جعفر کوشا استاد دانشگاه
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، غرب، بهخصوص آمریکا به این تصور بود که جهان در ید قدرت انحصاری او درآمده و رقیب دیرینهاش به زانو افتاده است. تئوریهای پایان جهان فوکویاما که پیروزی را از آن لیبرال دموکراسی غربی میدانست و تئوری جنگ تمدنهای هانتینگتون مربوط به این دوره است.
بزرگترین دشمنیها از دید این تئوریپرداز، مربوط به تقابل اسلام با فرهنگ و تمدن غربی است، لذا دشمن بعدی را اسلام معرفی کردند و بهخصوص جهان غیرشیعه را، آگاهانه یا غیرآگاهانه، تحریک کردند تا در برابر پیشرفتهای جهان تشیع بهخصوص آن حرکتهایی که تحتتأثیر انقلاب اسلامی ایران قرار گرفته بودند، حرکتی از خود بروز دهند و شاید از این طریق انقلاب ایران مهار شود. همچنین از سوی دیگر بهعنوان متولی همه جهان، یا به تصور اینکه تنها ابرقدرت جهان است وظیفه بسط و توسعه دموکراسی را با تضعیف قدرتهای کهنه منطقهای و محلی در خود احساس کرد. این چند عامل به علاوه بیدار شدن اژدهای خفته شرق یعنی چین در کنار جان گرفتن ماری که سرش کوبیده نشده بود، یعنی روسیه جانشین اتحاد جماهیر شوروی و نیز اتحاد و وحدت و سهم خواهی اروپا، نظام هنوز شکل نگرفته پس از فروپاشی را به یک روند درحال گذار و غیرقابل مهار توسط قدرتهای جدید بدل ساخت. در نتیجه آنچه امروز بدان «یک چند قدرتی» نام گذاردهاند به وجود آمده است که به تعبیر قدیمی ایرانی به آن حکومت«حسین قلیخانی» میگویند. در نتیجه این وضعیت، ساختارهای قدرت داخلی کشورها، البته هر یک تابعی از پارامترهای تاثیرگذار هر کشور که در یک یا چند پارامتر ممکن است با یکدیگر اشتراک داشته باشند، تغییرات مهم و درخور توجه و بعضا در حد هرج و مرج را تجربه کردهاند که در نظام دو قطبی تصورش هم
محال بود.
رقابت اخیر روسیه پوتین با غرب و تلاش اتحادیه اروپا برای ایفای نقش بیشتر از 60-50 سال گذشته، ورود آرام اما گزنده چین به جهان عرب و خاورمیانه و آفریقا و تلاش برای ایجاد تحول در کشورهای خاورمیانه که اغلب دارای حکومتهای موروثی و کهنه بودند، بدون آنکه ابزار و لوازم ورود دموکراسیهای غربی در آنها مهیا شده باشد، خلأ قدرتی را ایجاد کرده است که ایالاتمتحده برای حفظ اعتبار و هیمنه خود و کنترل این وضع با توسل به قدرت نظامی نتوانسته است، موفق باشد.
موفقیتهای مقطعی در افغانستان یا عراق و دیگر کشورها در اثر حرکات جریاناتی که بعضا خشونتگرا و تندروانهاند، اندک بوده است و لذا آمریکا در چند جبهه درگیر شده و متحدان غربی او هم چندان تمایلی برای کمک به آمریکا در جهت مهار واقعی این شرایط از خود بروز ندادهاند، بلکه ریاکارانه خود را رفیق کاروان سالار نشان دادهاند درحالیکه پنهانی شریک دزد
قافله بودهاند!؟
جریان ساخته و پرداخته مذهب علیه مذهب و تحریک دینمداران برای مقابل با دینمداری ناشی از انقلاب اسلامی هم تاکنون یا ثمری برای آمریکا و غرب نداشته یا ثمر آن بسیار پر هزینه و کم بهره بوده است. در کشورهای مختلف هم، تابعی از شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و ساختار قدرت در آن کشور، واکنشهای متفاوتی به وجود آمده است.
افغانستان، عراق، تونس، مصر، یمن، بحرین، لیبی و سودان و برخی از کشورهای آفریقایی و اخیرا آنچه که در سوریه و به تبع آن در عراق به وجود آمده است هر یک جلوهای از تحول و مجموعه واکنشهای سیاسی و اجتماعی مردم در برابر دخالتهای به موقع و حساب شده یا بیموقع و با اشتباه محاسبه غربیها بوده است. بعضا احساس میشود که مهار از دست آمریکا خارج شده است و به ظاهر احساس میشود که جریانی مثل داعش، آخرین حلقه از سلسله حرکات تندروانه و تروریستی است که در روند تقویت جریانات ضدشیعی به وجود آمده، اما امنیت و اقتدار غربیها و حکومتهای مورد حمایت او را تهدید میکنند، به گونهای که برای مهار این تهدید طیفی از کشورها را برای مقابله با آن دعوت به وحدت و همراهی کرده است و حتی در تردیدی آشکار، نمیداند سرانجام جمهوری اسلامی ایران را نیز در این ائتلاف وارد کند یا خیر؟
همانطور که اشاره شد، ضمن آنکه عناصر مشترکی در حرکات ایجاد شده در این منطقه به چشم میخورد، لیکن شرایط هر کشور بهطور جداگانه باید مورد بررسی قرار گیرد، زیرا اثرات موج ایجاد شده در هر کشور متفاوت بوده است. به قول شاعر شیرین سخن ما که میفرماید:
«باران که در لطافت طبعش گمانه نیست
در خاک لاله روید و در شورهزار خس»