«وزارت تهران نصيب محمد ابراهيم خان معمارباشي دائي كامران ميرزا شد. اين شخص ... بيسواد ... بود با وجود اين ميخواست از شنيدههاي خود تصرف در معقولات كند و گاهگاه توي خشتها ميدويد. از جمله ميگويند وقتيكه دندان عاريه گذاشته بود از خوبي آن مذاكره ميكرد و ميگفت: «از وقتيكه دندان عاريه گذاشتهام هم تقريرم خوب شده است و هم تحريرم». این روایت طنزگونه عبدالله مستوفي در کتاب «شرح زندگاني من» از تفاخری که دندانهای عاریه میتوانسته است در رفتار یک کارگزار نادان حکومتی در دوره قاجار پدید آورد، میتواند دستاویزی باشد تا از نگاه یک تاریخنگار دیگر آن روزگار از رواج دندان عاریه یا مصنوعی در دوره قاجار آگاهی یابیم. قهرمان میرزا سالور در کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» به اندازهای درباره دندان، دندانسازی و دردهای آن سخن رانده است که میتوان بخشی از کتاب پربرگ وی را تاریخچه این بخش از طب در دوره قاجار دانست. او هنگام روایت رخدادهای مربوط به ناصرالدین شاه قاجار، چندین بار از دندانهای عاریه یاد میکند و رواج دندان عاریه را در تهران در مقایسه با پاریس، نشانهای از پیشرفته بودن دارالخلافه ناصری نسبت به آن شهر فرنگی برمیشمرد «هرقدر مورخین در تعریف و تمجید و تمیزی شهر پاریس شرح و تفصیل دادهاند همان قدر بل زیادتر در كثیفی و ادباری و مغشوشی این شهر باید نوشت. ... مسیو هنبت خان مسنن السلطنه دندانساز اعلیحضرت چند روز قبل آمده بود دندان برای حضرت والا درست كند نمره دندانی كه آورده بود سه هزار و سیصد بود. گفت من وقتی كه در پاریس بودم و دكان خیلی پستی داشتم سالی دو هزار دندان درست میكردم و در شهر پاریس سیصد دكان دندانسازی بود كه هریك در سال چهار هزار و پنج هزار دندان درست میكردند و پست آنها دو هزار عدد بود. در ایران من در ظرف بیست و سه سال سه هزار و سیصد دندان ساختهام. از همین مطلب میتوان كسب و تمدن و آبادی این شهر را نمود». وی در جایی دیگر از روزنوشتهایش به اجرت پانزده قرانی هر دندان ساختهشده اشاره میکند؛ دندانهایی که مضحکه ناصرالدین شاه را برمیانگیزد «امروزی كه من دندان گذاشته بودم چه حرفها بهمیان میآمد و چه تمسخرها و چه مزاحها، كه هزار مرتبه نرفتن و نبودن افضل و انسب بود. تقلید حال من تا ده روز اسباب تفریح و انبساط خاطر همایون اعلی بود و مادام العمر این صحبت در موقع شرفیابی به میان بود».
دندان طلای قوامالسطنه و یادآوری یک کودتای تاریخی
عینالسلطنه سپس روایتی از دندانهای طلای قوامالسلطنه بیان میکند «قوامالسلطنه گفت ... من چند سال بود فرمانفرمای خراسان بودم و در حقیقت سلطنت داشتم. ... [در دوره کودتای سیاه در سال 1297 خورشیدی] حكم شد مرا دستگیر و حبس كردند. روبهروی چشم من لباسهای عیال و كلفتهای مرا برداشتند، طلاآلات و زر و زیور عیالات مرا میگرفتند. ... من گاهی گریه میكردم، گاه خنده. قضا را یك دفعه كه خنده مفصل كردم دندانهای من خوب پیدا شد. یكنفر از ژاندارم نظرش به چند دندان طلای من افتاد و چنان با قنداق تفنگ پشت گردن من زد كه همه دندانها به زمین افتاد. رفت و برداشت. در مقابل چشم من شكست و آن چند دندان طلا را بیرون آورد در جیب خود گذاشت. من ماندم بیدندان و نتوانستم دیگر غذا بخورم».