شماره ۳۹۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۶ مهر
صفحه را ببند
با كاوه گوهرين صورت‌بندی‌های سیاسی و اجتماعی در ادبیات ایران
کجاست سایه تو ای خورشید گم‌شده؟
فرصت‌های ادبیات‌ اجتماعی

|  حامد داراب  |   روزنامه‌نگار|

 کاوه گوهرین، نویسنده، شاعر و پژوهشگر ادبیات است. از او تا کنون کتاب‌های بسیاری در تحلیل و تفسیر و روایت ادبیات کلاسیک مدرن ایران ارائه شده است. یکی از ویژگی‌های  قلم او نگاه انتقادی، دقیق و ظریفی است که در تحلیل مسائل و مصائب ادبی دارد. از جمله آثار ماندگار گوهرین،  جمع آوری و تنظیم سروده ها و آثار زنده یاد خسرو گلسرخی است که پس از اعدام او، گوهرین این کار را به توصیه سیاوش کسرایی به انجام می رساند. در این مجال، با او در خصوص کودتای 28 مرداد 1332،  یکی از بزرگ ترین اتفاق های سیاسی ایران که بر ادبیات و نگاه شاعران تاثیر شدیدی گذاشته است به گفت و گو نشستم.  گفت و گویی که گوهرین در آن در خصوص برخی مسائل پنهان دارنده کودتا و تاثیر آن بر   اندیشه شاعران سخن گفت.


نخست بگویید شما واقعه 28 مرداد 1332 خورشیدی را کودتا می‌دانید یا اسم دیگری روی آن می‌گذارید؟
پرسش شما شبیه ماجرای آن مناظره تلویزیونی است که یکی از حاضران در مناظره، مدام از طرف دیگر بحث می‌پرسید آیا شما به خدا اعتقاد دارید یا نه؟ پرسش‌کننده هوشیار بود و می‌دانست پاسخ هرچه باشد حاصل به نفع او خواهد بود چراکه اگر طرف بحث می‌گفت بنده مارکسیست هستم و به خدا اعتقاد ندارم، مشت خود را پیش از موقع باز کرده بود و اگر می‌گفت اعتقاد دارم، او را متهم به دروغ و دغل و ریاکاری می‌کردند. حالا شما هم مرا در چنین وضعی قرار داده‌اید، اما من هم رو دست نمی‌خورم و در پاسخ می‌گویم تلفیقی از کودتا و یک قیام بود...   .
یعنی چه؟ مگر چنین چیزی می‌شود؟ تا آن‌جا که من می‌دانم شما به گواهی نوشته‌هایتان میانه خوبی با راستگرایان و سلطنت‌طلبان نداشته‌اید، جمع‌آوری و تدوین آثار زنده‌یاد خسرو گلسرخی و برخی مقالات شما در گذشته و حال، این نکته را روشن می‌کند، حال چگونه می‌شود که شما واقعه 28 مرداد را هم کودتا بدانید و هم قیامی که علیه دولت ملی و مردمی بود؟
واقعیت این است که پس از گذر سال‌های عمر و زیستن در بطن بسیاری از حوادث سیاسی و ادبی و حشر و نشر با برخی چهره‌های شاخص و تجربه‌اندوزی، حداقل این نکته را آموخته‌ام که دیگر از روی احساس داوری نکنم و با بسیاری مقولات عمیق و منصفانه روبه‌رو شوم، این درس زمانه است و شمای جوان هم اگر بخواهید آن روز که به سن من برسید آن را به رایگان که نه، اما درخواهید یافت...  
