حامد داراب| خستگی، همه جان آفتاب اوایل پاییز را گرفته بود و «نگاه منتظری حجم وقت را» در غروب روز دوشنبه تماشا میکرد. پل «امیر بهادر» که تمام شد، دکتر مهدی محقق را دیدم، ریاست انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ از پیش فکر کرده بودم، در این مراسم، باید چهرههایی را ببینیم که اغلب همه آنها را در کنار یکدیگر به نظاره نشستن، آرزویی است دستنایافتنی. چهرههایی که به احترام استاد محمدابراهیم باستانیپاریزی، شش ماه پس از درگذشتش، به بهانه بزرگداشت او گرد هم جمع میشوند. با این همه فکری که از پیش بر آن بودم، صحیح بود.
«در حیاطِ کوچکِ» پاییز، در انجمن مفاخر، که دفتر و محل دایمیاش خانه قدیمی و بزرگ حسین پاشاخان ملقب به امیر بهادر، وزیر دربار مظفرالدین شاه است، با آن درختهای کهنسال، بالکن باریک و خاطرهانگیز، حوض دایرهایشکل مرمرین، گچبریها و سنگکاریهای تحسینبرانگیز و پلکانی با موزايیکهای چهارخانه قهوهایرنگ، (که خاطره نشستن روی آن با زندهیاد قیصر امینپور، هرگز فراموشم نمیشود) ایستاده بودم، نخست محمدتقی امامی با آن چهره همیشه خندانش در حیاط ایستاده بود. استاد تاریخ دانشگاه تهران، مثل همیشه ساده و صمیمی بود. سیدمحمد دعایی، مدیرمسئول روزنامه اطلاعات و جمشید کیانفر، مصحح، پژوهشگر تاریخ و رئیس نقد خانه کتاب ایران، با یکدیگر سخن میگفتند. استاد تمامعیارم، دکتر حسن شهرستانی، که خاطره سالهای دانشکده و كلاسهاي ادبیات نمایشی را یک آن در برابر چشمانم گذراند، در مقابل درِ ورودی سالن اصلی بود. موهای عضو هیأت علمی دانشگاه هنر، سفیدتر شده بودند، چروکهای صورتش نیز، بیشتر. مراسم رأس ساعت پنج و سی دقیقه غروب آغاز شد. سالن را که نگاه میکردی، پازلی از شخصیتهای برجسته، در کنار یکدیگر بودند. دکتر حسن زندیه، مدیر گروه تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، با آن نگاه همیشه سنگینش. دکتر احسان اشراقی، استاد دانشکده تاریخ دانشگاه تهران، دکتر محمدکریم قنبری، استادموسی ابراهیمی و از همه هیجانانگیزتر، پروفسور آلبرت ادرادیان، پژوهشگر تاریخ ایران باستان، از دانشگاه آکسفورد که در گوشهای بینام، بینشان، آرام، در ردیفهای آخر، نشسته بود. در اواسط مراسم، عدهای در صندلیهای بالکن انجمن نشستند، در میانشان از پشت پنجرههای سالخورده، میشد چهره استاد محسن قدیری با آن قامت خمیده و عصای روزگارزدهاش را، دقیق تشخیص داد. نخستین سخنران، که پشت تریبون ایستاد، جمشید کیانفر بود. او در آغاز به سخنی از زندهیاد استاد باستانیپاریزی اشاره کرد: شنیدهام همیشه در دانشگاه برای ورودیهای جدید میگفت، توقع نداشته باشید که از دل این کلاسها مورخ بیرون بیایید، اینجا محلی برای آشنایی شما با مواداولیه موردنیازتان است و باقی کار با خودتان است. این سخنان آقای باستانی درحالی مطرح میشد که همان روز و حتی امروز بسیاری از دانشآموختگان تاریخ، خود را طلبکار از آن میدانند. کیانفر همچنین به روش تاریخنگاری باستانیپاریزی اشاره کرد و گفت: او روایتگر تاریخ مردمی ما است و توانست تاریخ تلخ را با شیر و شکر بیامیزد و به کام مردمش بریزد. در همین حال از معدود افرادی بود که به بررسی اشتباهات خود هم میپرداخت و با شهامت خودش را جایزالخطا میدانست. سیدحسین شهرستانی عضو هیأتمدیره انجمن و استاد دانشگاه هنر، دومین سخنران بود. او مانند همیشه صحبتهایش را با کلمههایی در شأن ادبیات آغاز کرد و گفت: ادبیات فارسی پنجرهای به سوی گونههای مختلف بشر و یافتههای وی در ادوار مختلف باز کرده است. او گفت: ادبیات بهویژه ادبیات فارسی ابزاری است که میتواند علوم خشک را در خود حل کرده و مانند شربتی شیرین به مخاطب عرضه کند. مثال عینی این کار مانند شیوه بیان مسأله جبر و اختیار از سوی شهید مطهری است که دیدیم ادبیات خوب ایشان چگونه باعث شد که این مسأله کاملا محسوس مطرح شود.
شهرستانی در ادامه با اشاره به مرحوم باستانی گفت: ایشان هم همانند بیهقی و با همان صفات البته با ذوق بیشتر تاریخ را روایت میکند. حاشیهنگاریها و تداعی معانی در کار او غوغا میکند و این گاهی چنان مطرح میشود که مثلا ما تاریخ احمدعلی خان را که باستانی روایت کرده است بیشتر با نام تاریخ باستانیپاریزی میشناسیم.
در ادامه این مراسم اقدس کاظمی به قرائت قطعه شعری درباره باستانیپاریزی پرداخت و در ادامه احسان اشراقی استاد دانشگاه تهران برای سخنرانی به پشت تریبون آمد.
اشراقی به ذکر خاطرهای از شعرخوانی باستانیپاریزی نشست: در آن دوران خاطرم هست که دانشجویان شب شعری را تشکیل داده بودند و هر هفته اشعار جدید خود یا تازهترین اشعاری را که خوانده بودند در آن قرائت میکردند. باستانی در این جلسات حضوری فعال داشت. در همان ایام بود که مدیر روزنامه مرد امروز ترور شد و باستانی شعری زیبا در وصف او گفت. همین طبع شاعرانه بود که از او فردی ساخت که بعد از آن به شاعر شهر معروف شده بود و هر اتفاقی که میافتاد انتظار داشتیم که او شعری را بگوید.
اما سخنران پایانی این مراسم محمدتقی امامی بود. امامی که سخنهایش با بغض همراه بود آشناییاش را با باستانیپاریزی اینگونه شرح داد: آن سالها تازه از ترکیه دکترای تاریخ گرفته بودم و در خانه مرحوم مینوی به حضور جمعی از استادان دانشگاه میرسیدم و سعی میکردم بهعنوان دانشجویی در محافلشان شرکت کنم. از سال ۵۴ که تدریس تاریخ عثمانی در دانشگاه تهران به من سپرده شده هر هفته در گروه تاریخ، استاد را میدیدم و شاهد رفت و آمدهای مردمی به خدمت ایشان بودم. همین بود که از ایشان برای من مورخی مردمی ساخت که تاریخ را برای درک اکثریت مردم میدانست و مینوشت. مثلا برای آنکه عملکرد فئودالیسم اروپایی را روایت کند مردم را به یاد یاورعلی خانها میانداخت و همین بود که برای مردم جذاب بود. در پایان این مراسم لوح تقدیری از سوی دانشگاه تهران و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به حمید باستانیپاریزی، فرزند استاد پاریزی تقدیم شد.