شماره ۳۹۷ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۵ مهر
صفحه را ببند
موش‌ها و آدم‌ها

سعید اصغرزاده

لابد شما هم با خواندن عنوان مطلب یاد داستان «موش‌ها و آدم‌ها»ی جان اشتاین بک افتادید. البته با آن‌که موضوع آن قصه شباهت‌هایی با وضع اقتصادی فعلی ما دارد و در مورد دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا بعد از جنگ جهانی اول و تورم و افراد فرودستی است که در پی آرزوی آینده‌ای بهترند، اما در آن‌جا نویسنده، موش را نماد کارگران مفلوکی گرفته که در چنگال اربابان خود اسیرند و از زندگی خود راضیند... ولی روی صحبت من این‌جا واقعا در مورد موش‌های تهران و مکافات‌های آنان است.
درست حدس زدید. باز هم یک جای کار می‌لنگد! نبود فرهنگ داوطلبی و مشارکت‌جویانه همه ما! اگرچه شهرداری هم‌اکنون جهت مبارزه با موش‌ها از روش‌هاي تلفيقي اصلاح معابر، برخوردهاي فيزيکي و شيميايي استفاده مي‌کند، اما جمعیت قدیم سه برابری موش‌ها نسبت به تعداد پایتخت‌نشینان، متاسفانه چهار برابر شده است چراکه یکی از مهم‌ترين اين اقدامات باید بحث دخالت مستقیم شهروندان در این چرخه باشد که نیست! شاید به جای معدوم شدن موش‌ها، ما مفقود شده‌ایم!
دیروز گفتم بعضی از دردها درمانش فقط با فعالیت داوطلبانه شکل می‌گیرد. آن هم فعالیتی که قصدش سود همگانی باشد. آیا تابه‌حال داوطلب مبارزه با 30 تا60‌میلیون موشی که در تهران زندگی می‌کنند شده‌ایم؟ یا فقط انتظار داریم که دیگران و کلاغ‌ها جور آنها را بکشند. آیا هنوز فکر می‌کنیم آسیبی متوجه ما نیست؟
یاد آن قصه افتادم که موشی در خانه‌ای روستایی تله‌موشی دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله‌موش مشکل توست به ما ربطی ندارد. ماری در تله افتاد و زن خانه را گزید، از مرغ برایش سوپ درست کردند، گوسفند را برای عیادت‌کنندگان سر بریدند؛ گاو را برای مراسم ترحیم کشتند و تمام این مدت موش در سوراخ دیوار جا خوش کرده بود.

حالا حکایت ماست، هفت نوع موش را با آشغال‌هایی که درون خیابان‌ها می‌ریزیم پرورش می‌دهیم و آنها 27 نوع درد و مرض را با خود برایمان به ارمغان می‌آورند، بعد می‌گوییم این مشکل شهرداری است. آن هم شهرداری که 80درصد بودجه نجومی‌اش از طریق جریمه تخلفات تأمین می‌شود! سر کیسه را شل کند تا ما هم دخیل شویم. از آن 120‌هزار تومان برای شکار هر موش چقدرش به ما می‌رسد؟
اما به شما می‌گویم تا زمانی که بیش از یک‌سوم زباله‌های شهر از داخل جوی‌های خیابان‌ها جمع می‌شود، با سر کیسه شل کردن هم کاری از پیش نمی‌رود. یک مثال شاید قدری نگاه‌تان را به موضوع عوض کند. در ویتنام زمانی که مستعمره‌ فرانسوی‌ها بود، به دلیل زیاد شدن موش‌ها، دولت برنامه‌ای برای مشارکت شهروندان تدوین کرد. طبق این برنامه، شهروندان موش‌ها را می‌کشتند و دفن می‌کردند و دم موش را می‌بریدند و برای دولت می‌آوردند تا پاداش خود را بگیرند. بعد از مدتی تعداد زیادی موش‌های دم‌بریده در شهر دیده می‌شد! مردم ضمن حمایت از موش‌ها و کمک به رشد و تکثیر و زندگی آنها، دم‌های آنها را می‌بریدند و به دولت تحویل می‌دادند و دوباره موش‌ها را رها می‌کردند تا موش‌ها زاد و ولد کنند و درآمد بیشتری را به ارمغان بیاورند.
می‌بینید. با طمع مالی نمی‌شود کار انسان‌دوستانه انجام داد. الان موضوع، رابطه موش‌ها و آدم‌هاست. موش‌های تهران ارتقای ژنتیکی پیدا کرده‌اند، مشارکت اجتماعی بالایی دارند و یکدیگر را از انواع خطرات آگاه می‌کنند و شهرداری به تنهایی کاری از پیش نمی‌برد چون باید فرهنگ داوطلبی شهروندان ارتقا یابد. الان امید به زندگی در موش‌ها پس از ناکامی‌های شهرداری بیشتر شده است. حتما نتایج این تحقیق را که به صورت پیام وایبری دراختیار بسیاری از شما قرار گرفته خوانده‌اید: تعدادي موش آزمايشگاهي را به استخر آبي انداختند و زمان گرفتند تا ببينند چند ساعت دوام مي‌آورند. حداكثر زماني كه توانستند دوام بياورند 17 دقيقه بود. سري دوم موش‌ها را با توجه به اين‌كه حداكثر 17دقيقه مي‌توانند زنده بمانند به همان استخر انداختند. اما اين‌بار قبل از 17 دقيقه نجاتشان دادند. بعد از اين‌كه زماني را نفس تازه كردند دوباره آنها را به استخر انداختند. حدس بزنيد چقدر دوام آوردند؟... 26 ساعت! پس از بررسي به اين نتيجه رسيدند كه علت زنده بودن موش‌ها اين بوده كه آنها اميدوار بودند تا دستي باز هم آنها را نجات بدهد.
تحقیق تکان‌دهنده‌ای است نه؟ حالا باز هم بگویید وایبر بد است. یک نوع ابزار ارتقای فرهنگ داوطلبانه، استفاده صحیح ازهمین شبکه‌های اجتماعی است.... اما بحثش بماند برای بعد.
ادامه دارد...

دیدگاه‌های دیگران

ص
صادق |
مخالف 0 - 0 موافق
حکایت ماست پرورش موش ها و درد ها و مرض ها و بعد در به در دنبال گشتن راه حلی از خارج که بیایند به داد ما برسند. کاش چنین مطالبی بیشتر نوشته شود.
ن
ناصر تبریزی |
مخالف 0 - 0 موافق
من هم موافقم تا زمانیکه ما بعنوان شهروند نخواهیم مسولیتی را به عهده بگیرم چیزی عوض نخواهد شد. امروز در مقابل چشمانم با فاصله یکمتر از سطل زباله پوست بستنی رو پسرک ده ساله ای داخل جوی اب اندخت وقتی مهربانانه سعی کردم قانعش کنم که صدمات این کار متوجه خودمان خواهد بود گفت برو جلوی كسي رو بگیر که همه ی آشغالها رو جارو میکنه تو جوب نه من که فقط یه تیکه کاغذ رو پرت کردم!ما عادت کردیم که گناهانمون رو برابر گناه بزرگتر دیگران توجیه کنیم !

تعداد بازدید :  475