| فرزام اجلالی | نویسنده و پژوهشگر |
سیاستگذاری اجتماعی در جوامع در حال توسعه با توجه به شرایطی که هرکدام از کشورها دارند متفاوت است. کشورهای جهان سوم معمولا یکدست نیستند و همین سیاستگذاریها را متفاوت میکند. مثلا اینکه کشورهای خاورمیانه به منابع نفتی وابسته هستند و برخی کشورهای آفریقایی فقیرند. اوضاع در کشورهای آمریکایلاتین بهگونهای دیگر است و همه اینها میتواند افکار متفاوتی را در کشورها بهوجود آورد. از طرف دیگر تحولات سیاسی در این سالها در کشورهای در حال توسعه متفاوت بوده است. تحولات سیاسی با سیاستگذاریهای اجتماعی رابطه متقابل و نزدیکی دارند. این تحولات کم و بیش در خاورمیانه به یک سبک بوده است. مثلا اینکه همزمان با انقلاب ایران در افغانستان نیز تحولات زیادی صورت گرفت و در عراق نیز ما شاهد رویدادهای زیادی بودیم و همین نزدیکیها میتواند یک خط واحد از تفکرات را ایجاد کند. مسأله دیگر در سیاستگذاری اجتماعی اتاق فکری است که در کشورها تشکیل میشود. این اتاق فکر همچنین در جوامع در حال گذار یا ایستا متفاوت است و همه این تفاوتها باعث میشود تا نتوانیم کل کشورهای درحال توسعه را به یک چشم ببینیم و به صورت کلی سیاستهای اجتماعی آنها را با هم مقایسه کنیم اما آنچه باید در چنین سیاستگذاریهایی بهخصوص در حوزه اجتماعی مدنظر قرار گیرد درصد رشد طبقه متوسط و ارایه یک جامعه آماری درست از جوامع است. درواقع با شناخت جامعه و با برنامهریزی باید مهندسی اجتماعی صورت گیرد. اگر شناخت از جامعه وجود نداشته باشد تغییر ممکن نخواهد بود. در جوامع در حال توسعه بیش از هرچیزی باید ذهنیت اینکه نیاز به تغییر وجود دارد شکل بگیرد، تا جامعه به این مرحله از آگاهی نرسد که نیازمند تغییر است هیچ سیاستگذاری نتیجهبخش نخواهد بود و نمیتواند سطحی از رفاه و پیشرفت را برای کشورها فراهم کند. اتفاقی که در دوران مشروطه رخ داد نمونه موفقی از سیاستگذاریهای اجتماعی بود که به ثمر رسید. در آن دوران اهداف نظری زیادی برای تغییر بهوجود آمد. همین اهداف هم بود که باعث شد راهآهن و بانک ملی تأسیس شود و اتفاقات خوشایندی در وضع ایران رخ دهد. خیلی از مفاهیم مانند اجرای قانون و آزادی در کشور معنا پیدا کرد و بخشی از امنیت و پیشرفت در کشور برقرار شد. آموزشوپرورش نیز یکی دیگر از همان سیاستگذاریهـایـی بود که اکثر جوامع توسعهیافته به آن اهمیت دادند. در کشورهایی که سیاستگذاری اجتماعی معنا پیدا نکرده بود اصولا مفاهیم به صورت سینهبهسینه و از طریق موعظه منتقل میشد اما کمکم و با شکلگیری قدرت، این روش سنتی تغییر کرد و بین روش سنتــی و مهنـدسی اجتماعی تناقض به وجود آمد. پس به صورت کلی نمیتوان گفت سیاستگذاری اجتماعی چگونه مطرح میشود و خط مشی مشخصی برای آن وجود ندارد. شاید رشد تفکرات در یک دوره خاص باعث میشود تا مهندسین اجتماعی به فکر رشد و پرورش تفکرات غالب در جامعه بربیایند و همین باعث میشود تا یک تفکر در یک دوره خاص تبدیل به سنت شود و کمکم سیاستگذاریها در زمینه همین تفکرات آغاز شود.