شماره ۱۰۰۲ | ۱۳۹۵ يکشنبه ۷ آذر
صفحه را ببند
داستان‌های متفاوت، سرنوشت‌های مشابه

|  مریم پناهی  |  مدیر خانه کوچک کوشا |

باقر(*) به همراه دو برادر و خواهرش مرضیه و مادر معتادشان زندگی می‌کرد. پدر در نتیجه اعتیاد فوت کرده بود. باقر کار می‌کرد، درس می‌خواند و دانشجوی معماری شد اما زیر فشار اعتیاد مادر چندین بار خودکشی کرد، نجاتش دادیم اما آخر سر با قرص برنج خودکشی کرد. مرضیه هم بارها حرف از خودکشی زد تا اینکه در سن 16 سالگی با مردی 65 ساله صیغه شد اما از اول با او طی کرده بود برادر 6 ساله‌اش با او زندگی می‌کند.ماجرای بالا، تنها یکی از داستان‌های کودکان کار است، کودکانی که حقوق‌شان تضییع شده و از کودکی جدا مانده‌اند. طبق پژوهش‌های انجام شده وجود فقر، تورم، جنگ، مهاجرت، اعتیاد، طلاق، بیکاری، نیروی ارزان و عوامل فرهنگی - سیاسی مسبب اصلی پیدایش کودک کار هستند. البته در کشور ما به جز موارد ذکر شده، بازماندگی از تحصیل کودک به بهانه‌های مختلف از جمله: عدم توانایی کودک در پرداخت شهریه، عدم توانایی در پرداخت کمک نقدی برای تعمیر قفل، رنگ و تعمیرات مدرسه، پوشیدن دمپایی (چون پولی در خانه موجود نیست تا کفش برای کودک خریداری شود)، عدم رعایت شئونات مدرسه و... از دیگر آیتم‌های رانده شدن کودک از فضای مدرسه و نهایتاً جذب آن‌ها به بازار کار و قرار گرفتن در حوزه آسیب و به ویژه آسیب اعتیاد است.یکی از مسائلی که در مورد کودکان کار باید به آن اشاره کرد، محدودیت‌های فرهنگی، قومیتی و مذهبی برای زنان (مادران) است که منجر به فقر اقتصادی زنان نسبت به مردان و عدم دسترسی زنان به قدرت اقتصادی می‌شود و همین موضوع مزید بر علت شده به طوری که وقتی پدر خانواده فوت یا گرفتار اعتیاد، بیکاری، زندان و ... می‌شود، ناتوانی اقتصادی زن (مادر) رابطه مستقیمی با جذب کودک به بازار کار و وارد شدن او به چرخه آسیب‌ها از جمله اعتیاد پیدا می‌کند. به عنوان نمونه احمد در خانواده‌ای زندگی می‌کند که پدر و مادرش هر دو معتادند، خواهرش در سن 14 سالگی ازدواج و 6 ماه بعد طلاق گرفت، دوباره ازدواج و از همسر دومش هم جدا شد و در سن 18 سالگی مطلقه و معتاد هم شده بود. احمد و سه خواهر و برادرش که از پدرهای مختلف هستند، شناسنامه ندارند، مجبورند در بازارچه امامزاده یحیی دم کنی و دستمال بفروشند تا هزینه اعتیاد مادر و پدر، کرایه خانه و اگر پولی بماند هزینه خورد و خوراک خود را جور کنند. البته مثال‌ها در این زمینه کم نیستند: مادر علی، محمد و سیف از ابتدا معتاد بودند. علی حتی کلاس اول را هم نخوانده و هر روز مجبور بوده کار کند تا خرج مواد مادر و بعد هم به مرور دو برادری را که از پدرهای مختلف به دنیا آمدند بدهد. علی هر هفته شغل عوض می‌کند و تقریبا هر جایی کار می‌کند به یک ماه نمی‌رسد مادرش را چند بار برای ترک بردیم و در مدت ترک، سه کودک او در تنها اتاق استیجاری‌شان تنها زندگی می‌کردند. مثال دیگر اکبر و حسین هستند که مادرشان معتاد است. چندین بار ترک کرده و دوباره آلوده شده. در زمان‌هایی که برای ترک می‌رفت بچه‌ها به امان خدا در خانه رها می‌شدند. اکبر و حسین از 6 سالگی با کار در کفاشی‌ها و سراجی‌ها و به قول خودشان دله دزدی، خرج‌ زندگی را در می‌آورند. حالا هم شب‌ها خانه‌ها و مغازه‌های سرچشمه و سیروس را خالی می‌کنند. همه می‌شناسندشان، چند صباحی کانون اصلاح و تربیت و دوباره رهایی و دوباره از اول. همه چیز هم مصرف می‌کنند.این مثال‌ها را زدم تا تاکید کنم رابطه مستقیمی میان کسب درآمد از سوی پدر و مادر و کار نکردن کودک وجود دارد، مخصوصا وقتی مادری توانایی حرفه‌ای دارد یا به مرور جذب بازار کار می‌شود با درآمدش مانعی بزرگ برای ورود کودک به دایره فقر و نهایتا کار می‌شود.
(*) اسامی برای حفظ حریم شخصی افراد تغییر یافته‌اند


تعداد بازدید :  329