آیا شما امروز هم که با هم گپ می‌زنیم به آرمان‌های «چپ» باور دارید؟
امروز همه تعاریف و معیارها درهم ریخته است و نمی‌شود تعریف روشن و بدون ابهامی از «چپ» به دست داد. در فرهنگ سیاسی ایران اصطلاح چپ کاربردهای گونه‌گونی داشته است. در یک دوره سوسیال‌دموکرات‌های زمان مشروطه را هم چپ می‌نامیدند و در روزگاری همه متمایلان به «مارکسیسم» را چپ تلقی می‌کردند.  در سال‌های پیش از انقلاب همه گروه‌های سیاسی که به نوعی خواهان سرنگونی قهرآمیز حکومت پهلوی بودند و از مارکسیسم به‌عنوان روزآمد کردن دیدگاه‌های سیاسی خود بهره‌ می‌گرفتند، چپ نامیده می‌شدند. اما امروزه این مفاهیم درهم ریخته و چپ‌هایی که مدعی آرمان‌خواهی و عدالت‌اجتماعی بودند و آرمانشهر آنان چیزی همانند سوسیالیسم الگوی اتحاد شوروی بود، که تا امروز در غرب لانه کرده و از تریبون‌های سازمان«سیا» کماکان به یقه‌درانی مشغول‌اند...  
می‌شود مقصود خود را روشن‌تر بیان کنید؟
روشن‌تر از این؟ به انبوه نشریات چاپ شده در خارج، به ماهواره‌ها و رادیوها و فضای مجازی که احاطه دارند، نگاه کنید. آیا نمی‌بینید که چپ‌های مدعی دیروز، هم‌اینک در غرب نشسته‌اند و برای وطن، سینه به تنور می‌چسبانند! در همین داخل، من کسانی را می‌شناسم که در گذشته ادعای عدالتخواهی و برابری و احیای حقوق طبقه‌ کارگر را داشتند اما هم‌اینک به ثروت‌های میلیاردی رسیده‌اند و به ویلای شمال و لواسان و آنتالیا بسنده نمی‌کنند.  در دستگاه‌های خود خون کارگران و کارکنان‌شان را در شیشه می‌کنند اما از درازی سبیل استالینی خود کم نمی‌کنند. جماعتی از ایشان اهل و عیال را هم به فرنگ برده و ضمن برخورداری از مواهب پناهندگی از دماغ استالین افتاده ییلاق و قشلاق می‌کند. 6ماه در ایران است و 6 ماه در اروپا، حقوق پناهندگی جمع شده در طول 6 ماه را هم می‌آورند در ایران لابد صرف امور جاری یقه‌دریدن‌های سیاسی و ادبی می‌کنند. روزگار غریبی است و من دیگر به هیچ‌کدام از این مفاهیم، اعتقادی ندارم. چگونه می‌شود ادعای چپ‌بودن داشت و در همین روزها که فاجعه نسل‌کشی غزه در برابر چشم جهانیان اتفاق می‌افتد، تحلیل مبارز دیروزین این باشد که بگذار اسراییل ریشه این عرب‌های فلان‌فلان شده را از ریشه بکند! پرسش من این است که آیا می‌شود  قصابی نتانیاهوی کودک‌کش را قانونی و به قول اوبامای دموکرات، دفاع از خود نامید؟ آیا شرم نمی‌کنید زمانی که خود یهودیان و روشنفکران ساکن اسراییل، جنایت علیه بشریت رژیم سفاک اسراییل را محکوم می‌کنند و حاکمان آن را یهودی نمی‌دانند بلکه گروهی نژادپرست جنایتکار و دیوانه می‌نامند، شما چپ وطنی و مدعی مبارزه دیروز، نوع نگاهت این‌گونه باشد...؟
بگذریم و بپردازیم به هدف اصلی این گفت‌وگو که تأثیر واقعه 28 مرداد بر ادبیات ایران است. آیا شما به چنین تاثیری باور دارید؟
