیبانش، از سوی مردم بهعنوان نفر نخست لیست 16 نفره خبرگان رهبری به این مجلس فرستاده شد.
در سیاست خارجی مثلی هست که میگوید قدرت رهبران جهانی در چشم جهانیان، ریشه در قدرت و محبوبیت آنها در داخل کشور خودشان دارد. هاشمی توانسته به این مهم دست یابد. شاید به همین دلیل است که حرف هاشمی از سوی تمامی کشورهای جهان شنیده میشود. حالا و در غیاب رفسنجانی، تغییرات سیاسی در ایران تا حدودی قابل انتظار است. آثار فقدان هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام و خبرگان رهبری به احتمال زیاد در آینده بیشتر روشن خواهد شد. هاشمی چه در مجمع تشخیص مصلحت نظام و چه در مجلس خبرگان، همواره چهرهای تاثیرگذار بود. حتی زمانی که به نفع آیتالله مهدوی کنی از ریاست مجلس خبرگان کنار رفت، باز هم تأثیر خود را گذاشت. درواقع تا زمانی که هاشمی زنده بود، چه کنشگریاش و چه سکوت و اقدام نکردنش، خود هر کدام عمل و کنشی سیاسی بود.
مخلص کلام اینکه خلأ هاشمی رفسنجانی در آینده نزدیک در هر دو عرصه سیاست خارجی و سیاست داخلی بهوضوح دیده خواهد شد. اگرچه حسن روحانی یکی از چهرههای نزدیک به هاشمی است که به صورت بالقوه توانایی پر کردن جایگاه او را دارد، اما برای رسیدن به این هدف، راه دشواری را در پیش دارد. روحانی باید نشان دهد که میتواند دوره بیثباتی و تنش در روابط ایران و آمریکا را مدیریت کند. او باید نشان دهد که میتواند اقتصاد ایران را از بحرانی که در آن غوطهور است، نجات دهد و در عین حال ارزشهای انقلابی را که رهبران آن به حفظ آنها مقید و متعهد هستند، حفظ کند. هر چند نگارنده بر این عقیده است که در غیاب آیتالله هاشمی رفسنجانی و با در نظر گرفتن اینکه اصلاحطلبان و میانهروها هیچ جایگزینی برای او ندارند، حسن روحانی بهصورت پیشفرض در جایگاه جانشینی هاشمی قرار گرفته است، اما سوال این است که آیا روحانی موفق خواهد شد در جایگاه هاشمی در سیاست داخلی و خارجی قرار گیرد یا خیر؟