صادق میرزایی پژوهشگر تاریخ
نخستین تفرقه و انشعاب در دنیای اسلام با رحلت رسول بزرگوار اسلام(ص) حادث شد، انشعابی که خود سبب و علت به وجود آمدن فرقهها و نحلههای متفاوت با تفکرات مختلف در دنیای اسلام بود. فرقههایی که برخی از آنها بسیار سریع رشد کرده و به همان سرعت از صفحه روزگار محو شدند، اما برخی دیگر به نرمی درصدد سیطره بر اندیشه بخشهای دیگر جهان اسلام، بر آمدند.
فرقهگرایی که غالبا با افراطگرایی همراه است، زمینه ساز بحرانها و آشوبهای فراوانی در تاریخ اسلام شد؛ به نحوی که تمدن اسلامی آسیبهای فراوانی از این فرقهگراییها و افراطیگریها به خود دید. در صدر اسلام این فرقهها و نحلهها اغلب، خارج از حوزه اندیشه اهل سنت و بیشتر از میان ملل غیرعرب که قدرت حاکم و فایق بودند، شکل گرفتند؛ ظهور فرقههایی نظیر سبأییه و کیسانیه در میان شیعیان ازجمله این فرقهها و مکاتب هستند. خوارج نیز که خود را اهل سنت واقعی و پیرو سیره شیخین میدانستند، با خروج بر علیبنابیطالب(ع) اعلان موجودیت کرده و پس از خلافت ایشان، نماد و سمبل مبارزه با حکومتهای وقت بودند.
جنبشها و نهضتهایی که در میان ایرانیان، مسلمانان شمال آفریقا و دیگر مناطق دنیای اسلام و به نشانه اعتراض به سیاستهای حاکمان وقت شکل میگرفت، در بسیاری از موارد به ایجاد و تأسیس فرقههای مذهبی جدید یا گرایش به فرقههای معارض حکومت میانجامید؛ پیدایش فرقههایی نظیر راوندیه و خرمدینان در ایران و برغواطیه در بخشی از مغرب اسلامی (سواحل جنوبی دریای مدیترانه که شامل کشورهای لیبی، تونس، الجزایر، مراکش و موریتانی میشود) و گرایش به خوارج در سراسر سرزمین اسلامی، شاهدی بر این مدعاست.
پیدایش فرقهها، مکاتب و نحلههای گوناگون اگر چه از نظر فکری باعث تکثرآراء و تضارب اندیشهها در دنیای اسلام و در نتیجه پربار شدن علم و دانش شد، اما در بسیاری از اوقات و به دلیل تعصبات بيجا و دور شدن از روحیه علمی، شاهد درگیریها، خونریزیها، بيثباتی سیاسی و اقتصادی در دنیای اسلام بودیم که متاسفانه سبب تضعیف امت اسلامی در مقابله با جبهه مسیحیت آن روز شد. ضعف سیاسی و اقتصادی حکومتهای مسلمان - که حال از خلافت واحد به حکومتهای متعدد و مدعی رهبری دنیای اسلام رسیده بودند - سبب دستاندازی کشورهای همسایه به دنیای اسلام شد.
در شرق سرزمینهای اسلامی اقوام ترک و پس از آن قوم مغول و تاتار دنیای اسلام را مورد هجوم قرار دادند و در غرب دنیای مسیحیت با هوای بازپسگیری شامات و بیتالمقدس، جنگهای صلیبی را به راه انداختند. دنیای اسلام چنان ضربه سهمگینی از همسایگان غیرمسلمان خود دریافت کرد که بداندیشان را به فکر وارد ساختن ضربه نهایی، به پیکر اسلام واداشت. اندیشمندان مسلمان که مجد و عظمت حکومت اسلام را از دست رفته میدیدند، به فکر افتادند که با ارایه راهکارهایی، شکوه از دسته رفته را به کالبد بیمارگونه این حکومت از هم پاشیده، برگردانند. از شخصیتهایی که در آن برهه پرفراز و نشیب درصدد ریشهیابی علل انحطاط مسلمین و ارایه راهکارهایی برای بازیابی مجد و عظمت گذشته دنیای اسلام برآمد، ابن تیمیه حرانی (در گذشته 728- 661هـ/ 1328-1263م) بود.
