مصطفی پودراتچی برنامه ریز اجتماعی و استاد دانشگاه
برای پاسخدادن به این پرسش که «سیاستگذاری اجتماعی در کشورهای درحال توسعه به چه نحوی است؟»، باید ابتدا پرسید که «توسعه» چیست؟ درآمد سرانه؟ درآمد سرانه انگلستان یکششم کویت است، اما کدامیک توسعهیافتهتر است؟ اساسا اعتقادی به این تقسیمبندی ندارم؛ این تقسیمبندی کشورها به «کشورهای درحال توسعه» و «کشورهای توسعهیافته»، حاصل شاخصههایی سیاسی است که کشورهای مدرن علم کردهاند و همه چیز را با این شاخصهها میسنجند و اگر بخواهیم چنین شاخصههایی را بپذیریم، بله! آمریکا توسعهیافتهترین کشور دنیاست! درصورتیکه توسعهیافتگی، یک مقوله اقتصادی-سیاسی- فرهنگی- اجتماعی- اخلاقی است. با این تفسیر، کشوری مثل هندوستان، بسیار توسعهیافتهتر از آمریکاست. تا حالا شنیدهاید که مردم هندوستان کودتا کنند یا با بحران سیاسی مواجه شوند؟ با اینکه هیچ چیزی ندارند و درآمد سرانهشان نیز بسیار کم است، اما مردمان اخلاقیای هستند. توسعهیافتگی در پناه اخلاق است و یکی از شئون اخلاق، عدالت است. اگر در هند مردم فقیرند، اما فقر به عدالت و به تساوی میان همه تقسیم شده است و این یعنی توسعهیافتگی. نه اینکه کشورهای ضعیف را تحت استعمار خود دربیاوریم و آنها را غارت کنیم و اینگونه پول و ثروت را به کشورمان وارد کنیم. حتی اگر فقر در جامعه به یکسان تقسیم شود، عین عدالت است.
پس با این تفسیر، بهتر است پرسش اصلی را به این صورت بازنویسی کنیم که «سیاستگذاری اجتماعی در ایران به چه نحوی صورت میپذیرد؟»؛ منظور از این سوال، این است که مقوله «جامعه» و «عدالت اجتماعی» به چه میزان در این سیاستگذاریها دخیل است؟
ابتدا نیاز میبینم که مقدمهای را بیان کنم. در ایران، ما همیشه عوامل بد را به بیرون از خودمان و عوامل خوب را به خودمان نسبت میدهیم. اما حقیقت این است که هردوی این عوامل دخیل هستند؛ گرچه در زمانهای مختلف، وزن این عوامل داخلی و خارجی متفاوت میشود، اما هیچ زمانی امکان ندارد که یکی از این عوامل به کلی حذف شود. قطعا عواملی که حرکت به سوی توسعه را مانع میشوند، عبارت است از: بیکفایتی مدیران، سیاستهای اشتباه، عدم شایستهسالاری و مواردی از این دست که وضع آنها در ایران مثل روز روشن است. البته کسانی میتوانند این سخن را نفی کنند اما چیزی از حقیقت امر کاسته نمیشود. اینها عوامل درونی هستند؛ عوامل بیرونی نیز وجود دارد مثل تحریمها.
حقیقت این است که ما بخشی از شایستگان را حذف و نفی کردیم؛ آنها را به خاطر تفکرشان از خود راندیم. این یعنی فقدان شایستهسالاری. بررسی عدالت اجتماعی در ایران، نیازی به کنکاش ندارد. من جوانان زیادی را میشناسم؛ شاگردانم، که ستارهدار شدهاند. آنها نتوانستهاند حتی کارشناسی ارشدشان را تمام کنند اما به اندازه یک دکتر سواد و اطلاعات دارند. جوانی که حتی میتوانست از ایران برود اما نرفت. اینها کمر اخلاقیات را در جامعه خرد میکند. وقتی افراد بالاتر در جامعه چنین بیاخلاقیهایی را مرتکب میشوند، از مردم عادی چه انتظاری میتوان داشت؟ مگر چنددرصد افراد، خود را مقید به اخلاق میدانند؟
اصل ما بر دفع حداکثری و جذب حداقلی است. باید تنها افراد معاند و کسانی که میخواهند بجنگند حذف شوند، نه اینکه هر فردی را به خاطر نوع تفکرش حذف کنیم. کسی که برای سوالها پاسخی نداشته باشد، چماق به دست میگیرد.
