شماره ۳۹۶ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۴ مهر
صفحه را ببند
مارها، شامپانزه‌ها و ما که خیلی مدرنیم! (1)

سعید اصغرزاده

ذهن خودم را قدری مرور می‌کنم تا به مفاهیم و ارزش‌های کار داوطلبانه نزدیک‌تر شوم. شاید در این ستون بیشتر از این‌که دنبال این معنا باشم که کار داوطلبانه چیست؟ دنبال این باشم که کدام کار داوطلبانه نیست! اسمش را هم می‌گذارم مهندسی معکوس. مثلا آیا خروج از وایبر و جمع کردن دیش ماهواره کاری داوطلبانه است؟ و به همان میزان که خون‌دادن و کمک به کودکان سرطانی؟ یا کم مصرف کردن آب و کاهش استفاده از بنزین؟ یا شرکت در گروه‌های خودجوش امر به معروف و نهی از منکر؟ یا تجمع در دفاع از محیط‌زیست و مثلا دریاچه ارومیه؟ یا کمک به زلزله‌زدگان؟ یا...
شاید از این‌جا شروع کنم که پل استر در «وینتر ژورنال» شروع کرده بود: تو فکر می‌کنی اینها هرگز برایت اتفاق نخواهد افتاد، که اینها ممکن نیست برایت اتفاق بیفتد، که تو تنها کسی هستی در جهان که هیچ‌کدام از اینها برایش اتفاق نمی‌افتد، و بعدش، یکی پس از دیگری، همه‌‌شان برایت اتفاق می‌افتد، همان‌طور که برای هر آدم دیگری افتاده...
و در ابتدا همین فلسفه است که قدری انگیزه کار داوطلبانه را پر رنگ می‌کند؛ از هر دست که بدهی از همان دست می‌گیری! کار داوطلبانه به‌طورکلی به فعالیت‌های بشردوستانه‌ای گفته شده که برای ترویج خوبی یا بهبود کیفیت زندگی انسانی در نظر گرفته شده. این نوع کار هیچ‌گونه منفعت مالی ندارد و در عوض احساس ارزشمند بودن و احترام را به وجود می‌آورد. گفتم منفعت مالی! شاید نباید بحث منفعت مالی آن هم برای بهبود کیفیت زندگی را به میان کشید. یک مثال می‌زنم تا قدری به هم نزدیک‌تر شویم.   سال‌ها پیش وقتی هند مستعمره‌ انگلیسی‌ها بود، تعداد مارهای کبری در دهلی زیاد شده بود و دولت احساس کرد به‌تنهایی نمی‌تواند از عهده‌ مدیریت این وضع بربیاید. به همین دلیل تصمیم گرفت که شهروندان به مشارکت دعوت شوند. برای هر مار مرده‌ای که تحویل می‌شد، جایزه‌ای نقدی در نظر گرفته شد. این استراتژی ابتدا بسیار موفقیت‌آمیز بود و مارهای مرده‌ زیادی تحویل شد. به نظر می‌آمد که در طول زمان باید تعداد مارهای مرده کم و کمتر می‌شد. اما با کمال تعجب دیده شد که تعداد مارهای مرده تحویلی هر روز درحال افزایش است! احتمالاً می‌توانید دلیلش را حدس بزنید. مردم احساس کردند این کار درآمد خوبی دارد و بسیاری از آنها به پرورش مارهای کبری پرداختند تا درآمد خوبی به دست بیاورند. ماجرا در همین جا تمام نشد. دولت اعلام کرد که دیگر برای مارهای کبرای مرده جایزه نمی‌دهد! حالا مردم که می‌دیدند این کسب و کار دیگر رونق ندارد، مارهای خود را در گوشه‌ و کنار شهر رها کردند. هرکس مارهای خود را به دورترین نقطه از خانه‌اش می‌برد و رها می‌کرد و می‌توانید حدس بزنید که همان زمان که یک نفر در سمت دیگر شهر، مارهایش را رها می‌کرد، کسی هم بود که از آن سمت شهر به این طرف آمده بود تا مارهای خود را رها کند! بنابراین شاید گاهی نباید در کارهای داوطلبانه و مشارکت‌جویانه بحث پول را به میان کشید. ما به انگیزه‌های برتری احتیاج داریم. یووال حراری در کتاب خود «انسان‌های مدرن» ‌می‌گوید: اگر یک انسان و یک شامپانزه را در یک جزیره تنها رها کنید، شانس بقای شامپانزه به مراتب بیشتر است. به‌رغم اشتراک ژنتیک ۹۶‌درصدی با شامپانزه، آنها قدرت ایجاد خلق دنیای ساختگی ندارند. حالا اگر یک‌هزار انسان و یک‌هزار شامپانزه در یک جزیره باشند، آن وقت دیگر قدرت برتر برای بقا، ‌انسان امروزی است. به این معنا که انسان‌ها پس از انقلاب ارتباطی و زبانی به نوعی از زبان رسیدند که دیگر جانداران آن را ندارند و آن توانایی خلق دنیاهای جدید است که به آنان قدرت و امید برای بقا می‌دهد. دنیاهایی که همگی می‌توانند برای بقا در ساخت آن مشارکت داشته باشند.  ما نباید به خیال منفعت شخصی در چرخه کار داوطلبانه قرار گیریم، نتیجه غایی کار داوطلبانه منفعت عمومی است که منفعت ما نیز در آن مستتر است. به همین تهران خودمان نگاه کنید. به ازای هر نفر چهار موش وجود دارد و شهرداری... اصلا قصه‌اش بماند برای فردا.

ادامه دارد...

دیدگاه‌های دیگران

ن
نوشین |
مخالف 0 - 0 موافق
برای مشارکت داوطلبانه مردم در جهت رفع مشکلات جامعه,دیدگاه بسیار جالب و متن تأثیر گذاری بود.ممنون

تعداد بازدید :  999