سهراب رحیمی، شاعر و مترجم متولد ۱۳۴۱ است. شعرهایش تاکنون به زبانهای ترکی، آذری، عربی، انگلیسی، فارسی، اسپانیایی، فرانسوی، مقدونی، چینی، روسی، اوکراینی، دانمارکی و آلمانی ترجمه شده است. او درسال ۱۳۸۹ داوری جایزه شعر خبرنگاران ایران را برعهده داشت. درسال ۱۳۹۰ بهعنوان داور با جایزه شعر لیراو و جایزه شعر نیما همکاری داشت و درسال 1391 داور دور نهایی جایزه شعر زنان ایران(خورشید) بود. وی درسال 1392 برنده نشان و جایزه بینالمللی نیکلای گوگول از کشور اوکراین شد.
آقای رحیمی برايمان از شعر و تجربه شاعرانه زيستن در جهان امروز بگوييد.
اولا باید عرض کنم، بومیبودن صرفا به معنای زیستن در محل زبان مادری نیست و شعر نوشتن صرفا تجارب زبان مادری نیست. زبان مادری بخشی از تجربه زیستن است. اكنون میتوانم هرگاه که بخواهم به وطن پرواز کنم. تاکنون نیز دیدارهایی داشتهام. بنابراین همانطور که ملاحظه میفرمایید چندان هم از قافیه پرت نیستم. بومی سرزمین غربت شدهام. غربت در من ریشهزده و من هم در غربت ریشه زدهام.
شما را بهعنوان شاعر در متن میشناسند نه يك راوي در حاشيه. در شعر از چه ابزاری استفاده میکنید تا بتوانید شعر را در جایگاه واقعی خودش قرار دهید؟
سعی من همیشه این بوده که در متن حضور داشته باشم و همیشه هم از حاشیهسازی بیزار بودهام. تمرکز من بیشتر روی زبان و تصویر بوده است. سعی کردهام حتیالامکان سیاسی اجتماعی ننویسم، چراکه در عمل به این نتیجه رسیدهام که عمر اینگونه اشعار خبری به کوتاهی همان اخباری است که اینان راویاش هستند. من معتقد به شعری هستم که به هسته و ذات جهانِامروز و امروز جهان ما نزدیکتر باشد و از طریق آن بتوان به هستی و جهان پیرامون، نگاهی همذاتپندارانه داشت. معتقدم شعر باید بتواند مخاطب را به درگیری با اشیاء و جهان پیرامون بکشاند و خوانندهاش را به فضای زندگی امروز نزدیکتر کند. معتقدم شعر امروز و نوشتار امروز باید بتواند از دنیای تکراری و ملالآور متنهای کلاسیک عبور کند و جهان تازهای را به خواننده کنجکاو نشان دهد که بشود از دریچه آن و به موازاتش تعریف جدیدتری از ادبیات و زندگی را تجربه کرد و نشان داد و زندگی کرد و شناخت.
تاریخ موجود در شعرهایتان يك تاريخ جهانشمول و دارای گستره روايتي است، چقدر این روابط بینمتنی موجود در شعرهای شما ميتواند ابعاد معنايي جديدي کشف كند؟
خب البته این را باید منتقدان جواب بدهند که آیا ابعاد جدیدی هم در شعرهای من و از طریق خوانش شعرهای من کشف شده یا نه. طبعا فکر میکنم هر شعری اگر عمق داشته باشد و اگر شاعر هنگام آفرینش شعر از اعماق وجودش برای خلق اثر بهره جسته باشد و به زوایای پنهان خیال و زبان توجه داشته باشد و بتواند اثرش را طوری ارایه دهد که تعداد بیشتری خواننده بتوانند با آن همذاتپنداری کنند، بیشک آن اثر، اثر موفقی است و توانسته ابعاد و معناهای نوینی را کشف کند و به خواننده ارایه دهد.
شعرهای شما و مخصوصا کتاب «نامهای برای تو» معناگراست که عمدتا بر محور حس، عاطفه و خيالی غیرتشبيهگرا میچرخند، زبان نیز در ساختار معقولی ارایه میشود. چگونه باید به آهنگ واژهها و نوآوریهای زبانی توجهی سالم نشان داد بهطوری که از بازیهای کسالتبار زبانی دور ماند؟
همانطور که در شعر من شاهد هستید بهندرت از بازیهای زبانی استفاده میکنم. چون معتقدم آن فن هم درواقع نوعی چاشنی است برای شعر. چای را هم اگر بیش از یک قاشق عسل بریزی دلت را میزند. ما قرار نیست خواننده را گول بزنیم. خودمان را هم نمیخواهیم گول بزنیم. حس، عاطفه، خیال، معناگرایی، بازیزبانی، آهنگ واژهها و دیگر نوآوریها قرار نیست به شکل یک بازی فرمالیستی ما را محدود کند به چند فن بیان. ما قرار است در هنگام کشف فرم نو، کشف جهان تازه تصویر و روایت تازه جهان و کلمه نیز بکنیم. هرچند همیشه حرف اول را فرم است که میزند، چیزی که من هیچگاه نسبت به آن بیتوجه نبودهام.
