شماره ۱۰۲۵ | ۱۳۹۵ چهارشنبه ۸ دي
صفحه را ببند
در ضرورت اجتماعي‌شدن مسأله اجتماعي

مسأله و آسيب اجتماعي را چگونه مي‌توان حل كرد؟ اگر براي اين پرسش پاسخ روشني نداشته باشيم، هيچگاه از تبعات اين آسيب‌ها در امان نخواهيم بود؛ درواقع يكي از دلايل عدم موفقيت ما در حل بسياري از مسائل اجتماعي درك نادرست از راه‌حل‌هاي آن است و به دليل ماهيت مسائل اجتماعي كه با ساير مسائل تفاوت دارد، راه‌حل‌هاي آن نيز متفاوت است. در اين يادداشت به يكي از مقدمات لازم براي حل مسائل اجتماعي اشاره خواهد شد.
فرض كنيد كه بدن يك نفر به گونه‌اي باشد كه سيستم عصبي او متوجه درد نشود و آن را به مغز منتقل نكند و در نتيجه مغز نيز دستور مقابله با درد را صادر نكند. در اين صورت فرد مذكور دچار آرامش‌ خيال بوده و بيماری او آن‌قدر پيشرفت مي‌كند كه به يك‌باره او را از پاي مي‌اندازد. درواقع سيستم عصبي بدن وظيفه دارد كه مشكلات جسمي را در نخستين مراحل شكل‌گيري آن به مغز منتقل كند تا از آن طريق دستور مقاومت در برابر آن مشكل صادر شود. هر چه حساسيت اين سيستم عصبي كمتر باشد، ديرتر متوجه درد مي‌شود و هر چه ديرتر متوجه شود، اقدامات دفاعي آن ناكاراتر است.
سيستم عصبي جامعه مدرن رسانه‌ها هستند. به ميزاني كه رسانه‌ها كارآمد و آزاد باشند، مي‌توانند دردهاي اجتماعي را به مغز منتقل كنند و همه اجزاي جامعه خود را برای مقابله با آن مشکل در اختيار دستورات مغز قرار مي‌دهند تا به درمان آن بيماري و ضايعه كمك كنند. حال اگر در اين سيستم عصبي دستكاري شود كه برخي دردها منتقل و برخي ديگر فيلتر شود، اعتماد مجموعه اجزاي بدن نسبت به اين سيستم از ميان مي‌رود و نظام ارتباطي آن دچار اختلال مي‌شود.
خوشبختانه با آمدن رسانه‌هاي جديد مثل اينترنت و ماهواره و شبكه‌هاي اجتماعي اين امكان براي مردم فراهم شده است كه فارغ از ساختار بسته رسانه ملي به انتقال دردهاي اجتماعي اقدام كنند؛ هر چند اين وضع نيز عادي نيست و ترجيح دارد كه همان رسانه رسمي اين خط‌مشي را دنبال كند، زیرا موثرتر است. ولي در هر حال عمومي‌شدن درك از يك مسأله اجتماعي و به وجود آمدن حس مشترك از درد ناشی از آن مسأله و آسيب، مقدمه لازم براي هر گونه اقدامي جهت درمان آن آسيب است.
