مریم نراقی دبیر سرویس فرهنگ و هنر
بیش از دو دهه از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق میگذرد. هشت سالی که فرزندان دهههای مختلف این سرزمین را تحت تأثیر قرار داده است. آنها که نسل اول محسوب میشدند همانهایی بودند که چندی بعد از پیروزی انقلاب و با حمله عراق به ایران پشت به زندگی و جوانیشان کردند و عازم جبهههای جنگ شدند. آنها همانهایی بودند که شهید شدند، اسیر و جانباز و مفقودالاثر. نسل بعدی اما فرزندانی بودند که آنها هم به نوعی در بطن جنگ حضور داشتند، همان زمان که پدرانشان در جبههها میجنگیدند آنها زیر موشکباران همه نوع دلهره را تجربه کردند. برخیشان فرزند شهید شدند و برخیشان سالهاست که از پدر جانبازشان نگهداری میکنند. در این میان اما نسل دیگری نیز در این کارزار سهم بزرگی داشت. پدر و مادران نسل اولیهایی که هشت سال زیر لب برای رزمندگان دعا کردند، نظارهگر فرزندانشان بودند زمانیکه به جبهه اعزام میشدند. سالها چشمانتظار بودند، چشمانتظاری برخیشان پایان داشت و عدهایشان تا ابد چشم به در دوختند و با رویای بازگشت فرزندشان عمر گذراندند. بیشک هرکدامشان تاریخچه اسراری بودند. خیلی از آنها دیگر نیستند و رازهای بیشماری را تا ابد برای خودشان نگه داشتند. خاطراتی که کاش میشد تکتکشان را شنید و مکتوب کرد و برای نسلهای آینده به یادگار گذاشت. اما شاید هنوز هم فرصت باشد، هنوز هم ناشنیدههای فراوانی هست که میشود شنید و مکتوب کرد، کار تحقیقاتی میخواهد. باید فرصت را غنیمت شمرد پای صحبتهای نسل اولیها نشست، رزمندگان جوان آن روزها که امروز موی سپید کردهاند و هر کدام جایی درگیر روزمرگی زندگیاند. خیلیهاشان کنج آسایشگاهها هستند اما همهشان گنجینه خاطراتی هستند که میتواند میراثی باشد برای نسلهای آینده.
2
فیلمسازان بسیاری از همان سالهای آغازین جنگ دوربین به دست گرفته و از اتفاقات جبهه و جنگ فیلم ساختند، فیلمهایی که امروز دارای ژانری به نام دفاع مقدس هستند. به تبع شرایط موجود جنگ در آن روزها بسیاری از فیلمها مضمون تهییجی داشت برای تقویت روحیه رزمندگان و خانوادههایشان در یک دفاع تمام عیار ملی. فیلمهای قابل دفاعی از روزهای جنگ تولید شده و در آرشیو سینمایی ما باقی مانده است. حالا اما سالها از آن زمان میگذرد، از روزهای توپ و موشک و خمپاره. جنگ تمام شده است و مصائب اجتماعی آن همچنان وجود دارد. اما نکته اینجاست که سهم فیلمسازان و مسئولان سینمایی کشور در به تصویر کشیدن سینمای بعد از جنگ چیست؟ در به تصویر کشیدن مصائب خانواده شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودین. اسرایی که بعد از بازگشت به وطن کانون خانوادهشان از هم پاشیده شده بود، جانبازانی که مدتهاست در آسایشگاهها چشمانتظار آن هستند که کسانی به دیدارشان بیایند، زنان و فرزندان شهدایی که از مهر همسر و پدر بینصیب ماندند و یک تنه بار مشکلات زندگی را به دوش کشیدند. حقایقی که وجود دارد و قابل انکار نیست. واقعیتهای بیشماری از پیامدهای پس از جنگ وجود دارد که هرگز تصویر نشده است و حتی مکتوب هم نشده است. شاید مهمترین دلیلش این باشد که عدهای پرداختن به این واقعیتها را سیاهنمایی میدانند همانطور که چندی پیش یکی از فیلمسازان دفاع مقدس فیلم «گیلانه» رخشان بنیاعتماد را متهم به سیاهنمایی کرده بود. وقتی از فیلمسازان دفاع مقدسی سؤال میکنیم که چرا سراغ مصائب اجتماعی بعد از جنگ نمیروند و آنها را تصویر نمیکنند، همه متفقالقول میگویند نمیشود سراغ این سوژهها رفت، راه سختی است و اغلب فیلمنامهها تصویب نمیشود. پرونده پیش رو به بهانه هفته دفاع مقدس به این موضوع پرداخته است. این که آیا سینمای جنگ و موضوعات پیرامون آن قرار است در همان دهههای شصت و ابتدای هفتاد متوقف شود؟ آیا قرار است در اثر سهلانگاری و مناسبات سیاسی از خاطرات بازماندگان نسل جبهه و جنگمان چشم بپوشیم و آنها را با خاطراتشان رها کنیم؟ و در نهایت اینکه چه تصویری از جنگ و اتفاقات بعد از آن برای نسلهای بعد باقی خواهیم گذاشت؟