بی‌شک چنین است و پس از سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق در ساعت 30/3 بعدازظهر روز 28 مرداد‌ سال 1332 خورشیدی و نخست‌وزیری زاهدی، همه‌چیز در ایران راه تغییر در پیش گرفت ازجمله ادبیات که اشتغال فکری عمده ما است. آمریکا برای عادی جلوه دادن اوضاع در پاسخ به درخواست یاری، نخست‌وزیر وقت به «هندرسن» سفیر خود در ایران گفت که درباره کمک به دولت ایران اقدام کند. انگلستان نیز همچنان موذیانه نقش خود را ایفا می‌کرد. مصدق رفته بود، اما پایگاه مردمی او در دل طبقات متوسط جامعه باقی بود. هم مصدق و هم حزب توده بزرگترین و فعال‌ترین تشکیلات سیاسی آن دوره ضربات سنگینی را متحمل شدند. اما همچنان بودند و از همان فردای 28مرداد روش مبارزه خود را دیگرگونه آغاز کردند. دریغا که آب رفته به جوی باز نیامد و معلوم نبود که با آبروی رفته چه باید کرد؟ حاصل 28مرداد برای جامعه‌ ادبی و روشنفکری شکست و یأس تلخی بود که بر آن مستولی شد. پس از این روز سرنوشت‌ساز در تاریخ میهن ما، سازمان‌ »سیا» و «ام. آی. سیکس» در کنار دربار، روال اعمال قانون اساسی را زیر پا له کردند و بر روشنفکر و عامی دهان‌کجی کردند و فخر فروختند. در ‌سال 1336 یعنی 4‌سال پس از سرکوب و شکست، سیاد و موساد فرزند شوم خود یعنی «ساواک» را زادند. یک‌سال پس از واقعه‌ سال 1332 در 29 مهر 1333 قرارداد تشکیل کنسرسیوم نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و از دید مجامع بین‌المللی، اختلاف ایران با انگلستان بر سر مسائل نفتی در مرداد 33 پایان یافته بود. در این میان دولت و ملت ایران دچار خسارت شدند زیرا نفت در ظاهر ملی شده بود اما فروش آن همچنان در اختیار کنسرسیومی قرار گرفت که انگلستان و آمریکا و شرکت‌های هلندی و فرانسوی سهام آن را تحت‌ید خود داشتند. سازمان سیا که نام «آژاکس» را بر پیروزی خود در مرداد 32 نهاده بود، با دم خود گردو می‌شکست و بر این گمان بود که در این ماجرا، هم مصدق و هوادارانش را به حاشیه رانده و هم نیروهای چپ و روحانیت را برای همیشه خاموش کرده است اما این اندیشه باطلی بود و اتفاقات سال‌های بعد نشان داد که مردم ایران بی‌امید به احزاب و گروه‌های سیاسی راه خویش را می‌روند. ناکارآمدی حزب توده با آن قدرت تشکیلاتی‌اش و حتی آماده‌باش‌اش در روزهای 25 تا 28 مرداد و دستگیری بسیاری از کادرها، نتیجه‌اش این بود که حزب عملا از هم فرو پاشید. ‌سال 33 چاپخانه حزب مهر و موم شد. سازمان نظامی شناسایی شد و در‌سال 1334 بیشتر رهبران آن ازجمله «محمد بهرامی»، «نادر شرمینی»، «امان‌الله قریشی»، «مرتضی یزدی» و «علی علوی» بازداشت شدند. یک‌سال بعد خسرو روزبه، سروان توپخانه و رئیس سازمان نظامی حزب لو رفت. در ‌سال 1333 «وارطان سالاخانیان» یا به روایتی دیگر «بالاخانیان» به همراه «محمود کوچک شوشتری» دستگیر شد و مقاومت قهرمانانه او زیر شکنجه عمال فرمانداری نظامی، زنده‌یاد شاملو را به سرودن شعر معروف «مرگ وارطان» واداشت که سال‌ها به دلیل اعمال سانسور در برخی چاپ‌ها «مرگ نازلی» می‌آمد. البته شاملو در سروده دیگرش «شعری که زندگی است» یک‌بار دیگر نام «وارطان» را در کنار نام «مرتضی کیوان» هم آورده است...  
خوب شد که به مرتضی کیوان اشاره کردید. چهره اثرگذاری که هم در تاریخ جنبش چپ بسیار مطرح بوده و هم در وادی شعر و ادبیات صاحب‌نظر بوده، اگر ممکن است از او بیشتر بگویید.
