سعید اصغرزاده
گفتم که کار داوطلبانه در بسیاری از موارد احتیاج به فرهنگسازی دارد. از سیگار نکشیدن تا قتلعام موشها، از کمکهای بشردوستانه به خارجیها تا تلاش برای حفظ یوزپلنگهای داخلی... و باز گفتم که شبکههای اجتماعی میتوانند در این مسیر تاثیرگذار باشند و فرهنگساز. مثلا نگاه کنید به شبکه پرستیوی. در شرایطی که در داخل ایران بحث فیلترینگ نرمافزارهای ارتباطی مانند وایبر و واتسآپ روز به روز جدیتر میشود، شبکهای مانند پرستیوی، از این ابزارها استفاده میکند و از مخاطبانش میخواهد با استفاده از این ابزارهای ارتباطی، در تولید برنامههای این شبکه مشارکت کنند. این یک نوع ترویج فرهنگ داوطلبانه در امر اطلاعرسانی است. شما با امکانات دمدستی خود، جهانی را مطلع و هدایت میکنید. آیا همین کار پرستیوی را نمیتوان برای ترک سیگار یا ترغیب به رعایت بهداشت عمومی یا مبارزه با ایدز نمونهبرداری کرد؟ آنهم با توجه به اینکه وایبر نسبت به سایر اپلیکیشنهای پیامرسان محبوبیت بیشتری در ایران دارد. هماکنون نزدیک به ۱۱درصد از بازدیدکنندگان 300 میلیونی وایبر از داخل ایران هستند. اما به راستی چه میشود که ما به جای استفاده مناسب از امکانات در دام استفاده نامناسب یا تقبیح استفاده میافتیم؟ آیا کسی ما را به سمت ناجور قصه هل میدهد؟ اگر بنا به هل دادن است چرا به سمت خوب قصه هل نمیدهند؟ نکند به قول آندرهفونتن، یک بستر و دو رویاست!
آنجا که میگوید: بنبست زمانی به وجود میآید که مشکلات ناشی از یک انتخابات در چهارچوب قوانین موجود راهحل منطقی نداشته باشد. بیایید موضوع را از یک منظر دیگر نگاه کنیم؛ رولان توپور داستانی دارد به نام «مستاجر». داستان از آنجا شروع میشود که ترلکوفسکی، به دلایلی که مشخص نیست تصمیم میگیرد که به آپارتمان جدیدی نقل مکان کند. مستاجر قبلی (مادمازل شول) خودش را از پنجره همان آپارتمان پرت کرده پایین و توی کماست. او باید بمیرد تا ترلکوفسکی جایگزیناش شود. مستاجر، از یک جایی به این نتیجه میرسد که اهالی ساختمان، با فشارهایی که بر او میآورند، قصد دارند از او یک مادمازل شول دیگر بسازند. آنها انتظار دارند که او تمام رفتارهای مادمازل شول را مو به مو اجرا کند. در خانه از یک ساعت به بعد دمپایی ابری بپوشد. سر و صدای زیادی تولید نکند. مهمانیهای آنچنانی نگیرد و اگر روزی همچنین فکری به سرش زد، میهمانی راس یک ساعت تمام شود و مهمانها با آرامش تمام محیط را ترک کنند. اما از یک جایی به بعد، سیطره افرادی که چنین انتظاری از او دارند، بیشتر و بیشتر میشود، تا جایی که حتی مسئول رستوران آنطرف خیابان هم، از او انتظار دارد او همان صبحانه مادمازل شول – شکلات داغ، نان برشته- و سیگاری با برند موردعلاقه مستاجر قبلی مصرف کند. کار به جایی میرسد که ترلکوفسکی تصور میکند آنها در انتها او را خواهند کشت یا مجبورش خواهند کرد که مثل مستاجر قبلی خودش را از پنجره پرت کند پایین.
آیا این قصه برای استفاده از شبکههای اجتماعی توسط ما تکرار میشود؟ آیا این تصور که اگر کسی از شبکه اجتماعی برای امری غیرمتعارف یا غیراخلاقی استفاده کرده، سبب میشود که ما برای اقدامات مناسب، خیرخواهانه و بشردوستانه از آن استفاده نکنیم؟ آیا شبکههای اجتماعی سبب خودتخریبی ما میشوند یا نه برعکس میتوان بعنوان زیرشاخهای از یک شبکه عقلمند اجتماعی بهصورت روزانه دستور کار داوطلبانهای را از آن گرفت؟ آنهم در کشوری که بیشتر از هر کشور دیگری در جهان اهتمام به ارتباطات داشته است! نخندید! شوخی نمیکنم. ازسال 1285 که علیقلیخان مخبرالدوله بهعنوان اولین وزیر ارتباطات کشور منصوب شد تا کنون طی 108سال 69 وزیر دیگر هم بر مسند وزارت ارتباطات تکیه زدهاند و بهطور متوسط میتوان گفت میانگین عمر وزارت در این بخش حدود یک و نیمسال بوده است. کدام مملکت هفتاد وزیر ارتباطات به عمر خود دیده است؟ بهنظر میرسد شبکههای اجتماعی در اینترنت، در آینده بیش از این هم در روند زندگی مردم اهمیت پیدا میکند. این شبکهها هماکنون هم روزبهروز محبوبتر میشوند. با شبکههای اجتماعی، دیگر افراد برای پیداکردن همفکران خود در موارد گوناگون تنها نیستند؛ یک دوست آرژانتینی برای تحلیل بازیهای بوکاجونیورز، یک دوست سوئدی برای صحبت در مورد فناوری اطلاعات، یک دوست فرانسوی برای صحبت در مورد فیلمهای سینمای مستقل، یک دوست مصری برای بحث در مورد مسائل خاورمیانه، یک دوست ایرانی برای مشارکت در اقدامی خیرخواهانه و...
ادامه دارد...