عباس قائد رحمت عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی
کشورهای دنیا براساس شاخصهایی به 3گروه توسعهنیافته، درحالتوسعه و توسعهیافته تقسیم میشوند. در کشورهای توسعهنیافته، سیاستگذاری و برنامهریزی خیلی مشخص نیست؛ یعنی برنامهها درهم تنیده شده و هر مدیری که به رأس کار میآید، برنامهای برای خودش تدوین یا برنامههای قبلی را لغو میکند. گروه دوم، کشورهای توسعهیافتهاند که وضع بسیار متفاوتی دارند؛ یعنی برای 50سال آینده خود برنامهریزی کردهاند. کشوری مثل ژاپن که از نظر اقتصادی توسعهیافته است؛ این کشور شاید برنامههای توسعهای خود را بعد از خیلی از کشورهایی که الان همچنان در مسیر توسعهیافتگی هستند، شروع کرد ولی چون تحرک بیسابقه و انسجام برنامههای تدوین شده را اجرایی کردند، امروز توانستهاند به شاخصهای توسعهیافتگی دست پیدا کنند.
در مقایسه با ایران میبینیم که ما از زمان امیرکبیر بحث پیشرفت و توسعه را در کشور مطرح کردیم ولی هنوز نتوانستهایم به آنها جامهعمل بپوشانیم. این تفاوت برنامهریزی در کشورهای توسعهیافته و درحال توسعه است؛ در کشورهای توسعهیافته برنامههای بسیار بلندمدت که زمانبندی میشود و اگر در یک دوره عقبافتادگی هم داشته باشند در مقاطع بعدی میتوانند آنها را رفع کنند. در این کشورها اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی و سیاسی همه با هم در مسیر توسعه قرار میگیرد. به عبارت دیگر، وقتی مسائل اجتماعی را مدنظر قرار میدهند، از مسائل سیاسی و فرهنگی غافل نمیشوند. مدیریت کلان در کشورهای توسعهیافته بسیار مستحکم و مصمم عمل میکند و خللی در برنامهریزیهای زمانبندی شده آنها دیده نمیشود؛ این سیستم به گونهای است که حتی اگر چند پله هم از برنامه عقب بیفتند، در مقطع بعدی حتما آن را جبران میکنند.
کشورهای دیگری هم هستند که نه توسعهیافتهاند و نه عقبافتاده؛ این گروه سوم، کشورهای درحالتوسعه و رشد هستند؛ این کشورها از یکسری اقدامات کشورهای توسعهیافته الگوبرداری کرده یا به ابتکار و خلاقیت خودشان آنها را تعریف کردهاند و درواقع در مرحله گذار از توسعهنیافتگی به توسعهیافتگی هستند. این دوره بسیار حساس و پرمخاطره است، بعضا مسائل فرهنگی اجازه نمیدهد کشورها خیلی با سرعت از این مسیر بگذرند؛ چراکه تغییرات فرهنگی بسیار آسیبزاست اغلب کشورهای درحالتوسعه در این راه با آسیبهای جدی در حوزههای مختلف مواجه میشوند، مثل اختلاسهای اقتصادی؛ وقتی این کشورها میخواهند اقتصاد دولتی را به اقتصاد خصوصی و تعاونی تبدیل کنند، که این هدف در برنامههای توسعهای 5ساله و چشمانداز 20 ساله ایران هم تعریف شده است، میبینیم که پدیدههایی مثل اختلاس بروز میکند؛ مثلا در واگذاری واحدهای تجاری و کارخانههای کشور به بخش خصوصی یک عده سودجو که بعضا به دولتها هم ممکن است متکی باشند، میآیند و از این فرصت سوءاستفاده میکنند؛ این مشکلات مسیر توسعهیافتگی را با مانع مواجه میکند و رسیدن به اهداف ترسیم شده را عقب میاندازد.
در مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز همینطور است؛ در دوران گذار ما یک تقدم اجتماعی و فرهنگی داریم و یک تاخر اجتماعی و فرهنگی؛ وقتی میبینیم که چرا کشورهای درحال توسعه از نظر صنعتی و عمرانی عقبافتادگی دارند، ریشه آن در مسائل فرهنگی و اجتماعی دیده میشود. کشورهای توسعهیافته انسجام فرهنگی و اجتماعی قویتری دارند و کمتر تحتتــأثیر معضلاتی مثل تهاجم فرهنگی قرار میگیرند. چراکه تهاجمهای فرهنگی اغلب آموزههای اخلاقی و دینی کشورهای جهان سوم را هدف قرار میدهد و همین آسیبپذیری باعث میشود موانع توسعهیافتگی فرهنگی و بالطبع اجتماعی هم دیده شود. به عبارت دیگر، گذر از دنیای سنتی به مدرنیسم در کشورهای درحال توسعه که هنوز ظرفیتهای کافی برای پذیرش تغییر را ندارند، مشکلساز میشود؛ دوره گذار در مسیر توسعهیافتگی به تعبیری یک پیچ تاریخی برای کشورهای درحال توسعه است که اگر به خوبی پشتسر گذاشته شود، توسعهیافتگی هم دور از دسترس نیست.
