شماره ۳۹۲ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۷ مهر
صفحه را ببند
خواسته‌ آتش‌نشان

|  مایک ویکت  |

چند ‌سال قبل در یکی از تصفیه‌خانه‌های بزرگ یک شهر نفت‌خیز، آتش‌سوزی مهیبی روی داد و طولی نکشید که شعله‌های سهمگین آن به آسمان بلند شد و رفته‌رفته دامنه‌ حریق گسترش بیشتری پیدا کرد و به ساختمان‌های شهر نزدیک شد.
آتش‌نشانانی که با خودرو‌های اطفای‌حریق به سرعت خود را به محل رسانده بودند، ناچار در چند محله آن طرف‌تر متوقف شده بودند، زیرا بیم این داشتند که لهیب سوزان آتش، خود و خودرو‌هایشان را به کام خود بکشد و خاکسترشان کند. ساعت‌ها گذشت و آتش همچنان دایره‌ سوزان و مخرب خود را وسعت می‌بخشید. در این مخمصه که ساکنان محله، خانه‌هایشان را ترک می‌کردند و می‌گریختند، ناگهان یک خودرو آتش‌نشانی آژیرکشان و با سرعت زیاد از راه رسید. تقریبا در کنار شعله‌های آتش دور میدان را طی و اریبی توقف کرد. در دم چند آتش‌نشان از آن پایین پریدند و لوله‌های آب را متوجه این جهنم سوزان کردند. آتش‌نشانان دیگر که شاهد این صحنه بودند، بی‌درنگ سوار بر خودرو‌ها شدند و آنها هم به خاموش کردن آتش‌ها پرداختند. سرانجام با تهور و شجاعت این راننده که جان خویش را به مخاطره افکنده و به قلب آتش زده بود، کانون حریق مهار شد. همگان از شهامت و جرأت این راننده‌ شجاع و فداکار تعریف می‌کردند و ازخودگذشتگی او را می‌ستودند. به همین علت تصمیم گرفته شد تا به پاس این همه گذشت، مدال و جایزه‌ای به این راننده تقدیم شود. در مراسم جشن، شهردار سخنرانی مفصلی کرد و در پایان، خطاب به آن افسر شجاع آتش‌نشانی گفت:  «کاپیتان، اجازه می‌خواهم تا از طرف شهروندان عمل شجاعانه شما را تحسین کنم و درواقع بایستی اذعان کنم شما نه‌تنها شهری را از کام آتش نجات دادید، بلکه جان‌های بسیاری را نیز از کام مرگ رهانیدید. حال از شما خواهش می‌کنم اگر چیز به‌خصوصی می‌خواهید و آرزوی داشتن آن را داشته‌اید، بدون رودربایستی بگویید تا بی‌درنگ خواسته‌تان را عملی کنیم.»  کاپیتان بدون هیچ مکثی اظهار داشت: «عالیجناب، یک جفت ترمز خوب و محکم از هر چیزی بهتر خواهد بود.»


تعداد بازدید :  118