«ستارهدار شدنها»، کشورمان را از بهترینها و بزرگترین موهبتها محروم کرد. کافی است تا به خانه و خانواده این افراد رجوع کنید از آنها بپرسید فرزندانشان درحال حاضر کجا هستند؟ بپرسید چنددرصد آنها اکنون در آمریکا ساکن هستند و درس میخوانند. آن زمان متوجه منظور من میشوید که ما با راندن این جوانان از خودمان نفهمیدیم چه میکنیم.
سخنها و نصایح حضرت امیر به مالک اشتر، مانیفست توسعهیافتگی است. وقتی به مالک امر میکند که به زنها و فرزندان خوارج از بیتالمال غذا بدهید که گرسنه نمانند؛ با اینکه خوارج بزرگترین و بدترین دشمن شیعیان و حضرت امیر بودند اما ایشان چنین نگاه عادلانهای داشتند. لذا بنده معتقدم که شاخص و سنگ محک درستی سیاستهای اجتماعی، عدالت اجتماعی و عدالت در همه امور دیگر اعم از توزیع، درآمد، کار و... است. نباید یک نفر به خاطر داشتن رابطه و پارتی، برای بهدست آوردن شغل یا سمتی، نسبت به دیگران، شانس بیشتری داشته باشد. آنچنان که شاهد باشیم کار شهرسازی را به مددکار اجتماعی دادهاند! به دلیل آنکه پارتی داشته است. حالا شهرسازی که یک عمر تجربه اندوخته است، باید نگاه کند که آقای مددکار چه میکند. باید پرسید چرا این اتفاق و مشابه این اتفاق میافتد؟ اینها اتفاقهای بدی است. در آمریکا نیز بسیاری از افراد بسته به جایگاه سیاسی- اجتماعی خود، شغلها و پستها را به نزدیکان خود میدهند؛ اما به آشنایان متخصص خودشان! نه آشنایان غیرمتخصص! مادامی که رانتخوری، پولشویی و... وجود داشته باشد، نمیتوان از عدالت اجتماعی حرفی به میان آورد.
در مورد مسئول و متولی سیاستگذاریها، باید اشاره کنم که چندین نهاد مختلف در کنار یکدیگر، این مسئولیت را برعهده دارند. بهطور مثال، مسئول سیاستگذاریهای اوقات فراغت جوانان، شهرداری و ارشاد است؛ سیاستگذاریهای مربوط به معلولان بهزیستی است. دولت در این امور، تنها نیست. واژه «دولت در سایه» به یک چنین مفهومی اشاره دارد که با وجود رسمی نبودن، اما قدرتشان هماندازه نیروها و نهادهای رسمی و گاهی حتی از آنها بیشتر است. آنچنان که میبینیم گاهی یک دولت میخواهد معاون وزیرش را تعیین کند، باید با چندین نفر ملاقات کند. لذا در امر سیاستگذاری اجتماعی نیز، بسیاری از نهادها و گروهها دخیل و تاثیرگذار هستند. داشتن تعهد در کنار تخصص، میتواند بهترینها را رقم بزند. البته تعهد حقیقی نه کسانی که تظاهر به تعهد میکنند. اگر این دو با یکدیگر ممزوج شوند، عالی میشود. بهاضافه اینکه شرط «عدالت» را محقق کنیم. حتی اگر میخواهیم دفع کنیم، عدالت را رعایت کنیم؛ عدالت در جذب، عدالت در دفع.