اكنون جامعه ما دردهاي اجتماعي گوناگوني دارد. به دو مورد آن اشاره مي‌كنيم و به نحوه برخورد رسانه‌ها با آن مي‌پردازیم. نخستين مورد ضعيف‌شدن حس خيرخواهي و نيكي به ديگران و روحیه از خودگذشتگي است؛ گويي كه مسابقه نانوشته‌اي براي جلوزدن از هر كس و با هر قيمتي وجود دارد. طبيعي است در چنين شرايطي برجسته‌كردن رفتارهايي كه حس دگرخواهي را تقويت و به‌عنوان يك ارزش مهم معرفي مي‌كند، بسيار اهميت دارد. نه فقط در جامعه‌اي كه دچار اين ضعف است، بلكه اگر يك جامعه چنين ضعفي را هم نداشته باشد، باز هم چنين اخباري را برجسته مي‌كند تا دچار اين ضعف نشود. چندي پيش خبري منتشر شد به اين مضمون كه: «سرباز 19ساله مریوانی اهل روستای‌ هانه شیخان، ظهر روز شنبه، 25 آذر در پادگان عجب‌شیر به هنگام بیرون‌آوردن سگی که در سیم‌های خاردار گرفتار شده بود، به دنبال انفجار یکی از مین‌ها دچار جراحت شده بود. این سرباز از ناحیه مچ پای راست دچار جراحات شده بود که منجر به قطع پا از ناحیه مچ پا شده است.» تقريباً تمام عناصر خبري لازم براي برجسته‌شدن اين خبر و تبديل‌شدن حتي به تيتر اول رسانه‌اي فراهم بود، در منطقه‌اي دورافتاده سردسیر و استان مرزي، در هواي برفي، براي نجات يك سگ كه معلوم نيست زندگي او در آن فضا از چه اهميتي برخوردار بوده، يك سرباز روستایی كه تصور وضعيت او نيز كار سختي نيست، براي نجات آن سگ اقدام مي‌كند و مين كه يادآور مشكلات جنگ تحميلي است، منفجر شده و او يك پاي خود را از دست مي‌دهد. هر چند رسانه‌هاي مستقل و مجازي تا حدي به اين مسأله پرداختند و افرادي هم به عيادت آن سرباز رفتند، ولي ارزش خبري اين رويداد جهت ترويج از خودگذشتگي و ايثار و حس دگرخواهي بسيار بالا بود و ظرفيت آن را داشت كه خبر این ماجرا در صدر اخبار رسانه ملي قرار مي‌گرفت تا به موضوع مورد بحث جامعه تبديل مي‌شد و حتي مسئولان منطقه‌اي و كشوري به ديدار او مي‌رفتند. در واقع اين اقدامات يك شيوه مهم و موثر در طرح و حل مسائل و آسيب‌هاي اجتماعي و تقویت ارزش‌های انسانی و اجتماعی است.
رويداد ديگر قتل عام يك خانواده به دست داماد خلافكار است. ارزش خبري اين رويداد حتي از سطح ملي و كشوري نيز بالاتر است. اين خبر مي‌تواند براي چندين روز در صدر اخبار كشور قرار گيرد. ده‌ها و صدها تحليل براي آن ارايه شود. ده‌ها پرسش طرح شود. الان طلاق را يك مسأله مهم اجتماعي دانسته‌اند، آيا بايد اين دختر طلاق مي‌گرفت؟ يا آنكه به زندگي با چنين جواني ادامه مي‌داد؟ چرا از ابتدا متوجه اين ازدواج ناخوشايند نبوده‌اند؟ حالا به هر دليلي به مشكل خورده‌اند، چگونه بايد مشكل را حل می‌كردند؟ دستگاه‌هاي رسمي مثل نيروي انتظامي و دادگستري‌ها چه كمكي به چنين افرادي بايد ارايه دهند؟ در واقع مردم و جامعه از خلال ارتباط پيدا‌كردن با همين مصاديق مهم است كه درك درستي از مسائل اجتماعي و راه‌حل‌هاي آن پيدا مي‌كنند. مردم مسائل اجتماعي را در كلاس‌هاي درس ياد نمي‌گيرند. اگر اقدامات اجرايي و خبري را كه براي تصادف دو قطار شد با اين خبر مقايسه كنيم، شايد نسبت آنها به 100 در برابر يك باشد؛ هر چند آن كار خوب بود و باز هم بايد درباره آن رویداد كار شود، ولي مسأله قتل‌عام مذكور نيز از يك حيث واجد اهميت بالايي بود، چون مسائل خانوادگي در همه خانواده‌ها كمابيش هست.
خلاصه اين‌كه مسأله اجتماعي وقتي حل مي‌شود كه درك و فهم از آن و راه‌حل‌هاي آن نيز به موضوعي اجتماعي و عمومي تبديل شود و اين كار وظيفه رسانه‌هاست. مسأله اجتماعي با مسأله مهندسي و رياضي فرق مي‌كند. بايد به اين فرق آگاه شد. مسأله اجتماعي را در اتاق‌هاي دربسته نمي‌توان طرح و حل كرد. حل مسأله اجتماعی خود نیز یک مسأله اجتماعی است.


تعداد بازدید :  1079