زنده‌یاد مرتضی کیوان قزوینی، در ‌سال 1330با فریدون رهنما آشنا شد. تا تیرماه 1331 فعالیت کیوان در حزب توده، عرصه مطبوعات بود. اواخر تیر 33 او به سازمان نظامی می‌رود و در شهریور 32 دستگیر و به جزیره خارک تبعید می‌شود. پس از آزادی در 27 خرداد 33 با خانم «پوری سلطانی» ازدواج می‌کند و در سوم شهریور همان ‌سال دیگر بار دستگیر و سحرگاه 27مهر 33 در یک محاکمه نمایشی به همراه 9 تن دیگر از افسران سازمان نظامی تیرباران می‌شود. کیوان با بسیاری از اهل‌قلم روزگار خویش ازجمله نیما، شاملو، ابتهاج، اخوان‌ثالث، کسرایی و نادرپور آشنایی داشت. نخستین نقد به کتاب شعر شاملو، یعنی «آهنگ‌های فراموش شده»‌ که با یاری فریدون رهنما منتشر شد، نوشته کیوان است. شاملو هم در «هوای تازه» شعری دارد با عنوان «نگاه کن» و در آن اندوه خود از مرگ کیوان را رقم زده است: «و‌ سال بد در رسید/‌ سال اشک‌پوری/ ‌سال خون مرتضی/‌ سال تاریکی.» همچنین است شعر «عشق عمومی» شاملو که سوگ‌سرودی است برای اعدام‌شدگان سازمان نظامی حزب در‌سال 34-1333 «زیرا که مردگان این سال/ عاشق‌ترین زندگان بودند.» شعر «ساعت‌اعدام» شاملو در مجموعه «هوای‌تازه» درباره سرهنگ «سیامک» است که او هم همراه با کیوان اعدام شد.
همان که می‌گوید: در قفل در کلیدی چرخید/ لرزید بر لبانش لبخندی
دقیقا. شاید بشود با قطعیت گفت که زنده‌یاد شاملو با این‌که هیچ دل‌خوشی از حزب توده نداشت اما اثرگذارترین شعرهایش را برای اعدام‌شدگان حزب پس از 28 مرداد 1332 سروده است.
البته هوشنگ ابتهاج و کسرایی هم در این میان آثار درخشانی پدید آورده‌اند.
کاملا درست است. هم ابتهاج و هم کسرایی که به نوعی متمایل به حزب بودند، آثاری ماندنی درباره کشتگان پس از 32 و اندوه تلخ ناشی از شکست را رقم زده‌اند. مثنوی «بهار تلخ» ابتهاج که بعدها به «بهار غم‌انگیز» تغییر نام یافت، یکی از اثرگذارترین سروده‌ها پس از این اتفاق تاریخی است. مجموعه «شبگیر» نیز اثری کاملا سیاسی است و سروده‌های آن کاملا با شعرهای لیریک «سراب» دفتر شعر قبلی ابتهاج تفاوت دارد. این نکته را هم فرومگذارم که منظومه «آرش کمانگیر» زنده‌یاد کسرایی با این‌که چاپ نخست آن در اردیبهشت 1338 منتشر می‌شود اما همچنان که از مقدمه «م. ا.  به‌آذین» برمی‌آید، شاعر با استفاده از حماسه «آرش» آن کمانگیر باستانی به‌واقع سرودی حماسی برای کشتگان امروزی تو را بیان می‌کند و شاید برای نخستین‌بار پس از 28مرداد در سروده‌ تلخی شکست فراموش می‌شود و از امید سخن به میان می‌آید...  
همان تلخی که در شعر «زمستان» اخوان ثالث موج می‌زند.
درود بر شما. اخوان نخستین چاپ زمستان را در‌سال 1335 منتشر می‌کند و شعر «زمستان» تاریخ دی‌ماه 1334 را پای خود دارد، سروده‌ای که زمستان امید و آرزوهای بربادرفته را ترسیم می‌کند. زمستان اخوان، نمونه‌ای درخشان است از شعر سیاسی بدون تاریخ مصرف و ماندنی. البته در مجموعه زمستان اخوان، شعر معروف دیگری با نام «تسلی و سلام» دارد که به دکتر مصدق تقدیم شده و برای فرار از سانسور از مصدق با عنوان «پیرمحمد احمدآبادی» یاد کرده است. مجموعه «زمستان» اخوان درمجموع زمستان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران پس از 28 مرداد را به روشنی بازتاب می‌دهد.