ابن تیمیه تنها راهکار نجات امت اسلامی از این وضع اسفبار - که منشعب شدن به فرقهها و مذاهب گوناگون و در نتیجه ضعف و سستی و شکست در برابر غیرمسلمانان بود- را بازگشت به سنت سلف صالح یعنی پیامبر اسلام(ص) و صحابه میدانست. او معتقد بود که برای رسیدن به شوکت و عظمت گذشته باید دین را از پیرایهها و خرافات زدود و در این راه صحیح و سقیم و سره و ناسره را از هم جدا کرد. اما از طرفی دیگر ابنتیمیه با افراط در روند اصلاحات مدنظر خود و با اعتقاد به مطالبی که خود باعث تشتت و تفرقه در دنیای اسلام میشد، عملا در مسیر فرقهگرایی گام برداشت؛ زیرا مهمترین و اساسیترین مطالب مورد نظر ابنتیمیه که با افراط همراه بود، شالوده فکری فرقه وهابیت شد.
ابنتیمیه با اعتقاد به حرام بودن سفر به قصد زیارت پیامبر(ص) و بياعتقادی به فضایل ذکر شده برای اهل بیت پیامبر(ص) و جایز نبودن ساخت سایبان و بارگاه برای قبور و مسائلی از این دست، باب افتراق و درگیریهای بيشماری را در دنیای
اسلام گشود.
اگر چه در آن عصر تفکرات ابنتیمیه پیروان چندانی برای خود پیدا نکرد، اما با ظهور محمدبنعبدالوهاب در شبه جزیره عرب و تأسی او به اندیشههای ابنتیمیه، دریچه نوینی درباره سلفیگری و اندیشههای افراطگرایانه گشوده شد. اندیشههای محمدبنعبدالوهاب با حمایت مالی و نظامی خاندان سعود توانست سرزمین عربستان را درنوردد و تفکر حاکم بر مهد ظهور اسلام شد.
محمدبنعبدالوهاب با تخطئه اعمال و مناسک مسلمانان (چه شیعه و چه سنی) بهزعم خود درصدد معرفی اسلام راستین برآمد و در این راه هر کس که با اندیشه او به مخالفت برمیخاست، با برچسب تکفیر و خروج از اسلام مواجه میشد که پیامد این تفکر ریختن خون مسلمانان به بهانه مخالفت با فکر و اندیشه او بود.
با وجود دلارهای نفتی آلسعود و سرمایهگذاری عظیم درباره بسط اندیشههای تکفیری، آبشخور مناسبی برای پیدایش گروهها و فرقههای تندرو با تفکرات افراطگرایانه و تکفیری به وجود آمد.
با پایان جنگ جهانی دوم و تثبیت قدرت منطقهای عربستانسعودی و به برکت دلارهای نفتی شاهد شکلگیری منسجمتر جریانهای افراطی- تکفیری هستیم که تحت عناوین مختلف در کشورهای خاورمیانه پا به عرصه وجود گذاشتند و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان به رشد سریع خود ادامه دادند. القاعده در عربستانسعودی، عراق، افغانستان، پاکستان و...، سپاه صحابه در پاکستان، طالبان در افغانستان، برخی گروههای سلفی میانهرو نظیر اخوانالمسلمین در مصر، گروههای سلفی - افراطی معارض با انقلاب اسلامی ایران که نامهایی مانند جندالله و جیشالعدل برای خود برگزیدند، گروههای منتسب به القاعده در اردن و کشورهای شمال آفریقا، داعش در عراق و سوریه، جبهه النصره و ارتش آزاد در سوریه، مجاهدان افراطی و سلفی در قفقاز و چچن، بخشی از این جریانهای افراطی با نگرش سلفی در منطقه خاورمیانه هستند که آرامش و امنیت را در یکی از حساسترین مناطق جهان سلب کردهاند.
هدف از نگاشتن این سطور، پرداختن به تاریخ جریانهای افراطی نوظهور و معاصر نیست، بلکه تبیین علل شکلگیری این جریانهای گسترده در خاورمیانه و مورد هجمه قرار دادن برادران دینی توسط گروهی از به ظاهر متشرعان است.