ما درواقع به یک اتحاد و انسجام کلی نیاز داریم؛ ارزشهای اجتماعی را باید حفظ کنیم قوانین باید به خوبی نهادینه شود؛ قانون و اجرای قانون باید بهگونهای باشد که بازدارندگی ایجاد کند، بازدارندگی درمقابل انحرافهای اجتماعی، انحرافهای اقتصادی و سیاسی؛ درواقع باید برای همه احترام به قانون اساسی نهادینه شود؛ اگر قانون بهخوبی در کشورهای درحالتوسعه تدوین و اجرایی شود، آن کشور بهخوبی از این پیچ تاریخی گذر میکند. در غیر این صورت، به عبارتی اگر در عمل به قانون عملکرد دوگانه داشته باشیم و برای کسی سخت بگیریم و برای دیگری آسان و قانونگذار و مجری نتواند آنطور که باید عمل کند، احساس بیعدالتی در جامعه ایجاد میشود و همین باعث بروز مشکلات
بعدی میشود.
در این میان درمورد ایران میتوانیم بگوییم ما تاریخی داریم که 2هزار و 500سال حکومت پادشاهی در آن بود، با این حال در دوره فعلی و بعد از انقلاب، دموکراسی در کشور مطرح شد؛ ما تلاش میکنیم خودمان را در دنیا مطرح کنیم و امروز به جایی رسیدهایم که در دنیا حرف برای گفتن داریم؛ دموکراسی در ایران به گونهای است که رأی مردم نمایندگان ملت و رئیس اجرایی را انتخاب میکند. دستگاههای نظارتی در این میان حاضر هستند و در کل ما درحال گذر از این پیچ تاریخی هستیم و در برنامه و سند چشمانداز طوری برنامهریزی کردهایم که در حوزههای مختلف به جایگاه قابل قبولی در منطقه برسیم. از نظر علمی باید به رتبه اول منطقه برسیم؛ در این راه باید شرکتهای دانشبنیان را توسعه دهیم، مقالات ما باید افزایش یابد و عملیاتی شود و در صنعت و کشاورزی آثارش را ببینیم. میبینیم که در برخی از حوزهها مقدمات توسعهیافتگی برای کشور فراهم شده است؛ در بحث انرژی هستهای میبینیم که رشد بسیار چشمگیری داشتهایم؛ همینطور در فناوریهای دیگر مثل نانوتکنولوژی، آیتی، بیولوژی و بهداشت و درمان، پیشرفتهای خوبی داشتهایم.
البته در این مسیر اشکالاتی هم وجود داشته و بهواسطه تغییرهای مدیریتی و برنامهریزیهای نسبتا متمایز و متفاوت ایجاد شده است. امروز در جایگاهی قرار داریم که در برنامه 5 ساله ششم باید تمام عقبافتادگیها را مدنظر قرار دهیم یعنی برنامههایی را تعریف کنیم که روند توسعه را تسریع دهد. به هر صورت چالشهایی در این راه وجود دارد، سد راههایی که از سوی کانونهای قدرت دنیا ایجاد شده برای همه کشورهای درحالتوسعه مشکلساز است. زیرا آنها به دنبال این هستند که قدرت را انحصاری در حوزه صنعت و اقتصاد در دست داشته باشند. بهویژه این حساسیت درمورد ایران که در منطقه ژئوپلیتیکی مهمی واقع شده، بیشتر است. بعد از فروپاشی شوروی، غرب بهویژه آمریکا دنیا را در دست خود میدیدند و خود را تنها قطب قدرت؛ در این فضا ایران برنامههای توسعهای را آغاز کرد؛ اکنون به جایی رسیدهایم که دنیا دیگر از حالت تکقطبی خارج شده و اکثر کشورها در مقابل قدرتهای سابق قد علم کردهاند. ایران هم یکی از این کشورهاست که در مسیر توسعهیافتگی با تحریم مواجه شد، فشارهای سیاسی بر ما وارد شد که نتوانیم با کشورهای دیگر به خوبی ارتباط صنعتی داشته باشیم. در بحثهای فرهنگی و اجتماعی نیز همینطور است. ارزشهای اجتماعی ما را هدف قرار میدهند و مسائل اخلاقی و ارزشی را زیر سوال میبرند. درواقع چالشهای ما هم در 4 بعد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که هم دلایل داخلی و هم دلایل خارجی دارد که با برنامهریزی منسجم و متحد باید آنها را رفع کنیم.