نگاه شما به محيط پيرامون، نگاهی زنده، پويا و جستوجوگر است و در ايجاد رابطه بين پديدههای ذهنی و عينی نيز عمدتا موفق. تجربههای زیستی پیرامونتان تا چه حد به هستیشناسی آثار شما کمک کرده است؟
سعی من همیشه حضور بیواسطه در هستی بوده. منتهی وقتی که میخواهم تجربههای زیباشناسانهام را به منصهظهور برسانم، هم به پدیدههای ذهنی و هم به پدیدههای عینی توجه داشتهام. هرچند که درنهایت پروسه تولید شعر، پروسهای ذهنی است که درنهایت در زمان ثبت روی کاغذ به اثری مادی تبدیل میشود. شکی نیست که حضور در جامعه فعال و پرجنب و جوش فرهنگی سوئد، مرا تبدیل به جستوجوگری همیشه کنجکاو کرده است. فکر میکنم تا زمانی که انسان چهاردانگ حواسش را متوجه تغییرات و تحولات فرهنگی جامعهاش کرده است همیشه برای خودش این امکان را فراهم آورده که زمینه پویایی لازم برای خلق آثاری نو دارا باشد.
رگههايی از طنز نیز در برخی شعرهای شما ديده میشود که با بافت کلی شعر نيز سازگاری کامل دارد. این رویکرد در راستای انتقاد از مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، چقدر به شاعر و مخاطب کمک میکند؟
شعر، روایت اجتماع نیست و قرار نیست در جامعه و مشكلات جامعه غوطهور شود. این کار را سیاسیون، جامعهشناسان و رماننویسان به خوبی انجام میدهند. جنس شعر از نوع دیگر است. شعر بیشتر از هر هنر دیگری با بخش ناخودآگاه جامعه در ارتباط است. شاعری یکجور مکاشفه است، یک خلوت دلخواه، یک جنون رایگان که ما انتخابش کردهایم.
بهرهگیری درست شاعر از بار درونی کلمات باعث میشود که در القاء مضمون موفق عمل کند و مخاطب نیز با خواندن شعر او بهراحتی در ذهنش فضاسازی کند. بهنظر میرسد جدیترین آسیب شعر امروز بکارگیری تصاویر یا سطرهایی است که بودنشان چیزی به شعر اضافه نمیکند. شما هم موافقید؟
بله البته. جریانی به نام سادهنویسی که گریبانگیر شعر امروز جهان و همچنین شعر امروز ایران شده، ضربهای جدی به پیکر زیباییشناسی شعر زده است. فکر میکنم تأثیر اینترنت و چاپخانههای دیجیتالی و همچنین کمبود نشریات کاغذی از یکطرف و تکثر شاعران جوانی که عجله دارند آثارشان هرچه سریعتر منتشر شود، باعث یک نوع رفتار هیستریک شده. اینروزها هرکسی میتواند با کمی کپیبرداری و کمی شرکت در کلاسها و جلسههای شعرخوانی و با سرمایهای اندک کتابشعری منتشر کند. خوبی چنین وضعیتی در این است که دیگر شاعر کلانروایت و شاعری که داعیه رهبری شاعران داشته باشد را نداریم و از نظر شانس انتشار همه نویسندگان و شاعران در یک سطح هستند. اما از طرفی عدم نظارت ناشران بر کیفیت آثار منتشره، این شبهه را در شاعران جوانتر به وجود میآورد که دیگر وظیفهشان به انجام رسیده و کاری ندارند جز تبلیغ این کتاب. خب شما تصور کنید وقتی که شاعری روزی 5، 6 ساعت وقت بگذارد روی تبلیغ درباره کتابش، دیگر کی فرصت میکند شعر بخواند، کی فرصت میکند ویرایش کند، کی فرصت دارد روی نوشتههایش تعمق کند؟!
ترجمه بر جریان شعر هر کشوری تأثیر میگذارد اما متاسفانه در کشور ما ترجمهها بعضا از زبان دوم یا حتی سوم صورت میگیرند. شما بهعنوان یک شاعر و مترجم، روی آوردن به این نوع ترجمه را چقدر بیماریزا میدانید؟
من فکر میکنم از دیدگاه آسیبشناسی، شعر ما دقیقا از همین پاشنه آشیل، بیشترین ضربهها را خورده است. وقتی مترجمی در انتشاراتی معروف، شعرهای شاعران جهان را تا حد درک و فهم مردم پایین آورده و با زبان شیرین کوچه و بازار آن را به نگارش درآورده و سپس در تیراژ بالایی در بزرگترین انتشاراتیهای این کشور منتشر میکند، نباید توقع درک بالاتری از شعر در این وضع داشت. این ترجمهها که درواقع هضم شده آن آثار نفیس جهانی هستند، این شبهه را در ذهن شاعر جوان کنجکاو ایرانی بهوجود میآورند که به سرچشمه شعر جهان دسترسی یافتهاند و خودشان را با آثار معروف جهان وفق میدهند و درنهایت آثاری تولید میکنند که نه عمق دارد و نه طول. البته نکته دیگر، گسلی است که بین شعر کلاسیک و شعر مدرن ما اتفاق افتاده و باعث شده شاعران معاصر عمدتا آگاهی چندانی از شعر کلاسیک ما ندارند و این سهلانگاری و اتکا به سرعت و بیدقتی ناشی از چنین تفکری، راه را برای یک نوع ادبی شل و وارفتهای فراهم میکند که هر چند وقت یکبار با اسم جدیدی بروز میکند. شعر هفتاد، شعر هشتاد، شعر نود، شعر پستمدرن، شعر پسانیمایی، شعر آسان، شعر گفتار و... که البته احتیاج به توضیح نیست که شعر همیشه یک سنت نوشتاری بوده و همیشه شاعران به اصولیترین و اساسیترین بخش روان انسان توجه داشتهاند، همچنان که به گنجینه ادب پیشینیان نیز توجه داشتهاند.