گروههای تکفیری - سلفی که به گفته خود هدف پیاده ساختن اسلام واقعی با مراجعه به قرآن و سنت سلف صالح و مبارزه با غرب مسیحی را دارند، چرا به جای مبارزه با غرب مسیحی، که بهزعم آنها دارالحرب و دنیای کفر است و نیز گذاردن توان و نیروی خود برای مبارزه با رژیم صهیونیستی که کیان اسلام را نشانه رفته است، برادران مسلمان خود را
نشانه رفتهاند؟
تاریخ نشان داده است که شکلگیری جریانهای افراطی نیازمند دو اهرم قوی است؛ یکی هدایتکنندگان فکری باهوش و آگاه که میدانند در چه عرصهای گام برمیدارند و دیگری پیروان و حامیان جاهل و نادان و درعینحال متعصب یا هنجارشکنانی سرخورده که مجری اوامر و خواستههای گروه نخست هستند.
شکلگیری خوارج در قرن نخست هجری و هدایتکنندگان و پیروان این جریان صدق ادعای ما را اثبات میکند. در رابطه با شکلگیری جریانهای افراطی - سلفی معاصر نیز این دو اهرم کاملا هویداست. مشخص است که پشت پرده شکلگیری این گروههای افراطی هدایتکنندگان باهوش و فرصتطلبی هستند که منافع آنان در گرو ناامنی و هرج و مرج موجود در منطقه است. خط دهندگانی که هیچ تمایلی به اتحاد دنیای اسلام و قدرت گرفتن امت اسلامی ندارند و خواهان ضعف و فترت دولتهای اسلامی هستند.
بهویژه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امامخمینی(س) که گفتمان اسلام نابمحمدی(ص) و وحدت دنیای اسلام به صورت جدی مطرح شد، هدایت کنندگان آگاه و مترصد فرصت، برای جلوگیری از شکلگیری گفتمان انقلاب اسلامی که در حقیقت یکپارچگی و همبستگی فکری مسلمانان را به دنبال داشت، اقدام به تشکیل گروههای تندرو و افراطی کردند.
درباره گروندگان به جریانهای افراطی - سلفی باید به این نکته اشاره کرد که بهسان عروسک خیمهشببازی اسیر حرکات دستان گروه نخست هستند. تعصبهای جاهلانه، بيسوادی، فقر اقتصادی و فرهنگی همه از عواملی هستند که این افراد را به عضویت در جریانهای تکفیری سوق میدهد؛ که اگر کشورهای اسلامی منطقه با تدوین برنامههای صحیح و عاقلانه در رابطه با نیازهای فرهنگی و اقتصادی شهروندان خویش قدم بردارند، طبیعتا پیوستن به جریانهای افراطی با چالش مواجه خواهد شد. از سویی با ریشهیابی رفتار افراد هنجارشکن و سرخورده که به سمت جریانهای افراطی گرایش پیدا میکنند، میتوان از پیوستن آنان به این گروهها جلوگیری کرد؛ طبیعتا اقتصاد و فرهنگ نقش بارز و اساسی در پیوستن افراد به فرقههای تندور بازی میکند.
کوتاهی کشورهای اسلامی منطقه در توجیه جوانان و آگاه ساختن آنان از زوایای پنهان شکلگیری این گروهها، علاوهبر تبلیغات گسترده جریانهای سلفی - تکفیری و دلارهای آلسعود نقش موثری در پیوستن جوانان حتی از کشورهای اروپایی به این گروهها دارد.
باید به یک نکته اساسی توجه شود که همیشه ضعف بینش صحیح اجتماعی و سیاسی که شاخصه انسان فرهنگمدار است، سبب پیدایش و تقویت این گروهها میشود. خاورمیانهای که مهد فرهنگ و تمدن جهان بوده و ادیان ابراهیمی را برای سعادت بشر عرضه کرد، نباید چنین اسیر افراط و جهل و تعصب کورکورانه شود که برخلاف سابقه روشن و فرهنگمدارانه خویش، کانون خرافه و سطحینگری شود. امید است خاورمیانه خاستگاه فرهنگ و تمدن دیرینه بشر با بازگشت به اصل نخستین، روزهای درخشان گذشته خود را تکرار کند.