آیا مسائل سیاسی پس از 28 مرداد در سروده‌های دو بانوی بزرگ شعر ایران یعنی «فروغ فرخزاد» و «سیمین بهبهانی» نیز نمودی دارد؟
با این‌که نخستین کتاب‌های شعر منتشر شده فروغ، دارای اشعاری عاشقانه و غیرسیاسی‌اند اما در «تولدی‌دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ به زبان پخته شعرش رسیده و با این‌که او شاعری سیاسی نیست اما به نظر من در آثاری همچون «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» و «دلم برای باغچه می‌سوزد» سیاسی‌ترین و ماندگارترین نوع شعر سیاسی را در ادبیات معاصر پدید آورده است.
این نکته را هم بگویم که بانو سیمین بهبهانی خود در گفت‌وگویی با من اشارت داشت به این‌که نخستین سروده‌هایش را به تشویق زنده‌یاد«مرتضی کیوان» چاپ کرده و با این‌که هرگز او را از نزدیک ندیده، اما از طریق نامه از راهنمایی‌هایی بهره‌مند می‌شده است.
به‌عنوان پرسش آخر، چه کارهایی در دست انتشار دارید؟
آخرین کار در دست انتشار من مجموعه‌ای است از 62 هایکو درباره نسل‌کشی غزه و فاجعه‌ای که در برابر سکوت مدعیان دموکراسی و حقوق‌بشر بین‌المللی اتفاق می‌افتد. فرانسه مدعی آزادی، تظاهرات‌کنندگان پاریسی را به زندان و جریمه تهدید می‌کند و آمریکا جنایت غزه را حق مسلم رژیم کودک‌کش و دفاع از خود می‌نامد. سازمان دول و دبیرکل بی‌خاصیت آن هم که در خواب‌مرگ فرو رفته‌اند. ‌هایکوها روایت این هولوکاست واقعی هستند.
جهان‌ هايکو، جهان شگفت و لطیفی است. چگونه درقالب «هایکو» می‌شود به تراژدی غزه پرداخت؟
البته نوشتن ‌هایکو درباره جنگ و اتفاقات سیاسی در ژاپن هم که خانه اصلی‌ هایکوست، بی‌سابقه نیست.‌ هایکونویسان نواندیش و مدرن ژاپنی در دوران جنگ دوم ‌هایکوهایی برای جنگ نوشته‌اند و حتی پس از نفوذ کمونیسم در ژاپن‌ هایکوهای «پرولتری» و در دفاع از کارگران هم پدید آمده است. در کشور ما هم چند‌سال پیش یک مجموعه ‌هایکو با نام «ماه بالای سر مجنون» از «علی‌اصغر بیک‌وردی» از سوی انتشارات فصل‌ پنجم که ناشر تخصصی شعر است، منتشر شد که درباره جنگ‌تحمیلی هشت‌ساله بود و در‌ هایکوهایی درخشان، چهره‌ای دیگر از جنگ و جبهه را ترسیم کرده بود. ناشر ‌هایکوهای من برای غزه، یعنی کتاب «شب‌تاب و ماه رنگ‌پریده» هم «فصل‌پنجم» است.
عنوان کتاب که خیلی شاعرانه است، واقعا این عنوان به محتوای ‌هایکوها ربطی دارد؟
عنوان کتاب برگرفته از دو‌ هایکوی آمده در کتاب است، این دو ‌هایکو را برای شما می‌خوانم تا شما هم پاسخ خود را یافته باشید:
1   بیا و روشن کن
پناهگاه کودکان غزه را
کرمک شب‌تاب!
2   روی آن ندارد
بر غزه بتابد
ماه رنگ‌پریده!


تعداد بازدید :  385